بررسی مشروطیت و لیبرالیسم در اندیشه دهخدا
جدال با سلطنت
زبان و قلم در مصالح امور مُلک آزاد شد و جرائد و مطبوعات برای انتشار نیک و بد مملکت حریت یافت.» دهخدای جوان در این زمان، مشروطیت دولت را عصری جدید و همراه با گسست از روزگار گذشته میدانست و البته از دیگر سو، مولفههای بنیادین فکر مشروطهخواهی را مانند «حریت» و «سعادت» و «ترقی مملکت» در نظر میآورد. دهخدا مشروطهخواهی بود که با یک «زمینه» قوی فکری، ادبی و سیاسی مهم سخن خود را بیان میکرد و اندیشه ترقیخواهی، مهمترین «زمینه» او در تداوم اندیشه و عمل ترقیخواهان پیشتر از وی بود. ایده مشروطهخواهی او، مکمل تفکراتی بود که در سالهای پیشتر، توسط ترقیخواهان عصر ناصری ارائه شده بود و بر همین مبناست که او، کوششهای سیاسی فکری قبل از مشروطیت را کاملا در نظر دارد: «امروز قریب یک سال و نیم است که رسما و بیش از سی چهل سال است که در پرده و خفا مسلمین ایران دم از مشروطه میزنند.» البته، او به این مساله نیز توجه دارد که معنی مشروطیت هنوز درست درک نشده است: «ولی بلاشک و به تصدیق عقلای هر مُلک هنوز به اهمیت این خواهش بر نخورده و بزرگی و عظم این مطلب و لوازم و مقتضیات آن را نشناختهاند به حدی که ما امروز مجبور شدهایم به ایشان بگوییم تغییر سلطنت مستبده به مشروطه، مساله تبدیل حکومت فلان قریه نیست.
یکی از مباحثی که در آن روزگار، حول مشروطیت و مفهوم آن وجود داشت، نسبت این نظام سیاسی نو، با شریعت است و در این میان، علما، نقش مهمی در فهم این نظام سیاسی بر مبنای شرع داشتند. فریدون آدمیت اعتقاد داشت که عنصر مترقی صنف علمای دین تحت تاثیر جریان روشنفکری به مشروطیت گرایید و در آن حرکت اجتماعی مشارکت فعال جست، این کسان با تفسیرهای اصول و تاویلهای شرعی بر سیاست مشروطگی صحه نهادند. آدمیت سپس به این نکته اشاره میکند که علما در ضمن گفتند مغربیان هم اصول مشروطیت را از احکام شریعت استخراج و اخذ کردهاند، اما در واقع، انگیزه باطنیشان در این توجیه شرعی این بود که به اصالت مشروطیت از نظرگاه تطبیق آن با احکام شریعت حکم بدهند بدون اینکه به پیروی آرای متفکران غربی دهریمشرب غیرمذهبی متهم شوند.
این را باید در نظر داشت که پیدایش اوضاع و احوال تازه سبب شد تا علما کارآیی اندیشه سنتی را درباره حاکمیت فردی، کمتر از کارآیی حاکمیت در قالب الگوی جدید بدانند. آنان سالهای پیش از مشروطه، مساله اجرای عدالت را از وظایف مغفول پادشاه شمردند تا به این شیوه، نقص ساختار پیشین قضا و پاس نداشتن عدالت را با جایگزینی به نام عدالتخانه برآمده از میراث اسلامی، جبران کنند اما شاه این اصلاح حداقلی را نپذیرفت و آنان با همکاری روشنفکران، خواستار اصلاحات بیشتری در این زمینه بودند و بر تحرکات اجتماعیشان افزودند. نظام جدید پیشنهادی آنان، با پذیرش مشروعیت پادشاهی، نهادهای جدید قانونگذار منتخب ملت را با الگوی حکومتی سابق برای اداره امور شریک میکرد. بنابراین، انقلاب مشروطه هرگز مشروعیت نظام سیاسی سلطنت را نفی نکرد بلکه در پی تحدید آن بود. البته این را باید در نظر داشت که اگر چه درخواست حکومت مشروطه یا حکومت متکی به قانون در عصر قاجار از اندیشههای غربی و تجربه ملل اروپایی استخراج شده و توسط روشنفکران ایرانی معرفی شده بود، اما علمای زیادی نیز از این مساله تاثیر پذیرفتند.
علمای مشروطهخواه اساسا معتقد بودند که دنیای جدید بیرونی با بهکارگیری عقل و قوه استنباطش، خود را از بندگی رها کرده و به اوج ترقی رسیده است. این گروه نوگرای روحانی بر این باور بود که مشکل و معضل اصلی مسلمانان، با وجود برخورداری از تعقل گرفتاری در بند طاغوتهاست. آنان بهرغم غربیان به تعقل نپرداختند و در متون دینی «تعمق» نکردند و به همین سبب، به انحطاط رسیدند. علمای مشروطهخواه میکوشیدند ارکان و اصول مشروطیت را برگرفته از اسلام بشمرند.
با توجه به این بحث، باید در نظر داشت که دهخدا، در ایده مشروطیت، به این گروه از علما نزدیک است و در اینباره مینویسد: سلطنت مشروطه چنانکه خود بنفسها شخصیت جدا و علیحده دارد اصول و ترتیبات و علوم آن نیز از سلطنت مستبده مجزاست، و آن اصول و ترتیبات و علوم هرچند موافق با احکام قرآن و اصول حقه اسلامیه است، لیکن بهواسطه بُعد زمان و فراموشی مسلمین از آن، امروز طوری شده که ما مجبوریم اصطلاحات آن را از زبانهای خارجه که مدتی است در تکمیلش کار میکنند، بگیریم.
دهخدا، در زمان حضور در استانبول، در روزنامه سروش به تاریخ ١٠ رجب ١٣٢٧ بهمشروطهخواهان هشدارهایی را میدهد که نشان از روشنبینیاش دارد. او، در پس پرده حوادث آن زمان ایران، چیزهایی میبیند که حاکی از توجه او به فعالیتهای مستبدانی است که اکنون مدافع آزادی شدهاند و تذکر میدهد از این کار آنها «فقط احتمال برقراری استبداد» برمیآید. به اعتقاد او «در عقیده مشروطهطلب منتظر اجر، یقین به هرجومرج و رفتن اسم مشروطه و استبداد در ضمن حیات و استقلال مملکت است.» میرزاعلیاکبر خان، شکست مشروطه و تحقق و دست نیافتن به آرمانهای جنبش را با وجود همه فداکاریها معلول بیایمانی و فرصتطلبی و نیز آلودگیهای فردی و اجتماعی میداند. او در هشداری صریح و جدی مینویسد: در مملکت مشروطه اگر یک نفر تمام عمر و هستی خود را صرف مجاهدات راه آزادی کرده باشد، باز در صورت عدملیاقت شخصی، خود آزادی به او میگوید که جز تقدم فضلی در دوره حکومت من پیشرفت نخواهد کرد و اجر تو همان رسیدن به مقصود تو و منفعت تو همان منفعتی است که در ذیل منافع عامه برای تو تقدیر شده است. این را نیز باید در نظر داشت که، دهخدا صرف تدوین و تصویب قانوناساسی و ایجاد مجلس قانونگذاری و نوسازی دستگاه اداری و دیوانی را معنی تام و تمام مشروطه نمیداند، چراکه درونمایه ذهنیاش از دموکراسی سیاسی فراتر از این موضوع است، و هدف آن را بهبود اوضاع و بسط عدالت اجتماعی که شامل حال روستاییان و ضعفا و فقرا شود، میداند. با این دیدگاه است که دهخدا، در نامهای از استانبول، از حق رای عشایر و ایلها، بهعنوان بخشی از حق رای همگانی دفاع میکند و مینویسد: حقا و حکما اگر ملت ایران بخواهد این دفعه از نتایج مجلس بهرهمند باشد باید این قوه بزرگ را با خود همدست [کند] و از وجود آن منتفع شود و شخص حضرت مستطاب عالی [مخاطب نامه] امروز به حکم وجدان مکلفید که به هر نحو که میتوانید و به هر قوهای که در خودتان سراغ دارید مساله انتخابات از قبایل را جزو پروگرام انتخابات بگنجانید و این سیل بزرگ را که در صحراها هدر میرود و بلکه گاهی مایه خرابی میشود در مجرای طبیعی انداخته و از وجود آن به این صحرای خشک خدمت کنید. ایرج افشار که این نامه را منتشر کرده، در توضیح آن مینویسد: نکتهای را که دهخدا درباره لزوم اعطای حق انتخاب کردن به افراد ایلات متذکر شده است در پروگرام سیاسی «انجمن برادران» نیز میبینیم که چند ماه قبل از نامه دهخدا در همان استانبول بیان شده بود. این را باید در نظر داشت که بافت ایلی جامعه، چندان با نظام مبتنی بر دموکراسی همخوانی نداشت. وابستگی ایلها به سران و خوانینشان، اصولا با نظام مبتنی بر دموکراسی و مشروطیت اشتراک کمتری داشت و بسیاری از افراد در طوایف و عشایر، با مفاهیم بنیادینی چون دموکراسی بیگانه بودند. اگرچه دهخدا این مقوله را بهعنوان حقی برای همگان در نظر دارد، اما نکته مهمی که از چشم او دور میماند، همین وابستگی به روسای ایل است که موجب میشود حق رای همگانی، به ابزاری برای زمینداران و سران ایلها و طوایف بیفتد و تا سالیان دراز در مجلس شورای ملی طیف وسیعی از نمایندگان را اینگونه افراد تشکیل دهند. در عین حال میتوان در این موضوع، نوعی اندیشه جمهوریخواهانه نیز دید که در آن، حق رای برای همه مردم، نه طبقات و اصناف (چنانکه در نظامنامه انتخابات مجلس شورای ملی اول آمده بود)، موردنظر او بود.
دوره تبعید برای دهخدا آموزنده بود. او در دو سالی که در کشورهای مختلف به سر برد، به علل و عواملی که میتواند موجب دوام یا سقوط یک نظام مبتنی بر دموکراسی باشد، بسیار اندیشید و به این نتیجه رسید که بقای دموکراسی در گرو اعتدال، تحمل آرا و عقاید مخالف، استفاده از شیوههای دموکراتیک برای حل تضادهای درونی و پرهیز از تندروی و افراط است. او براساس چنین دریافتی بود که در یکی از سرمقالههای سروش کوشید تا مجاهدان را از تفرقه و دستهبندیهای غیراصولی، توقعات حقیر و خودخواهانه باز دارد و نشان دهد که استقرار آزادی و عدالت در یک روند درازمدت و با از خودگذشتگی و ایثار در برابر دیدن خود با دیگران تحققپذیر است. در مقالات دهخدا مفاهیمی مانند «حکومت قانونی»، «سلطنت ملی» وجود دارد ولی او وقتی مفاهیم «ملی» یا «ملت» را استفاده میکند مانند بیشتر مشروطهخواهان آن روزگار. هدفش حکومتی است که بر مبنای رضایت مردم شکل گرفته باشد. البته بیشتر از کلمه ملت استفاده میکند تا مردم؛ یعنی همین که انتخاباتی در کار باشد و نمایندگان ملت با رای ملت انتخاب شده باشند، در مجلس نشسته باشند و قانونگذاری، حکومت هم پاسخگو و مسوول باشد به نمایندگان مجلس و قوه مجریه محدود شده باشد. از نظر افرادی مثل دهخدا چنین حکومتی، حکومت ملی است. با توجه به پیشینه دهخدا در تحصیل در مدرسه علوم سیاسی و آشنایی با ذکاءالملک فروغی احتمالا اصطلاح «سلطنت ملی» را از رساله حقوق اساسی یعنی آداب مشروطیت دول او اخذ کرده است.
آزادی در اندیشه دهخدا
آزادی، یکی از مهمترین مفاهیم و شاید از پربسامدترین آنها در روزگار مشروطه است. در کنار مشروطه و قانون، آزادی یکی از اصلیترین مفاهیم روزگار مشروطه است که بهجامانده از اندیشه ترقیخواهان ایرانی از زمان عباسمیرزا تا آن روزگار بود. دهخدا نیز یکی از مهمترین آزادیخواهان زمانه بود که پیش از مشروطیت نیز گرایش به آزادی داشت و چنانکه روایت شده است، در خاطره بسیار خلاصهای میگوید: در دوره ناصرالدینشاه، عضو یک انجمن مخفی بوده است که هدفش مبارزه با استبداد بود. ظاهرا در همان زمان با میرزاجهانگیرخان آشنا میشود برای اولین بار. از آن زمان، این ذهنیت مخالفت با استبداد را داشت. البته این را باید در نظر داشت که او در آثارش، ازجمله اشعار خود مفهوم مشخصی از آزادی ارائه نداده است، کما اینکه با گذر زمان از مفهوم عینی آزادی به مفهومی مبهم و ذهنی از آزادی رسیده است.
مثلا در قطعه مردم آزاده میسراید:
«ای مردم آزاده کجایید کجایید / آزادگی افسرد، بیایید بیایید
در قصه تاریخ چو آزاده بخوانید / مقصود از آزاده شمایید شمایید»
نکته بسیار مهم در تصور او از آزادی، آن است که او، آزادی را «حق» میداند، به این نحو که «بیتحصیل این حق تمییز شخصیت انسان امکان ندارد، بیتحصیل این حق اعمال و افعال هیچکس، اعمال و افعال شخصی او نخواهد بود، بیتحصیل این حق انسان به شناسایی نفس خود قادر نمیشود، بیتحصیل این حق توسعه افکار و ترقی جسمانی و عقلانی انسان ممتنع است. بیتحصیل این حق تمام ترقیات متصوره به روی انسان مسدود است. بیتحصیل این حق انسان مسلوبالاختیار و از آنرو در اعمال و افعال صادره خود مورد تقبیح و تحسین نتواند شد. بیتحصیل این حق انسان از درجه انسانیت تنزل کرده از لوازم اساسه آقایی بزرگان و در ردیف مبل و اسب و استر روسای دنیاست. از نظر او، انسان فقط بعد از تحصیل این حق، یعنی بعد از بهدست آوردن آزادی میتواند خود را آدم شمرد، اعمال و افعال خود را نسبت به خود داده، و به جد و جهد شخصی و با کار انداختن لطائف تکمیل خود را به بالاترین رتبه وجود و آنجاها که هنوز عقل امروزی دنیا تصور قصور دارد، برساند.» دهخدا معنی آزادی را که «منشأ این همه اثرات شبیه معجزه» میشود «آزادی رفتار نمودن انسان است در تمام امور مشروعه خود به نحو دلخواه» میدانست و«سرحدّ» این «رفتار دلخواه» را «تنها آزادی دیرگان میدانست که «ثغور تصرفات کیف مایشاء (چنانکه خواهد) هرکس در امور مشروعه خودشان است، یعنی سر حد این آزادی تا آنجا منبسط میشود که به آزادی دیگران صدمهای نرساند. حدود آزادی هر فرد هیات دیوار حق آزادی فرد دیگر است. این را میتوان، تاثیر اندیشههای لیبرال در ذهن دهخدا دانست. یکی از کسانی که میتوان در اینجا به تاثیر او بر دهخدا اشاره کرد، منتسکیو، اندیشهگر بزرگ فرانسوی است. چنانکه آمد و نیز به شهادت مرحوم دکتر محمد معین، دهخدا «روحالقوانین» منتسکیو را ترجمه کرده بود. این ترجمه نشاندهنده تاثیری است که او از منتسکیو در این زمینه کسب کرده بود، اگر نظام مبتنی بر آزادی مفهوم مخالف استبداد فرض شود، دهخدا با بهرهگیری از ایدههای کسانی چون منتسکیو، نظام ضداستبدادی را دنبال میکند و ایده قرارداد اجتماعی را در کنار آزادی لیبرال مدنظر قرار میدهد.
برای دهخدا، ایدههای نوینی چون آزادی و قرارداد اجتماعی که از بنیانهای لیبرالیسم سیاسی هستند، برآمده از آشناییاش با اندیشه روشنگری اروپاست. او اینها را در منظومه فکری خود وارد کرده و به این صورت آزادی را بهصورت گستردهای موردنظر قرار میدهد: هم آزادی فردی و هم آزادی سیاسی در یک نظام مشروطه.
در دید دهخدا، راه آزادی، تمدن و فرهنگ است. او اعتقاد داشت ممالکی مانند ایران باید راه مبارزه خود را از روشهای خشونتبار به شیوههای مسالمتآمیزی مانند تحقیق و دانشاندوزی تغییر دهند و همگان را به این مسیر ملایم، اما تاثیرگذار هدایت کنند. او خود در این راه گام مینهد، پس از آن مدام در فکر انجام کارهای زیربنایی در زمینه تحقیق در فرهنگ و تمدن و ادبیات ایران بر آمد. دو اثر عظیم و بیبدیل او یعنی، لغتنامه (دهخدا، ١٣٧٢) و امثال و حکم (دهخدا، ١٣٣٩) حاصل این تفکر است. دهخدا پیرامون سترگترین کار فرهنگیاش لغتنامه، میگوید: «از ٤٥ سال قبل، پس از مطالعات زیادی، به این فکر افتادم که لغتنامهای که از هر حیث جامع و کامل باشد تهیه کنم، زیرا یکی از علل عقبماندگی و بدبختی ما ایرانیها، بهنظر من عدمتوجه به فرهنگ و بیعلمی ماست و یگانه وسیله برای بالا رفتن سطح معلومات و فرهنگ مردم دانستن ریشه لغات و کلمات است.
از مقالهای با عنوان مشروطیت، آزادیخواهی و ستیز با استبداد در اندیشه دهخدا به قلم رضا افسرده، حامد عامری گلستانی، لنا عبدالخانی و حامد محققنیا