نگاهی به نظام سیاسی و اقتصادی ایران در عصر پهلوی اول
انحصار قدرت
- بنیان ارتش پهلوی بر حول محور شاه بود و رشته امور کاملا به شخصیت و نفوذ نظامی وی وابسته بود. نظامیان، علاوه بر وظایف نظامی، با دراختیار گرفتن اموراداری، حوزه دخالت و اقتدار خود را وسیع تر کرده بودند. رضاخان گروهی از افسران جان نثار را در اطراف خود گردآورده بود که میتوانست برای اجرای فرامین خود به آنها تکیه کند و آنها نیز در عوض برای ارضاء جاه طلبیها و تامین پیشرفت خود از اختیارات وسیعی برخوردار بودند. ارتش ستون اصلی قدرت شاه بود و قسمت اعظم عایدات دولتی صرف هزینههای آن میشد، چنان که در فاصله سالهای ۱۳۲۰-۱۳۰۴ش بودجه دفاعی ارتش به بیش از پنج برابر رسید. اصلاح بنیادین رضا شاه، ایجاد ارتش قدرتمندی بود که قدرت دولت را در همه جا به اجرا در آورد. بیشتر اصلاحات دیگر رضا شاهی از کوچک و بزرگ در محدوده این اقدام قرار میگیرد. اما این ارتش که به وسیله سلاحهای جدید و حتی تجهیزات هوایی مجهز شده بود و با تاسیس دانشگاه جنگ از آموزشهای نظامی روز بهره میگرفت عملا در زمان ورود نیروهای متفقین به ایران، ناتوانی خود را نشان داد واز درون پاشید. سرکوب کردن واز بین بردن قدرت عشایر و رؤسای آنها و مبارزه با نظام زندگی ایلی به انگیزه جایگزین کردن نظام نوین زندگی اجتماعی، یکی دیگر از اهداف و اقدامات عصر پهلوی اول بود. در زمان پادشاهی رضا شاه، بخش جمعیت ایلی، شدیدا از سیاستگذاری دولت تاثیر پذیرفت. این قبیل سیاستها تاثیرات متفاوتی بر مردم ایلات میگذاشت اما باید گفت تاثیرات در مجموع مخرب و خانمان برانداز بود. بسیاری از سران عشایر که مخالف سیاستهای مزبور بودند به وسیله دولت دستگیر شدند، عدهای تیرباران و اعدام و جمعی دیگر زندانی و عدهای را بهعنوان گروگان نگه میداشتند. در نواحی ییلاق و قشلاق عشایر، حکومت نظامی اعلام و ماموران دولتی با زور و قلدری در آن نواحی حکومت میکردند. ناگفته نماند که عکسالعمل عشایر در برابر این اقدامات سرکوبگرانه رژیم، شورشهایی بود که در سالهای ابتدای حکومت رضا شاه مناطق وسیعی از جنوب و جنوب غرب کشور را تحت تاثیر قرار داد.
سیاست شاه در تمرکزگرایی و برهم زدن مراکز قدرت سیاسی قرین موفقیت بود، مجلس از جمله کانونهای قدرت بود که در عصر پهلوی استقلال خود را از دست داد و حکومت فردی جانشین نظام پارلمانی شد. شاه که پیش از سلطنت از تواناییهای مجلس در کسب قدرت بهره جست و در واقع مجلس پنجم را با اعمال نفوذ، به نفع خود و برای تغییر سلطنت، با خود همراه کرده بود (سیروس غنی، ۳۹۰:خواجه نوری، ص۷۷) پس از سلطنت با مداخله در انتخابات، مجلس را مطیع خود ساخت. از آن پس مجلس نقش مستقل خود را در قانونگذاری از دست داد. برنامه حکومت برای تحول ساختار سنتی جامعه، اصلاحات از بالا یا نوسازی آمرانه بود که بربافت قدیمی تحمیل شد.آهنگ شتابان فرآیند نوسازی و تعارض برنامههای دولتی با وضع اجتماعی و بهویژه با شعائر دینی، ناهمگونی محسوسی پدیدآورد که پذیرش عمومی را به همراه نداشت. پیدایش قشر جدید کارمند در پایتخت یکی از پیامدهای آن بود که در آغاز به دلیل برنامههای اصلاحی شاه، پایگاه اجتماعی وی محسوب میشد ولی بهتدریج دیدگاه آنان نسبت به حکومت پهلوی تغییر یافت و حتی نسل جوانتر این طبقه در زمره مخالفان شاه قرارگرفتند، بسیاری از آنان که برای تحصیلات عالی به اروپا اعزام شدند، با مشاهده فضای باز کشورهای اروپایی و مقایسه آن با شرایط اختناق و استبدادی ایران، جذب حزبهای سوسیالیستی شدند. سیاستهای اصلاحی و غیر دینی حاکمیت، مخالفت این طبقه ونارضایتی عمیق علما و رهبران دینی را برانگیخت و شاه هرگز نتوانست از حمایت این طبقه برخوردار شود، ولی در همراه کردن قشری از طبقه بالای قدیمی موفقیت داشت. برنامه نوسازی در ترکیب جمعیتی بیتاثیر نبود. طبقات شهری خصوصا در تهران به نحو فزایندهای رشد کرد. سیاستهای اقتصادی بر پایه نوسازی اقتصاد و ایجاد تکنولوژی مدرن و وارداتی طراحی شده بود. عایدات دولتی از طریق درآمدنفت، گمرکات و مالیات، تامین و قسمت اعظم آن صرف هزینه ارتش و خرید تجهیزات نظامی میشد. بودجه دولتی در نتیجه طرحهای عظیمی که برای نوسازی کشوربه اجرا در میآمد تقریبا به ۱۸ برابر رسید. مهم ترین اقدام زیربنایی حکومت احداث راه آهن بود. ساختمان راهآهن در ۱۳۰۶ش آغاز و پس از ۱۱سال در ۱۳۱۷ش تکمیل شد. ساختار کشاورزی بدون اصلاح و تغییراساسی، به سبک سنتی باقی ماند. دولت روشهای قدیمی را تقویت کرد و زمینداران بزرگ همچنان نیمی از زمینهای کشور را در اختیار داشتند. در تاریخ حکومت پهلوی در ایران به سختی میتوان صفحهای سیاهتر از آزار و تعقیب عشایر توسط جیره خواران رضا شاه یافت. سیاست عشایری شاه که به «تخت قاپو» شدن ایلات و عشایر منجر شد، با هدف تغییر زندگی از دامداری به کشاورزی و انحلال تشکیلات ایلی به منظور تطبیق باسیاست تجدد گرایی صورت گرفت که به دلیل عدم تامین تسهیلات لازم برای اسکان و رفع حوائج آنان به فقر ایلات و مرگ و میر چهارپایان آنان انجامید. در این میان با مصادره املاک خوانین ایلات و عشایر، مالکیت جدیدی شکل گرفت و طبقهای از بازرگانان و مقاطعهکاران و نظامیان جای ساکنان قدیمی را گرفتند. بزرگترین خیانتی که در دوران حکومت دیکتاتوری پهلوی به ایران شده است انعقاد قرارداد امتیازی جدید بهنام قرارداد ۱۹۳۳است. رضاخان ماموریت خود را به خوبی انجام میدهد و با ایجاد صحنههای ساختگی ابتدا قرارداد دارسی را لغو میکند و سپس مطابق با ۱۹۳۳ با دستیاری تقیزاده و چند نفردیگر قرارداد جدید ۱۹۳۳ را منعقد میکند و با این عمل خود بزرگترین خدمت را به استعمار میکند و بزرگترین لطمه را به منافع ایران وارد میسازد. به این ترتیب ایران موقعیت خوبی را که پیش از این در قبال شرکت نفت انگلیس و ایران داشت از دست داد. در زمینه سیاست خارجی، سیاست بیطرفی مبنایی برای روابط و مناسبات با سایر دول بود. رضا شاه بهرغم تظاهر به دلیری، ناگزیر بود نوعی سیاست خارجی مصلحت گرایانه و کاملا محتاط و همواره غیرمنسجم در پیش بگیرد که کمتر از آنچه که بسیاری امید داشتند به کسب استقلال ملی انجامید. سیاست خارجی رضا شاه همان سه هدفی را دنبال میکرد که پیشینیان مشروطه خواه او اتخاذ کرده بودند: برقراری مناسبات حسنه با روسیه و بریتانیا، بی طرفی در سیاست جهانی و برقراری روابط دوستانه و نزدیک با یک قدرت ثالث، تا بهعنوان پارسنگی در مقابل بریتانیا و روسیه مورد استفاده قرار گیرد. با سقوط رضا شاه پس از شروع جنگ جهانی دوم در شهریور ۱۳۱۸ / سپتامبر۱۹۳۹، موقعیت ایران در سطح بینالمللی دستخوش تحول شد. موضع ایران پس از اطلاع از آغاز جنگ، اعلام بیطرفی بود. با وجود این نیروهای متفقین در شهریور۱۳۲۰ ایران را اشغال کردند و ارتش مجهز ایران در همان اوان جنگ از درون پاشید. در واقع اشغال ایران از سوی متفقین نه به علت گرایش رضا شاه به آلمانها و نهتنها به خاطر استفاده از راههای ارتباطی ایران برای تامین تدارکات نظامی، بلکه ضرورت استراتژیک جنگ،به اشغال و حضور فیزیکی متفقین در ایران چنین اشغالی را ایجاب میکرد وچون حمله بدون دلیل و بهانه به یک کشور بیطرف از نظر افکارعمومی جهان مذموم و غیرقابل توجیه بود موضوع واهی گرایش رضا خان به آلمانها را مطرح کردند. به قول چرچیل مساله مهم و حساس، نفت بود و کمونیسم و آینده ایران در مرحله دوم اهمیت قرار داشت. به این ترتیب رضا خانی که یک روز با حمایت انگلیسیها توانست به پادشاهی برسد در شهریور ۱۳۲۰ با فشار همان حامیان گذشته پس از اعلام جانشینی محمد رضا پهلوی بهعنوان پادشاه قانونی، از سلطنت استعفا کرد و توسط انگلیسیها به جزیره موریس تبعید شد. سقوط دیکتاتور، موجی از خوشحالی را در میان اقشار مختلف جامعه ایران بهخصوص نیروهای سیاسی و مذهبی به وجود آورد و مردم توانستند پس از دو دهه دوباره آزادانه نفس بکشند و عقاید و نظرات خود را ابراز کنند.
- از مقالهای به قلم عبادالله قبادی نصر، کارشناس ارشد تاریخ ایران