نگاهی به دیدگاه اجتماعی ابوریحان بیرونی
اندیشیدن، فراتر از زمان
بیرونی از شخصیتهای شناخته شده و موثر عصر خودش بهشمار میرود. شخصیتهایی همچون: منصور بن علی بن عراق، ریاضیدان بزرگ اواخر قرن چهارم، ابوسهل عبدالمنعم بنعلی بننوح، عبدالصمد حکیم (نظر به یک روایت دیگر عبدالصمد بنصمدالحکیمی) از شمار آموزگاران بیرونی هستند و در تکوین اندیشههای وی نقش مهمی بازی کردهاند. بیرونی با ابنسینا و ابنمسکویه در مدرسه مامون که به نام «صوان الحکمه» یاد میشد و حیثیت آکادمی علوم وقت را داشت، به عنوان آموزگار کار کرده است. او پیش از اینکه با سلطان محمود به هندوستان برود، از اسیرهای جنگی هند، از استادکارهای قصر، کارگرها، ماموران و صنعتگران زبان سانسکریت را یاد گرفته بود. این کار بیرونی بجا و معقول بوده است؛ چون بهخاطر دانستن یک فرهنگ در گام نخست لازم است که ما وارد آن فرهنگ شده، جزئیات آن را مورد مطالعه قرار دهیم و عناصر آن فرهنگ را یکایک و از نزدیک ببینیم تا اینکه پژوهش آسان شود و در هنگام تحقیق با مشکل روبهرو نشویم؛ در اینجا یادگیری زبان اهمیت ویژهای دارد.
بیرونی کتابهای مهمی نوشت. آثار بیرونی را از نگاه محتوا میتوان به سه طبقه علوم طبیعی (جغرافیا، معدنشناسی، گوهرشناسی و پزشکی)، علوم ریاضی (نجوم، حساب، هندسه و علومانسانی) و ادیان (مذاهب، ادبیات، تاریخ و عقاید) بخشبندی کرد. اندیشههای اجتماعی بیرونی شامل بخش سوم از طبقهبندی یادشده میشود؛ چون نظریات اجتماعی موصوف بیشتر در برگیرنده نظریات وی درباره دین، فرهنگ و رسم و رواج است. بیرونی بنا بر تلاش و عزم راسخ، نخستین اثرش را در ۱۷ سالگی نوشت. عصر بیرونی از نگاه علم و دانش تحرک زیادی داشت. در آن زمان دانشمندان نامداری چون ابنسینا، فرغانی، فارابی، رازی و... ظهور کردند. این مورد نیز در تکوین شخصیت علمی بیرونی نقش بازی کرده است. بیرونی در سال ۴۵۳ هجری قمری (۱۰۶۱ میلادی) در ۸۸ سالگی درگذشت. آرامگاه وی در شهر غزنی است.
بیرونی در قسمت روش تحقیق و اصول نگارش بسیار دقیق بود. او هر دانشی را نظر به محتوای آن در چارچوبهای درست و روش مناسب حال آن دانش مطالعه کرده است. از آنجا که بیشترین پژوهشهای وی در مورد علوم طبیعی و ریاضی است، در روش تحقیق نیز مشخصات ریاضی را در نظر گرفته است. او تنها روش مشاهده و تجربه را استفاده نکرده، بلکه در مطالعات علوم طبیعی از اندازهگیری نیز استفاده کرده است. بیرونی در بعضی موارد از روش استقرایی نیز استفاده کرده است. از اینجا چنین معلوم میشود که بیرونی علوم را نظر به محتوای آن به دو دسته تقسیم کرده است. علمی را که از راه تجربه به دست آورده، در یک شاخه و علمی که مربوط به جهان دیگر یا متافیزیک میشود، را در شاخه دیگر گرفته و نظر به آن، روش خود را تعیین کرده است. به گونه مثال، بیرونی در علوماجتماعی روش مقایسه را اساس قرار داده و در نوشتههایش نظریات دانشمندان مسلمان، هندو و یهودی را مقایسه کرده است. او در هنگام مقایسه نظریات دانشمندان میگوید که اهل علم باید بیطرف و عادل باشد.
تازگی روش بیرونی در این است که وی از ریاضیات در مطالعه مسائل انسانی و اجتماعی استفاده کرده و در بررسی رویدادهای تاریخی بهدنبال درک علل و اسباب آن بوده است. مبانی روششناسی وی حاوی مشخصاتی از قبیل واقعبینی، برهانی بودن، ریاضی بودن و جدایی ارزشگذاری از واقعیت است. پس میتوان گفت اختلاف بیرونی با سایر دانشمندان اسلام در قسمت روش و شیوه کار بوده تا نگرش دینی او. چیزی که در فرهنگشناسی بیشتر مطرح است، بخش ذهنی و معنوی یک جامعه است، نه چارچوبها و سازمانهای آن. ما نیز با مطالعه فرهنگشناسی در مورد رفتارها، کردار، شکل زندگی، شکل برگزاری مراسم، دین، رسم و رواج مردم و ... معلومات حاصل میکنیم؛ یعنی کاری که بیرونی کرده است.
به باور نفیسی نقیزاده تازگی کار بیرونی در این است که پیش از وی، فرهنگ بهعنوان یک کل و یک واقعیت مجزا هیچگاه بررسی نشده و هیچگاه به شکل موضوع علمی مطرح نشده است، ولی بیرونی ثابت کرده است که فرهنگ نیز میتواند مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد، اما چنان که از نوشتههای بیرونی معلوم میشود، او فرهنگ و موارد مرتبط به آن را بیشتر از نگاه مردمشناختی مورد بررسی قرار داده تا فرهنگشناسی. بدون شک فرهنگ از شمار موضوعات مردمشناسی نیز به حساب میآید. تقریبا تمام کتابهای مردمشناسی به شکلی از اشکال از فرهنگ و اجزای آن بحث کرده است، اما بیرونی بیشتر از بعد مردمشناختی به فرهنگ نگریسته است.
مردمشناسی از ریشه واژه یونانی «اتنوس» به معنی گروه گرفته شده و علمی است که تاریخ ملتها را بازسازی کرده، ارزشها، ذهنیت، دین، نماد و تصاویر را در بر گرفته و مرحله بعد از مردمنگاری بهشمار میرود. مردمشناسی مرحله تالیف دادهها است. وظیفه آن کار با مواد جمعآوری شده توسط مردمنگاری است. از نظر بیرونی علم مردمشناسی از این جهت اهمیت دارد که وی پیش از نهادینهشدن علم مردمشناسی از این علم بحث کرده است. پس بیرونی را میتوان از شمار نخستین مردمشناسان نام برد. این به آن معنی نیست که وی بنیانگذار مردمشناسی به شکل امروزی یا علمی آن است؛ البته که پیش از او نیز کسان دیگری از این علم یاد کردهاند، اما بیرونی مطالعات مردمشناسی را هنگامی انجام داده است که این دانش به شکل امروزی آن مطرح نبوده است.
او در قسمت موضوع مردمشناسی از عقاید مردم، دین و زبان بحث کرده است. نظر به تعریف علم مردمشناسی، موارد بالا از شمار موضوعات اساسی این علم است. بیرونی همچنان از تاریخ، فرهنگ و جغرافیا یاد کرده است. او فرهنگ و تاریخ جامعه هند را با دید کارکردی مورد مطالعه قرار داده و نهتنها فرهنگ، بلکه ازدواج را نیز از این نگاه مطالعه کرده است. به باور بیرونی برای شناسایی یک فرهنگ، باید آن را با فرهنگ مشابهاش در سایر ملل مقایسه کرد و تطبیق داد تا اینکه درست فهمیده شود. بیرونی تنها درباره فرهنگ و ادیان موجود در هند نظر ارائه نکرده، بلکه در مورد دین زرتشت نیز تحقیقاتی انجام داده است.
مطالعه فرهنگی بیرونی بیشتر مربوط جامعه هند میشود؛ چون او بیشترین تحقیقات را در این جامعه و فرهنگ انجام داده است. بیرونی در قسمت بررسی فرهنگها روش تحلیل و مقایسه را پیش گرفته است. بیرونی از یک طرف فرهنگها و ارزشهای یک جامعه را مورد بررسی قرار داده و از سوی دیگر این فرهنگ را با دیگر فرهنگها مقایسه کرده است. چنانکه خود او در کتاب «تحقیق ماللهند»ش میگوید: هدفش آوردن دلایل، نقش و باطلبودن فرهنگها نیست؛ بلکه قصدش درک نزدیکیها و شباهتهای فرهنگهای مختلف است. او با استفاده از روش مقایسهای حقایق را بیان کرده و نقاط جالب و متفاوت فرهنگ دیگر ملتها را با فرهنگ خود مقایسه کرده است. بهگونه مثال: مطالعه سیستم موجود کاست در جامعه هند شاید بهنظر بسیاریها کار عجیب و غریبی بهنظر برسد، اما هنگامی که به عمق موضوع رسیده و موضوع درک شود، خواهیم دید که موجودیت سیستم کاست در همان جامعه و شرایط، کار چندان بدی نبوده است.
طبقات اجتماعی بهطور مستقیم از موضوعات جامعهشناسی بهشمار میرود، اما بیرونی این مورد را از دید مردمشناختی بررسی کرده است. بیرونی نهتنها طبقات اجتماعی، بلکه بسیاری موارد از این دست را از دید مردمشناختی مطالعه کرده است. او هرچند طبقات اجتماعی بهویژه نابرابریهای اجتماعی جامعه هند را بیشتر مورد تحقیق و موشکافی قرار داده، اما جالب این است که در هیچ یکی از آثار وی تعریف خاصی از خود طبقات اجتماعی دیده نمیشود. از لابهلای نوشتههای وی چنین برداشت میشود که او بیشتر روی علل طبقات اجتماعی تمرکز کرده و در مورد کارکردهای آن بحث کرده است. بیرونی در قسمت علت بروز سیستم طبقاتی گفته است که تقسیم ثروتها قشربندی اجتماعی را بهبار آورده و هر طبقه در فکر وضع قوانین جدید شده است. این نظر وی بر دانشمندان بعد از خودش و حتی بر دانشمندان غیرمسلمان نیز تاثیر گذاشته است. بهطور مثال کارل مارکس و ماکس وِبر نیز علت بروز طبقات اجتماعی در جامعه را عوامل اقتصادی پنداشتهاند، اما وِبر با اندکی تفاوت میگوید که تقسیمات طبقاتی نهتنها از کنترل یا فقدان کنترل وسایل تولید به میان میآید؛ بلکه اختلافات اقتصادی مثل مهارتها، مدارک و شرایط کار نیز در این زمینه نقش بازی میکند.
بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند خویش در مورد تاریخچه قشربندی اجتماعی گفته است که پسر بابک هنگام تسلط خود بر سرزمین فارس مردم را به چهار طبقه تقسیمبندی کرده که پیشوایان و شاهزادگان در طبقه اول، عابدان و بزرگان دین در طبقه دوم، پزشکان و ستارهشناسان در طبقه سوم و صنعتگران و دهقانان در طبقه چهارم قرار داشتند. این کار، آغاز شکلگیری طبقات اجتماعی شده است. نامبرده همچنان به شکل غیرمستقیم از کاست و ویژگیهای آن بحث کرده و ویژگیهای سیستم کاست را چنین بیان کرده است: تقسیم جامعه به گروههای مشخص، تعیین وظیفه و کارکرد هریک از طبقات، عدم تحرک طبقاتی، ازدواجهای درونگروهی و...
بیرونی ویژگیهای چهار طبقه مشهور سیستم کاست (برهمنها، کشتریهها، ویشیهها و شودرهها) را با ذکر ویژگیهای اخلاقی هر یک بیان کرده، بعدا از هشت طبقه دیگر که وظیفه آنها تنها خدمت برای چهار طبقه مذکور است، یاد کرده است که این طبقات عبارتند از: رختشویان، کفاشان، بافندگان، شکارچیان، بادبانان، سپربازان و بازیگران.
کاست: هرچند کاست بیشتر با فرهنگ قاره هند آمیخته است، اما اصطلاح کاست واژه هندی نیست؛ بلکه از واژه «کاستای» پرتغالی گرفته شده و معنای آن نژاد و گوهر پاک است. هندیها خود برای توصیف نظام کاستی اصطلاح خاصی ندارند و از واژههای گوناگون برای اشاره به جنبههای این نظام استفاده میکنند که مهمترین آنها واژههای وارنا و جاتی است. وارنا شامل چهار گروه است که هر یک بر حسب احترام اجتماعی دارای مرتبه متفاوت است و در پایین این چهار گروه نجسها قرار دارند. باید گفت که نظام کاستی یک نظام بسیار پیچیده بوده و در برگیرنده گروههای مختلف با مقامهای متفاوت است که در بین آنها تحرک اجتماعی وجود نداشته و تمام پیوندهای اجتماعی درونگروهی است. بیرونی جامعه هند را از نگاه طبقه بهطور عموم به خواص و عوام تقسیم کرده و در باب تفاوت آنها چنین میگوید: خواص عقلگرا بوده و هرچیز را نظر به تحکیم عقل مورد بررسی قرار داده، آن را قبول یا رد میکنند، اما عوام بیشتر عاطفی برخورد کرده و در قسمت قبولی یا رد مطلب از عقل چندان استفاده نمیکنند. از همینرو، بتپرستی بیشتر در بین عوام رواج دارد.
بیرونی به تطور جامعه باور داشته و حین ابراز نظر در مورد جامعه هم وضعیت جامعه را در نظر گرفته و هم کارکرد آن را؛ او نهتنها خود جامعه، بلکه بعضی از پدیدهها و اعمال جامعه را نیز نظر به کارکردشان مورد بررسی قرار داده است. بهطور مثال به باور بیرونی آنچه که مردم هند را واداشته تا کشتن گاو را حرام و ممنوع بپندارند، کارکرد گاو است. یعنی مردم هند بنا بر فایدهای که از گاو در انتقال اموال، مزرعه و ... دیدهاند، کشتن آن را حرام پنداشته و به آن صبغه دینی دادهاند.
ارسال نظر