نساجی، تار و پود رشد صنایع در ایران
همین سیاست موجب تاسیس کارخانههای متعددی در ایران شد، هرچند در بسیاری از موارد، سرمایهگذار و بانی کارخانه خود رضاشاه بود و املاک شخصی خود را برای تاسیس کارخانه درنظرگرفته بود.
روزنامههای چاپ شده در آن سالها به کرات از بحران اقتصادی دنیا صحبت کردهاند. محوریت مباحث اقتصادی روزنامهها به لزوم توسعه فلاحت و صناعت در کشور بوده است؛ بهعنوان نمونه، ستون اقتصادی روزنامه اطلاعات سال 1313، با اشاره به قانون، تجار را به سرمایه گذاری در صنایع تشویق میکند که مواد اولیه آن در کشور فراهم است.
در این برهه، شمار کارخانههای صنعتی مدرن ایران بدون احتساب صنعت نفت به 17 برابر افزایش یافت. تعداد کارخانهها از 20 واحد در سال 1304 به 300 واحد در سال 1319 افزایش یافت. هدف اصلی از توسعه کارخانه ها، جایگزینی واردات بود.
از شمار کارخانههای تاسیس شده در سراسر ایران، 17 مورد آن به کارخانجات نساجی اختصاص یافته بود. نساجی عمدهترین صنایع اشتراکی بین بخش دولتی و خصوصی بود که شاید تا حد فراوانی با سیاست متحدالشکل کردن لباس در ایران عصر رضاشاه مرتبط بوده است.
نخستین کارخانه نساجی در سال 1304 در ایران تاسیس و به دنبال آن واحدهای مختلف صنعتی در ارتباط با نساجی از قبیل نخ ریسی، گونی بافی و... در یزد، کرمان، کاشان، گیلان و مازندران ایجاد شد.
هرچند این کارخانهها از حمایت جدی دولت برخوردار بودند، بسیاری از آنان در چارچوب کارخانههای خصوصی میگنجیدند؛ بهعنوان نمونه، کارخانه گونیبافی رشت به ریاست میرحسین غفاری به واسطه حمایت دولت و قانون انحصار تجارت مبنی بر ممنوعیت ورود گونی و کمیابی این کالا دست به گران فروشی زد که با اعتراض مواجه شد.
صنایع نساجی در کنار سایر صنایع تاسیسی رضاشاه طی جنگ جهانی دوم با مشکلات عدیده و رکود ناشی از جنگ و اشغال به اضافه فرسودگی ماشینآلات، کمبود قطعات یدکی و عدم امکان ورود این قطعات و مسائل کارگری مواجه شد.
عواملی چون خروج شاه از کشور و تزلزل سیاسی دولت و مجلس، حضور متفقین و عدم کنترل واردات، سبب شد که در فاصله سالهای 1320 تا 1332 کالاهای تولید نساجیهای خارجی کشور را فراگرفت و ارز فراوانی از کشور خارج شد. این روند سبب شد در سال 1330 کارخانههای نساجی به ویژه نساجی شاهی و حریربافی چالوس با شورشهای کارگری فراوانی روبهرو و چرخه تولید در آنها متوقف شود.
با پایان کشمکشهای سیاسی و تثبیت دگرباره امور، با آغاز برنامه عمرانی اول در سال 1334 (بعد از کودتا)، اصلاحاتی در صنایع نساجی روی داد که به حیات مجدد و خودکفایی این صنایع در ایران منجر شد.
رشد صنعت نساجی در دهه 40 که به نظر برخی یک انقلاب صنعتی کوچک در ایران محسوب میشود، به اوج خود رسید. ایران در سال 1345 از واردات پارچه نخی بی نیاز شد.
سود ناشی از کارخانجات نساجی از جنبههای گوناگون قابل بررسی است. این صنعت در دهه 40 علاوه بر اشتغالزایی و جلوگیری از خروج ارز از کشور، با سود مناسبی روبه رو بوده و در کنار کارخانجات نساجی، سازمانهای آموزشی و رفاهی برای کارگران آن تاسیس شد.
هرچند در دوران پهلوی اول، صنایع نساجی به استثنای شمال ایران در سایر نقاط چون یزد، کرمان و مشهد، اغلب با سرمایه خصوصی اداره میشد، حمایتهای دولتی موجب تداوم و پویایی آن بوده است. در جریان انقلاب سفید پهلوی دوم، یکی از اصو ل آن فروش کارخانجات دولتی بود و نساجی از نفوذ دولت خارج و بهعنوان کارخانجات سهامی مطرح شد.
صنایع ایران به ویژه در مقایسه با برخی کشورهای همسایه چون ترکیه، چندان رشدیافته نبود.
برخی بر این نظرند که دستاوردهای رضاشاه در زمینه صنایع نامتناسب بوده و تاسیس کارخانهها استراتژی مناسبی نداشته، با وجود این، طرحها بیش از سودآوری، پرهزینه بوده است. فلسفه وجودی تاسیس کارخانههای نساجی توسط پهلوی اول، کمک به صادرات و جایگزینی کالاهای وارداتی بوده است. نشیب و فرازهای سیاسی، اهداف بلندمدت صنعت نساجی پهلوی اول را با اختلال مواجه کرد، با پیگیری و بازبینی در برنامههای نخستین پهلوی دوم در کنار نوسازی و به روزسازی ماشینآلات نساجی، صنعت نساجی ایران در دهه 50 به خودکفایی دست یافت.
رشد صنعت نساجی در آن دهه هرگز تکرار نشد. نساجی مازندران که اکنون رو به تعطیلی رفته است، در سالهای موردنظر رونقی فراوان داشته و بر حیات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کارگران صنعتی مازندران موثر بوده است.
-از مقالهای به قلم زمانه حسن نژاد، دانشجوی دکترای تاریخ محلی دانشگاه اصفهان