چرا احمدشاه درخواست کمک آتاتورک را نپذیرفت؟
قشون اجنبی، نه!
اگر چه حسین مکی و برخی مورخان معاصر اشاراتی به این پیشنهاد و ملاقات داشتهاند نخستین راوی این ملاقات دکتر انوشیروان سپهبدی، سفیر ایران در ترکیه بود که در خاطراتش به جزئیات پیشنهاد مصطفیکمال پاشا اشاره کرده و منبع خبری خود را دکتر توفیق رشدی اراس اعلام کرده که در زمان اقامت سپهبدی در آنکارا بهعنوان سفیر کبیر ایران در سالهای ۱۳۱۹ تا ۱۳۲۳ مشغول بوده و گویی دوستی مستحکمی میان این دو پدید آمده بود. سپهبدی در همان زمان (۱۹۴۲) جمعبندی دیدار و گفتههای رشدی اراس را طی نامهای مکتوب کرده و این نامه جالب چندی پیش علنی شد و مورد توجه تاریخپژوهان ترکیه قرار گرفت.
ظاهرا براساس گفتههای رشدی اراس این ملاقات میان او بهعنوان نماینده مصطفی کمال پاشا و احمدشاه و حضور چند نفر دیگر پس از چند روز تلاش هیات ترکیهای انجام گرفته و رشدی اراس ضمن ابلاغ سلامهای مصطفی کمال به او پیشنهاد بازگشت فوری به ایران از مسیر ترکیه و آنکارا ارائه کرده و حتی پیشنهاد همراه کردن سپاه ترکیهای نیز داده که در این زمان احمدشاه که به ترکی صحبت میکرده بهیکباره تغیر رویه داده و گفته من ترکی شما را نمیفهمم. رشدی اراس از این تغییر رفتار شگفتزده شده مذاکره به ترکی میان دو هیات بهخوبی پیش میرفته اما بهدلیل فرانسه دانی خود و احمدشاه مجبور به شرح پیشنهاد مصطفیکمال به فرانسه شده و اینجاست که با روایت سپهبدی و رشدی اراس احمدشاه ضمن ابلاغ سلام و تشکر به غازی مصطفی کمال صریحا این پیشنهاد را رد کرده و پاسخ داده میان خانواده ما رسم نیست که با کمک سپاه بیگانه وارد کشور شویم.
متن سند و نامه انوشیروان سپهبدی:
توفیق رشدی بیک وزیر امور خارجه ترکیه که مدتها در زمان آتاتورک این سمت را داشت با من در ژنو از در دوستی در آمد و آدم خون گرم و خوبی بود. چندین سال در ژنو با هم در جامعه ملل همکاری داشتیم (۱۹۳۲)، پس از آنکه من به سمت سفارت کبری ایران در آنکارا انتخاب شدم (۱۹۴۲) چندین سال از این آشنایی یا دوستی گذشته بود. در آنوقت کاری نداشت و آتاتورک هم نبود، روزی به سفارت آمد و در بین صحبت گفتوگو از زمان وزارت امور خارجه او مناسبت او با احمدشاه و پیغام آتاتورک به شاه ایران در میان آمد.
من حرف او را بیکم و کسر نقل میکنم؛ نامبرده گفت آتاتورک نظر به اینکه سلسله قاجاریه از نژاد ترک بودند خیلی مایل بود که احمدشاه کارش خراب نشود و در سلطنت مستقر باشند. آنوقت احمدشاه در فرنگستان بود، به او پیغام دادم که بروم و با احمدشاه ملاقات کنم و از او بخواهم که زودتر تا کار خراب نشده به ایران مراجعت کند. من پاریس رفتم و به احمدشاه که آنوقت در نیس بود تلگرف کردم که از طرف آتاتورک پیغام فوری دارم. احمد جواب داد که من چند روز دیگر به لوزان میروم و منتظر هستم که در آنجا شما را ملاقات کنم.
من در آن روز به لوزان رفتم و در لوزان پالاس که احمدشاه در آنجا منزل داشت رفتم و مرا در روز موعود پذیرفت، آقایان ارفعالدوله و عمو کهن وزیر مختار ایران در پاریس حضور داشتند و مذاکرات ما شروع شد. تمام مذاکرات به زبان ترکی بود چون هر شش نفر مثل یک نفر ترک، ترکی صحبت میکردند. گفتم آتاتورک به شما سلام میرسانند و خیلی آرزو دارد که هرچه زودتر اعلیحضرت به ایران مراجعت فرمایند چون تصوّر میکند اقامت فوقالعاده اعلیحضرت در فرنگستان و اوضاعی که امروز در آنجا پیش آماده ممکن است باعث زحمت زیاد بشود.
احمدشاه جواب داد خودم خیال دارم به همین زودی مراجعت کنم- گفتم آتاتورک مایل است اعلیحضرت از راه آنکارا به ایران مراجعت فرمایند؛ گفت بسیار خوب. در این موقع که صحبت به اینجا رسیده بود اضافه کردم آتاتورک حاضر است یک کورپس (Corps d’arme) قشون همراه اعلیحضرت بکند که در رکاب اعلیحضرت به تهران بیایند و مخالفان سلطنت را دور بکنند و پس از آنکه وضع به حال عادی برگشت آنوقت اعلیحضرت قشونی را که در رکاب آمدهاند، مرخص فرمایند.
دیدم اینجا چهره احمدشاه تغییر کرد، گفت من ترکی شما را نمیفهمم، در صورتیکه تا به حال تمام صحبت ما با ترکی به خوبی پیش میرفت مجبور شدم مطلب بالا را فورا به فرانسه تکرار کنم – احمدشاه متغیر شد، گفت «به آتاتورک بگویید هیچوقت پادشاه ایران با قشون اجنبی به کشور خودش نخواهد رفت.» فورا گفتوگو را خاتمه دادم و از اتاق بیرون رفت. رشدی اینجا اضافه کرد؛ «پس از این جواب و ردّ سخت احمدشاه بود که آتاتورک اعلامیه مشهور خود را بر له رضا خان داد.»
ارسال نظر