دوراندیشی و خیرخواهی از نگاه آدام اسمیت آدام اسمیت

نفع شخصی را گاه می‌توان در میان عواطف خوددوستانه و خودخواهانه در کتاب نظریه عواطـف اخلاقـی جسـت و گـاه بایـد بـه معنایی خاص در سایه اصطلاح دوراندیشی که اسمیت شرح کرده آن را فهمیـد. فرد دوراندیش اسمیت تنها مراقب منافع نزدیک خود و بی‌اعتنـایی بـه منـافع دیگـران نیست بلکه در سایه توجه به داوری ناظر بی‌طرف تلاش می‌کند تـا علاوه‌بر سـلامت شخصی به دو مورد دیگر از منافع شخصی خود که بیشـتر اجتمـاعی‌انـد برسـد یعنـی جایگاه اجتماعی و اعتبار اجتماعی که هر دو منافع او را به مراعات منافع دیگران پیونـد می‌دهد. در دوره اسمیت نزاع بین طرفداران اخلاق اپیکوری و رواقی گرم بـود و اسـمیت در این میانه از دیدگاه منسوب به اپیکور که همه چیز را به خوددوستی تقلیل می‌داد دوری می‌جست. نظرگاه اسمیت به بینش اخلاقی رواقی که همه چیز را به نظم عقلانی در طبیعـت به‌واسطه عامل پنهانی لوگوس فرو می‌کاست شباهت‌هایی داشت. یکی از مواردی که اسمیت را در این دعوا از جبهه اپیکوریان جدید دور می‌سازد تلقی او از دوراندیشـی و توجه به منافع است؛ او دوراندیشی را در طریقت اپیکوری نمی‌داند: وقتی دوراندیشی به بالاترین حد کمالش می‌رسد به هنر، استعداد، عادت یا حـالتی از عمـل منتهی می‌شود که کامل‌ترین شایستگی در هر شرایط و موقعیـت ممکـن را در بـردارد و ضرورتا دربردارنده بالاترین کمال فضائل فکری و اخلاقی خواهد بود. بهتـرین سـری است که به بهترین قلب پیوند خورده است، کامل‌ترین حکمتی است که مرکـب از کـامل‌ترین فضیلت است، تشکیل‌دهنده خصلت حکیم آکادمی و مشائی اسـت، در حالی کـه دوراندیشـی فرومرتبه آنی است که اپیکور دارد.»

در این قطعه روشن می‌شود که اسمیت دوراندیشـی را از آنچـه گـاه تحـت عنـوان خودخواهی و خوددوستی محرک‌های رفتار می‌شمرد جدا می‌سازد. تقلیل همه رفتارهـا به این نوع نفع شخصی موضوعی بود که اسمیت در برابر آن موضع می‌گیرد و در شرح دوراندیشی او معلوم می‌شود که دوراندیشی مورد نظرش آن چیزی نیست کـه بـه‌عنـوان دیدگاهی اپیکوری در برابر آن موضع گرفته است.

 خیرخواهی

 در دو فضیلت عدالت و دوراندیشی روش تحلیل اسمیت این بود که فـرد در آغـاز بـه منافع خود می‌اندیشید اما مرحله به مرحله در روند رشد اجتماعی اخلاقی‌اش آن را بـا منافع دیگران پیوند می‌دهـد و در شـکل کـاملی از فضـیلت عـدالت و دوراندیشـی او هماهنگی میل خودخواهانه خود با خیر دیگران را درک می‌کنـد؛ بنـابراین شـکل عـالی فضائل عدالت و دوراندیشی توجه به منافع دیگران در جهت کسـب بهتـرین شـکل از منافع برای خود است. در فضیلت خیرخواهی نیز این توجه به خیر دیگـری بـر مبنـای میل اولیه هرکس به منافع خود بسط داده شده است. این جمله که «هـرکس بیشـتر بـه نحوی عمیق علاقه‌مند به آن چیزی است که به خودش مربوط است تا آنچه بـه دیگـری مربوط است» جمله‌ای از ثروت ملل نیست؛ بلکه در نظریه احساسات اخلاقی پذیرفتـه است که هر کس در بدو امر متوجه منافع خویش است اما این منافع را در گرو هماهنگی با دیگران می‌یابد. در خیرخواهی این بسط نفع شخصـی را بایـد به‌واسطه آن چیزی یافت که اوتسون با اصطلاح اصل خویشاوندی آن را مشخص می‌سـازد. مطابق این اصل همدردی که عبارت است از تخیل موقعیت دیگری بر حسب آنچـه بـه تجارب ما نزدیک‌تر است و در میان این تجارب ما نخست چیزی را درک می‌کنیم کـه به ما وابسته است یعنی نخسـت خودمـان و سـپس نزدیکان‌مـان و سپس کسانی که نمی‌شناسیم. خویشاوندی اگرچه در کلیـت اندیشـه اسمیت شیوع دارد، اما به‌ویژه در این مورد خـاص روشـن می‌شـود کـه چگونـه نفـع شخصی در آغاز تحلیل کنش‌های خیرخواهانه قرار می‌گیرد و نیز روشن می‌سـازد کـه چگونه در این مورد نیز اسمیت بینشی طیفی دارد که مراتبـی از تجـارب همدلانـه را از اشکال ساده به پیچیده‌تر دنبال می‌کند. همدردی در آرای اسمیت نخست در نسبت به آن چیزی روا دانسته می‌شود کـه نسـبت خویشاوندی با ما دارد. این همدردی نخستین را اسمیت همدردی مألوف می‌نامد که عاطفه طبیعی ما نسبت به یکدیگر بر اساس آن تعیین می‌شود. بر اساس همـدردی مألوف ما به آن کسی عاطفه طبیعی داریم که مدت زمـانی طـولانی بـا او بـه سـر بـرده باشیم و درجه به درجه که از ایـن خویشـاوندی کـم می‌شـود. بـه‌طـور طبیعـی همدردی ما ضعیف‌تر می‌شود. در مورد فضیلت خیرخواهی که عبارت است از «نگرانـی برای خیر دیگری» اسمیت بـر اسـاس همـین اصـل خویشـاوندی معتقـد اسـت در صورتی که ما با کسی خویشاوند باشیم، نسبت به او خیرخواهی بیشتری داریم تا کسی که از ما دور است. اسمیت فصل مربوط بـه فضـیلت خیرخـواهی را بـا طـرح دیـدگاه اخلاق رواقی آغاز می‌کند که فرد نخست به مراقبت از خویش می‌اندیشد. اسمیت ایـن نظر را می‌پذیرد و آن را این‌گونه صورت‌بندی می‌کند:

هر فردی لذت و درد خود را محسوس‌تر از لذت و درد دیگران درک می‌کند. لذت و درد او احساسات اصیل‌اند و گونه دوم یک تصور اندیشیده شـده اسـت کـه دیگـران [بـه نحـو محسـوس] دارنـد. اولـی را مـی‌تـوان گفـت جـوهر اسـت و دومی سایه».

جوهر که در اینجا همان نفع شخصی است مبنای اصل خویشاوندی اسـت، پـس از آن نزدیک‌ترین‌ها به ما و سپس کسانی که دورترند موضوع خیرخواهی ما هستند.

• فرانسیس‌هاچسن (۸ اوت ۱۶۹۴ - ۸ اوت ۱۷۴۹) فیلسوف اسکاتلندی-ایرلندی بود. ‌هاچسن ایده‌های خود را از جان لاک اخذ کر ده بود. دیوید هیوم و آدام اسمیت از آرای او تاثیرپذیرفته‌اند.

-  از مقاله‌ای به قلم منوچهر صانعی دره‌بیدی و  مهران رضایی/  دانشگاه شهید بهشتی