آیریس ماریون یانگ و پنج شکل ستمکاری

وی به اهمیت کنش‌گرایی سیاسی باور داشت و دانشجویان خود را تشویق می‌کرد تا در جوامع خود مشارکت سیاسی داشته باشند.  یانگ متولد دوم ژانویه ۱۹۴۹ در نیویورک و فارغ‌التحصیل فلسفه از کالج کویینز بود. وی در ۱۹۷۴ دکترای فلسفه خود را از دانشگاه پنسیلوانیا گرفت.

    گروه‌های اجتماعی و سیاست نابرابری

تمرکز فلسفه یانگ بر این بحث قرار دارد که مفاهیم عدالت نمی‌تواند تنها بر حسب استحقاق فردی باشد و به رسمیت شناختن گروه‌های اجتماعی امری اساسی برای برطرف‌کردن نابرابری‌های ساختاری به شمار می‌رود؛ زیرا قواعد، قوانین و رویه‌های نهادی که افراد مشخص را مقید می‌کند، آنان را به شکل یک گروه درمی‌آورد و از آنجا که آگاهی ما از ستم به مقایسه طبقات اجتماعی می‌انجامد، نه مقایسه بین افراد، ارزیابی ما از نابرابری و بی‌عدالتی باید آشکارشدن و برجستگی گروه‌های اجتماعی را به‌عنوان شکل‌دهنده تئوری کامل از عدالت بپذیرد.

توجه یانگ به گروه‌های اجتماعی او را به سمت بحث درباره «سیاست نابرابری» پسالیبرال سوق می‌دهد که براساس آن، رفتار [به‌ظاهر] یکسان با افراد نمی‌تواند پوشاننده و جبران‌کننده ستم‌هایی باشد که گروه‌ها را هدف قرار می‌دهد. رویکرد یانگ در تضاد با دیدگاه‌های فیلسوفان لیبرال معاصری همچون جا راولز و رونالد دورکین قرار دارد؛ زیرا یانگ مدعی درهم‌آمیزی برابری افراد به لحاظ اخلاقی با آن دست از قواعد شکلی است که با همه افراد به‌طور یکسان برخورد می‌کند.

   پنج شکل ستمکاری

از مشهورترین نظریه‌های یانگ، مدل «پنج شکل ستمکاری» وی است که نخستین‌بار در کتاب او با نام «عدالت و سیاست نابرابری» در ۱۹۹۰ منتشر شد. یانگ در این مدل رویکردی نسبی به بحث عدالت، مبتنی بر تئوری ستمکاری گروهی در پیش می‌گیرد و با ترکیب نقدهای فمینیستی، پساساختاری و پسااستعماری از مارکسیسم کلاسیک، بیان می‌کند که دست‌کم پنج نوع متمایز از ستمگری را نمی‌توان در ذیل علل اساسی‌تر قرار داد. همچنین نمی‌توان آنها را به ابعاد عدالت توزیعی فروکاست. این پنج شکل ستمگری عبارتند از: بهره‌کشی، در حاشیه قرار دادن، ناتوانی، سلطه فرهنگی و خشونت.

   پدیدارشناسی مجسم

یکی از مقالات مشهور یانگ «پرتاب‌شدن به مثابه یک دختر: پدیدارشناسی تحرک و فضای رفتار جسم زنانه» نام دارد که در آن به تبیین تفاوت‌های تحرک مونث و مذکر در زمینه چشم‌انداز جنسیتی و پدیدارشناسانه مجسم بر مبنای ایده‌هایی از سیمون دوبووار و موریس مرلوپونتی می‌پردازد. او بیان می‌کند که چگونه دختران، اجتماعی می‌شوند و به‌گونه‌ای بار می‌آیند که تحرک جسمانی خود را محدود کرده و باور کنند که جسمی شکننده دارند و همین امر در سال‌های بعد به واپس‌زدن اعتماد آنان در قبال وظایف و اهدافشان می‌انجامد.

   بی‌عدالتی ساختاری

از جمله مباحث یانگ در زمینه فلسفه اخلاقی و سیاسی و اخلاق‌مداری و عدالت جهان‌شمول، بی‌عدالتی ساختاری و رویکرد مرتبط با آن یعنی مسوولیت‌پذیری با عنوان مدل رابطه ساختاری است. او در بحث طولانی با نام «مسوولیت‌پذیری برای عدالت» که پس از مرگش منتشر شد، این بحث را پیش می‌کشد که بی‌عدالتی ساختاری (اجتماعی) «زمانی به وجود می‌آید که فرآیندهای اجتماعی طبقات بزرگی متشکل از اشخاص را با رویکردی سیستماتیک از سلطه‌گری یا محروم‌سازی از ابزارهایی که می‌تواند قابلیت‌هایشان را توسعه دهد، هدف قرار می‌دهد و همزمان به دیگران امکان می‌دهد سلطه‌گری کرده یا فرصت‌های زیادی در دسترسشان قرار گیرد و بتوانند قابلیت‌های خود را شکوفا سازند.»  در این مدل باید از خود بپرسیم چه عوامل و نهادهایی در این بی‌عدالتی ساختاری نقش دارند. این رویکرد سخت در تضاد با مدل مسوولیت‌پذیری «تعهد در قبال آسیب» است که بیشتر در پی یافتن جرم، سرزنش یا تقصیر برای آسیب خاص است. براساس نظر یانگ، دلیل اصلی که چرا مدل تعهد‌پذیری در توجه به بی‌عدالتی ساختاری ناکام است، به این امر برمی‌گردد که ساختارها توسط شمار زیادی از افراد که برمبنای هنجار‌ها، قواعد و کنش‌های پذیرفته‌شده عمل می‌کنند، تولید و بازتولید می‌شود و به‌این‌ترتیب آسیب را نمی‌توان در کنش‌ها و انگیزه‌های افراد خاص ردیابی کرد.

مدل پیوستگی اجتماعی در پی مشخص کردن آن است که همه آنانی که با کنش‌های خود در فرآیندهای ساختاری منجر به بی‌عدالتی نقش دارند، مسوولیت‌پذیری (سیاسی) دارند تا راه‌حلی برای این معضل بزرگ بیابند. یانگ یکم اوت ۲۰۰۶ در ۵۷سالگی در پی درگیری ۱۸ماهه با سرطان در هایدپارک شیکاگو درگذشت.