عالیخانی، وزیر مستعفی
علینقی عالیخانی از نخستین کسانی بود که با داشتن تحصیلات عالی در رشته اقتصاد به عنوان سیاستمدار وارد تشکیلات سیاسی ایران شد. در آن هنگام، نهتنها در ایران، بلکه حتی در بسیاری از کشورهای پیشرفته جهان هم تخصص اقتصاد در دیوانسالاری بسیار نادر بود و داشتن وزیری اقتصاددان پدیدهای عادی بهشمار نمیرفت. وزارت اقتصاد که از ترکیب چند وزارتخانه دیگر تشکیل شده بود، در آن زمان عمدتا مسوولیت نظارت و هدایت شرایط وضعیت اقتصادی کشور و حل مشکلات اقتصادی را برعهده داشت.
عالیخانی در هنگام آغاز به کار از تجربهای که از اتاق بازرگانی و شناختی که از اقتصاد بخش خصوصی پیدا کرده بود، استفاده کرد. با وجود جابهجایی سه نخستوزیر (اسدالله علم، حسنعلی منصور، و امیرعباس هویدا). علینقی عالیخانی تا مرداد ۱۳۴۸ (آگوست ۱۹۶۹) در سمت وزیر اقتصاد خدمت کرد. عالیخانی، دیدگاه اقتصادی نوگرا و متمایل به چپ داشت. برای همین، بر توسعه سریع بخش صنعت (و بعدها مجتمعهای کشاورزی - صنعتی) و تبدیل اقتصاد «شبهفئودالی-تجاری» ایران به یک اقتصاد صنعتی پیشرفته تاکید میکرد. با نگاه به اصلاحات ارضی، پایه برنامه توسعه اقتصادی عالیخانی شامل سرمایهگذاری خصوصی و دولتی در صنایع، با هدف ایجاد کار برای کارگر زیادی بخش کشاورزی سنتی و در نتیجه، انتقال نیروی انسانی از بخش سنتی به بخش نوین میشد. از نظر عالیخانی و اقتصاددانان همفکر او، این روند علاوه بر از میان بردن عوارض عقبماندگی اقتصادی و اجتماعی در ایران، گام مهمی برای از میانبردن نابرابری طبقاتی و همچنین توانمندسازی سیاسی توده مردم و فراهمآوری زمینه لازم برای برپایی دموکراسی بهشمار میرفت. عالیخانی از ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ رئیس دانشگاه تهران بود. پس از آن به عنوان مشاور سازمانها و شرکتهای بخش خصوصی فعالیت میکرد.
عالیخانی در خاطرات خود ماجرای استعفایش را چنین توضیح داده است: پس از مشورت با اسدالله علم روزی پس از پایان شورای اقتصاد از شاه اجازه شرفیابی خواستم و به اتاق دیگری رفتیم و در آنجا به عرض رساندم که اگر چه مطیع اوامر شاهانه هستم، اما موظفم به اطلاع ایشان برسانم که دیگر مانند گذشته قادر به انجام وظایف خود نیستم و احساس کندشدن میکنم. ایشان توضیح خواستند که منظورم از این حرفم چیست؟ گفتم «با هویدا تفاهم ندارم و او هم از هر کاری برای محدود کردن اختیار من مضایقه نمیکند.» پرسیدند: «چه مثالی میتوانید بزنید؟» من هم مثال سازمان برنامه و عضویت در شورای عالی آن را زدم. درحالیکه مطمئن بودم این نکته را خود شاه هم آگاه است. شاه سخت اظهار تعجب کردند و گفتند، «اگر ناراحتی شما این است نه فقط در هیات عالی برنامه میتوانید همچنان عضو باشید، بلکه در هر شورای دیگری که مایل باشید اجازه عضویت خواهید داشت و حاضرم دستور بدهم که هرگونه سندی را در هر جا در اختیار شما بگذارند و هیچکس حق محدود کردن اختیارات شما را ندارد.» در آن زمان به اندازه کافی کارکشته شده بودم که بدانم شاه وقتی کاملا مطمئن است که فردی را که خودش هم مایل است از کار برکنار کند آماده رفتن است، چنین رفتاری از خود نشان میدهد تا او را قانع کند که صمیمانه و جدا حاضر است که او همچنان سر کار خود بماند. بنابراین از شاهنشاه سپاسگزاری کردم و گفتم: «تردیدی در پشتیبانی اعلیحضرت از خود ندارم و بدون این پشتیبانی تاکنون هم نمیتوانستم کاری بکنم. ولی با توجه به گرفتاریهای شاهنشاه منطقی نیست که هر بار تعارضی با هویدا پیدا بکنم این نکته را به صورت شکایت به عرض اعلیحضرت برسانم. بنابراین از نظر پیشرفت کارها مصلحت در این است که من در جای دیگری خدمت کنم.» ایشان هم دیگر اصراری نکردند و همچنان که گفتم، مطمئن هستم بسیار هم از این حرف من خشنود شد و گفت: «بسیار خوب، من نظرات خود را به وسیله وزیر دربار به اطلاع شما میرسانم.» فردای آن روز علم به من تلفن کرد و به دفتر او رفتم و گفت: «شاهنشاه پیشنهادی بسیار غیرعادی درباره تو کردند. نخست اینکه اگر موافق هستید به سفارت ایران در فرانسه منصوب شوید تا دفتر اقتصادی نیرومندی نیز در آنجا تشکیل شود و تمام کارهای اقتصادی ایران در اروپا با اروپای غربی در این دفتر زیر نظر شما متمرکز بشود. دوم اگر به دلیلی آمادگی رفتن به فرانسه را ندارید، میتوانید رئیس دانشگاه پهلوی شیراز بشوید. سوم اگر آمادگی رفتن به شیراز را ندارید، میتوانید رئیس دانشگاه تهران بشوید.» علم اضافه کرد که هیچوقت شاه چنین امکان انتخابی را به کسی نمیدهد و باید متوجه باشم که این نهایت لطف شاهنشاه است. من هم تشکر کردم و به او گفتم: «متاسفانه به سفارت ایران در فرانسه نمیتوانم بروم؛ چون زن من اصلا فرانسوی است و در این مدت کوشش کردهایم که بچههای ما صرفا ایرانی بار بیایند و فرانسه برایشان کشوری میان کشورهای دیگر باشد و اگر بخواهم با توجه به سن آنها به فرانسه بروم، خواهناخواه پس از مدتی آنها به آن مقداری که من توقع دارم احساس ایرانی بودن نخواهند کرد. از طرفی خود من هم زیاد کارآموخته برای رفتن به کوکتل و شام نیستم و میدانم که چنین کاری مورد علاقهام نخواهد بود. در میان دو دانشگاه نیز ترجیح میدهم به دانشگاه تهران بروم؛ زیرا از نظر خانوادگی و مدرسه بچهها و ... برای اینها آسانتر خواهد بود.»