وزارت دارایی و گروه مالیهچی
دکتر آشتیانی، مدیرعامل سازمان شاهنشاهی هم خیلی مایل به حمایت از داروپخش بود البته من به صورت خصوصی میدانستم که برای تاسیس این داروپخش و قراردادهایی که با شرکت انگلیسی بسته بودند اشرف مقداری رشوه گرفته بود و مقداری هم به جیب دکتر شرقی مدیرعامل داروپخش سلطنتی رفته بود ولی به روی خودم نمیآوردم اما اعتقادی هم به اینکه از این جماعت حمایتی بکنم نداشتم... دکتر عبدالحسین بهنیا که وزیر وقت دارایی بود میخواست به بانک اعتبارات برود و در آنجا پست ریاست هیاتمدیره را داشته باشد. حقوق خوب بگیرد و زندگی خیلی بهتری بکند. زیاد به کار دولتی علاقه نداشت. من البته جزئیات دوره پیشین وزارت داراییاش را نمیدانم اما روی هم رفته میدانم که برایش این مسائل مطرح بود و در ضمن آدم محکمی بود و میتوانست با نق زدن و بداخلاقی جلوی توقعات شاه و درنتیجه نخستوزیر را بگیرد و از این نظر آدم مفیدی بود. اما برداشت کهنه زمان (علی اکبر) داور را درباره دارایی مملکت داشت. اینها در حقیقت آن گروهی بودند که باید به آنها گفت «مالیهچی». هنوز مال دوره وزارت دارایی نبودند. اتفاقی که در این زمان برای من افتاد این بود که در شرکت معاملات خارجی، مدیرعامل و اعضای هیاتمدیرهاش را عوض کردم، وقتی تصویبنامه انتصاب دکتر محمد علی مولوی را به این سمت برای علم بردم، علم به من یادداشتی داد که مایل است در این مورد با من بعدا صحبت بکند و بعدها به من گفت بهنظر شما متقی برای این پست چطور است؟
س – آقای امیر متقی.
ج – امیر متقی.
س – در آن موقع ایشان چه کاره بود؟
ج – در آن موقع ایشان بیکاره بود، از نظر من بیکاره بود.
گفتم، من این شخص را نمیشناسم و با کمال میل حاضرم دربارهاش تحقیق بکنم و اگر لیاقتش بیشتر از مولوی بود او را سر کار خواهم گذاشت. از شما هم سپاسگزاری خواهم کرد. اما اگر ثابت شد لیاقت او را ندارد طبق قراری که با هم داریم دو مرتبه تصویبنامه انتصاب مولوی را به هیات وزیران خواهم آورد. او هم قبول کرد.
... من به صورت خیلی مبهم شنیده بودم که شخصی به نام امیر متقی هست که از عوامل انگلیسها بوده و آدم دوبههمزن و دزدی است و در ضمن برای علم یا هرمقام دیگری جاسوسی میکند. اما این اطلاع من بسیار کلی و مبهم بود. در نتیجه این صحبت را با علم کردم و پس از آن تصمیم گرفتم از چند نفری درباره امیر متقی بپرسم. از سرلشکر پاکروان، رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور پرسیدم. تقریبا میتوانم بگویم که ترکید و گفت این یکی از کثیفترین موجودات کشور است و نمیداند چرا آقای علم تا این اندازه از او حمایت میکند و به هیچ قیمتی مبادا من به چنین کسی کاری بدهم. از بهنیا پرسیدم، گفت این شخص دزد و کثیف و همهکاره است و اگر من او را به سمت مدیریت عامل شرکت معاملات خارجی انتخاب بکنم اولین پروندهای که خواهد ساخت علیه من خواهد بود.
از جهانگیر تفضلی پرسیدم او درباره این شخص چه میداند؟ گفت «چرا از من میپرسی؟ از هر کسی که دور این میز هست بپرس و آن وقت جلو بیا.» گفتم، با همه اینها نظر خودتان را بگویید. گفت «من معتقدم هر کسی باید کیلومترها از این آدم فاصله بگیرد.» از عبدالله انتظام که رئیس من در شرکت نفت بود پرسیدم. اینجا باید پرانتزی باز بکنم و بگویم روزی که وزیر شدم به او تلفن کردم و از او اجازه خواستم چون به هر حال بزرگتر بود و او هم به من توصیه کرد که آنچنان رفتاری بکن که وقتی کارت تمام شد بتوانی به شرکت نفت برگردی ما هم برای تو پست خوبی در نظر خواهیم گرفت. هویدا هم نامهای برای من نوشت و به من مرخصی بدون استفاده از حقوق دادند. و همیشه هم یادآور شوخی در آن نامهاش میشد که نوشته بودند وقتی دولت به خدمات درخشان من احتیاجی نداشت شرکت نفت با آغوش باز از من استقبال خواهد کرد. به عبارت دیگر هر روزی از کار افتادم کار من سرجایش است، به هر حال از انتظام پرسیدم او درباره متقی چه میداند؟ گفت در زمان زاهدی وقتی دوباره با انگلیس رابطه سیاسی برقرار شد و قرار شد دو کشور با هم بر پایه جدیدی کار بکنند و دنیس رایت به ایران آمده بود او و انتظام مذاکره خیلی صریحی را در ایران شروع کردند. یکی از ایرادهایی که ایرانیها به انگلیسیها میگرفتند این بود که شما در مقامهای مختلف و جاهای مختلف جاسوسهایی دارید و باید قول بدهید از این به بعد در کارهای داخلی ایران هیچگونه مداخلهای نکنید و به جاسوسبازی در کشور هم خاتمه دهید. آنها هم قبول کرده بودند و برای نشان دادن حسن نیت خودشان حاضر شده بودند لیست، اگر اشتباه نکنم، نزدیک پانصد نفر را در اختیار دولت ایران بگذارند و انتظام به من گفت ما این لیست پانصد نفری را داشتیم و در این فهرست سرآمدشان برادران رشیدیان بودند و یکی از کسانی که در آن فهرست بود تقی امیر متقی بود.
از خاطرات علینقی عالیخانی در گفتوگو با حبیب لاجوردی، ۱۹۸۵