سه عامل دگرگونی

برابری شرایط در ایران

اندیشه برابری در تاریخ جدید ایران، طی آشنایی ایران با تمدن جدید مطرح و سپس در آرمان انقلاب مشروطه، تبلوری آشکار یافت. برابری‌ای که توکویل از آن سخن می‌گوید، عدالت در معنای سنتی آن نیست، بلکه برابری به معنای مدرن آن است که این اندیشه در عصر جدید به افکار ایرانیان راه یافت. در دوره قاجار وضعیت اسفبار اقشار مختلف جامعه، نظیر دهقانان و تجار و فشارهای بسیار بر آنها و مهاجرت جمعیت گسترده آنان به آسیای میانه و بازگشت آنها همراه با افکار سوسیالیستی و ایجاد اتحادیه‌های مختلف برای احقاق حقوق خود در برابر نظام سیاسی خودکامه از نخستین جرقه‌های اندیشه‌های برابری و ترجمان آن در زندگی سیاسی ایرانیان بود (ر. ک: آدمیت، ۱۳۵۴).

رخداد مشروطه با محدود ساختن قدرت پادشاهان و وارد کردن توده‌ها به زندگی سیاسی، به اندیشه برابری شدتی کم‌نظیر داد. طرح مفهوم برابری و ابتنای آن بر آزادی از درخشش‌های چشمگیر عصر مشروطه بود. با آنکه این پیوند آزادی‌خواهی و برابری سیاسی در دوران پهلوی اول کمرنگ شد، اما بخش دیگری از آرمان‌های مشروطه در طی اصلاحاتی که در بخش‌های مختلف سیاسی و اجتماعی و اقتصادی پهلوی اول انجام گرفت، تحقق یافت. البته شبح ایده برابری به‌عنوان یک آرمان، در آسمان نظام نابرابر پهلوی در گردش بود و طرفه آنکه با تحقق اصلاحات و دستکاری‌های ناشی از «تجدد آمرانه» دوران پهلوی، این ایده نه‌تنها به خاموشی نگرایید، بلکه تقویت شده و همواره مترصد ظهور شرایطی برای بروز خود بود.

در این دوران، «حزب توده » از مهم‌ترین مروجان اصلی ایده برابری در جامعه بود. جان فوران در تشریح برنامه‌های حزب توده در سال ۱۳۲۲ ش می‌نویسد: «این برنامه به‌گونه‌ای بود که کارگران را در رابطه با درخواست اصلاحات قانون کار، دهقانان را به‌خاطر اصلاحات ارضی و پیشه‌وران، روشنفکران و زنان را به‌خاطر درخواست حقوق سیاسی و امنیت شغلی جذب کرد (فوران، ۱۳۷۸: ۴۰۱). سازماندهی وسیع، ضعف دولت در تامین نیازهای مردم، اشغال کشور از سوی بیگانگان، فقدان یک ایدئولوژی قدرتمند در برابر شعارهای مارکسیستی و برابری‌خواهانه و حافظه تاریخی مردمی که جز ستم و زور حاکمان را در خود نداشت، جملگی باعث شد که صحنه سیاسی ایران تحت تاثیر این حزب قرار گیرد و احزاب و گروه‌های دیگر نیز به سایه‌ای از این حزب و شعارهایش سقوط کنند. حکومت نیز نتوانست در مقابل فشار برابری‌خواهی دوام بیاورد و حتی پس از سرکوب حزب توده در پی غائله پیشه‌وری در آذربایجان شعارهایش از زبان شاه شنیده شد. در این میان حزب توده «این ماشین تبلیغاتی بزرگ، به بی‌عدالتی‌های اجتماعی ناشی از نابرابری گسترده میان داراو ندار می‌پرداخت» (آبراهامیان، ۱۳۸۴: ۴۱۹).

اصلاحات ارضی و تقویت ایده برابری

با فراگیر شدن «ایده برابری» در بین ایرانیان، نظام سیاسی ناگزیر در مقام پاسخ به آن برآمد. اولین و مهم‌ترین پاسخ دولت به گسترش «ایده برابری»، مساله اصلاحات ارضی بوده است. البته رژیم پیش از اصلاحات ارضی با اقداماتی نظیر تقسیم زمین‌های سلطنتی توسط محمدرضاشاه و همچنین قانون تحدید مالکیت زمینداران، پاسخ‌هایی به این خواست اجتماعی داده بود، اما این موارد محدود تاثیر چندانی در بهبود شرایط زندگی دهقانان نداشت. اصلاحات ارضی، رخداد بسیار مهمی در تاریخ ایران است که پاسخی گریزناپذیر اما نافرجام به خواست برابری در جامعه ایران داد. این تحول از یکسو ضربه جبران‌ناپذیری بر زمینداران وارد ساخت و در واقع به تعبیر توکویل، «انقلابی از یک سنخ دیگر» بود؛ اما از سوی دیگر به سبب عدم توفیق در تحقق کامل آن از تقویت حس برابری باز ماند.

با تقسیم ناعادلانه زمین در روستاها بین دهقانانی که صاحب زمین شده بودند و خوش‌نشینانی که مشمول اصلاحات ارضی نشده بودند، نوعی دشمنی پنهان ایجاد شد. دو قشر متضاد که در نتیجه اصلاحات ارضی چنان از هم جدا شدندکه ارتباط آنها فقط رشک بود و کینه، و نه خوی همکاری یا پیگیری خواست‌های مشترک. توده‌های فقیر که از اصلاحات چیزی نصیب‌شان نشده بود، درآرزوی تغییراتی بنیادین در جهت بهبود زندگی‌شان ماندند. اما پس از چندی که تغییری جدی در وضعیت معیشت آنها رخ نداد، دچار سوءظنی شدید نسبت به دولت شدند. اینان حسرت اندک افراد صاحب زمینی را می‌خوردند که در کنار آنان می‌زیستند، اما اجازه درهم‌آمیزی را به آنان نمی‌دادند. آنان ناامید از پاسخ رژیم، به امید فردایی بهتر به شهرها مهاجرت کردند. زندگی در حاشیه شهر نیز به افزایش حس نابرابری و آگاهی از بی‌مسوولیتی حاکمان دامن زد. نتیجه اینکه برنامه اصلاحات ارضی گرچه پاسخ درخوری به احساسات برابری‌خواهانه نداد، اما باعث عمیق‌تر شدن آگاهی روستاییان نسبت به موقعیت فرودست خود شد.

رشد اقتصادی در این سال‌ها نیز میل به «برابری شرایط» را تشدید کرد و درخواست‌های مردم برای مشارکت در سرنوشت خویش را وسعت می‌بخشید. فقدان پاسخ مناسب از سوی رژیم اقتدارگرا مبنی بر ایجاد امکانات و نهادهای کارآ برای تعدیل این میل مشارکت، وقوع انقلاب را گریزناپذیر می‌کرد. توکویل ‌می‌گوید در میان قوانینی که بر جوامع انسانی حاکم‌اند، یک قانون، از همه قانون‌های دیگر روشن‌تر است؛ برای آنکه انسان‌ها متمدن شوند و همچنان متمدن باقی بمانند، باید هنر به هم‌پیوستن انسان‌ها نیز به همان اندازه افزایش سطح برابری آنها رشد و بهبود یابد. به عبارت دیگر، از نظر توکویل بین رشد شتابان اجتماعی- اقتصادی و نااستواری سیاسی رابطه مستقیمی وجود دارد. همچنان که هانتینگتون می‌گوید با افزایش برابری انسان‌ها، در نتیجه شهری شدن، بالا رفتن سطح سواد و آموزش، صنعتی شدن، توسعه وسایل ارتباط جمعی، آگاهی سیاسی بین مردم نیز افزایش می‌یابد و آنها خواهان حضور در عرصه‌های بیشتری از اداره امور می‌شوند (هانتینگتون، ۱۱:۱۳۷۰)؛ مساله‌ای که آبراهامیان در تحلیل علل انقلاب ایران، به تاسی از بحث‌های توکویلی هانتینگتون از آن با عنوان «توسعه ناهمگون» یاد می‌کند (آبراهامیان، ۵۱۵:۱۳۷۷).

منبع: فصلنامه رهیافت‌های سیاسی و بین‌المللی/  سال هشتم شماره ۱ ( ۴۷پیاپی) پاییز ۱۳۹۵