حکومت و نهاد وزارت از نظر خواجه نظامالملک
خواجه نظامالملک در سال ۴۰۸ ه. ق. در طوس به دنیا آمد؛ اما اصالت خاندانش به بیهق (ناحیهای به مرکزیت سبزوار کنونی) بازمیگشت. خواجه در جوانی مدتی را در بلخ به دبیری ابنشادان گذراند و با پیوستن او به سلاجقه، خواجه نیز به دربار ترکمانان سلجوقی رفت و دبیری آلبارسلان را عهدهدار شد. پس از طغرل سلجوقی، زمانی که آلبارسلان به سلطنت رسید، خواجه نیز جایگزین وزیر طغرل، یعنی «عمیدالملک کندری» مقتول شد و تا اندکی پیش از مرگ خود، عهدهدار وزارت آلبارسلان و سپس ملکشاه سلجوقی بود. کمی پیش از مرگ خواجه، بین او و سلطان ملکشاه اختلاف افتاد و خواجه از وزارت برکنار شد و کمی بعد در راه بغداد، در نهاوند به ضرب خنجر فردی که به اسماعیلیان نسبتش میدادند، ترور شد و دیده بر جهان فروبست. قتل خواجه را که در رمضان ۴۸۵ ه. ق. روی داد، به خواست ملکشاه نیز نسبت میدهند؛ بهویژه آنکه سی و پنج روز پس از قتل خواجه، ملکشاه را نیز زهر خوراندند و او نیز به قتل رسید و این را انتقام هواخواهان خواجه حدس زدهاند. به هر روی آنچه تاسف بار است، اینکه در حدود چهل روز، وزیری کاردان چون نظامالملک و پادشاهی مقتدر چون ملکشاه از پای در میآیند تا با همین دو اتفاق بزرگ، ارکان امپراتوری باشکوه سلجوقی به سرعت لرزان شود.
از مهمترین اقدامهای خواجه نظامالملک، بنیان نهادن مدارسی است به نام «نظامیه» که در این مدرسهها استادان بزرگ و دانشمندی چون امام محمد غزالی درس میدادند و نامدارانی چون شیخاجل سعدی شیرازی نیز در آنها درس میخواندند. مدرسههای نظامیه در بسیاری از شهرهای بزرگ آن روزگار چون بغداد، نیشابور، اصفهان و بلخ برپا شده بود و به توسعه علم و ادب و فرهنگ کمک میکرد. مقبره خواجه نظامالملک در شهر اصفهان قرار دارد. او فصلی از سیاستنامه را به نقد چند شغلی بودن در دستگاه قدرت اختصاص داده و نوشته است: پادشاهان بیدار و وزیران هشیار به همه روزگار هرگز دو شغل، یک مرد را نفرمودهاند و یک شغل، دو مرد را.... از بهر آن را که چون دو شغل یک مرد را فرمایند، همیشه از این دو شغل یکی بر خلل باشد و با تقصیر [= دچار سستی و کوتاهی]»؛ و چون نیک نگاه کنی، هر آن کس که او دو شغل دارد، همواره هر دو شغل بر خلل باشد و او مقصر و ملامت زده؛ و فرماینده [= کارفرما، مقام مافوق] متشکی [= گلهمند] و رنجور دل....
و هر آنگاه که وزیر بیکفایت باشد و پادشاه غافل، نشانش آن باشد که یک عامل [= کارگزار دولت، والی، حاکم] را از دیوان، دو عمل [= شغل و منصب] فرمایند یا سه و پنج و هفت؛ و امروز مردم [= شخص، فرد] هست که بیهیچ کفایتی که در او هست [= باشد]، ده عمل دارد و اگر شغلی دیگر پدیدار آید هم بر خویشتن زند و اگر سیمش بذل باید کرد، بذل کند و بدو دهند [یعنی اگر شغل تازهای هم پیدا شود، باز طمع دارد که آن را هم نصیب خود کند و در این راه پول خرج میکند تا آن مقام هم را به او بدهند] و اندیشه آن نکنند که «این مرد اهل این شغل هست یا نه، کفایتی دارد یا نه، در دبیری و تصرف و معاملت راهی برد یا نه؛ و چندین شغل که در خویشتن پذیرفته است به سر تواند برد یا نه؟» و باز مردان کافی [= با کفایت] و شایسته و جلد [= زرنگ، چالاک] و معتمد و کارها کرده، محروم گذاشتهاند.»
ایدهها و اندیشههای خواجه در مورد هر کدام از پنج نهاد حکومتی مهم است، از آن جمله؛ وی به خلافت بهعنوان دستگاه فرمانروایی که شاه از آن مشروعیت میگیرد اشاره نمیکند، در مقابل او نهاد وزارت را بهعنوان یک نهاد باثبات و جاافتاده حکومت اسلامی مطرح ساخته و به وزارت در برابر سلطنت استقلال میدهد، ترتیبات اداری و دیوانسالاری را دقیقا برنامهریزی کرده، دادگستری و نهاد قضاوت را مورد توجه قرار داده و در نهایت چون شالوده و اساس هر حکومت ارتش است، به ساختارهای اصلی حکومت سلجوقیان که نظامیگری است پرداخته و ظاهرا در ایجاد یک سپاه دائمی و ثابت تلاش میکند. او همچنین بر سپاه چندملیتی تاکید و دستوراتی درخصوص درباریان، زنان حرمسرا و خواجهسرایان نیز صادر کرده که درخور توجه است.
خواجه در فصل ۴۱ سیاستنامه که از جهات مختلف به نقادی اوضاع روزگار میپردازد، بر اهمیت نقش وزیر و نهاد وزارت بسیار تاکید میکند: «وزیر نیک پادشاه را نیکوسیرت و نیکونام گرداند و هر پادشاهی که او بزرگ شده است و بر جهانیان فرمان داده است و نام تا به قیامت به نیکی میبرند، همه آن بودهاند که وزیران نیک داشتهاند.» او میان پادشاهی موروثی و وزارت موروثی رابطهای برقرار میکند: «اگر وزیر، وزیرزاده باشد، نیکوتر بود و مبارکتر که از روزگار اردشیر بابکان تا یزدگرد شهریار، آخر ملوک عجم، همچنان که پادشاه فرزند پادشاه بایستی و تا اسلام درنیامد همچنین بود. چون ملک از خانه ملوک عجم برفت، وزارت از خانه وزرا نیز برفت.»
خواجه طوس در وصیتنامه خود به نقش خطیر شخصیاش در کار ملکداری اشاره و مینویسد: «آنچه کردهام در صلاح دولت و مصلحت کافه رعیت، پس از وفات من ظاهر شود. چون تدبیر جهان به دیگری منوط گردد. تقدیر و قیاس و ظن چنان است که هیچکس پس من یک ماه شغل جهان بر نظام راست نتواند راندن.»
ارسال نظر