راهآهن ایران، آلمانی نبود
در کتاب «زندگی پرماجرای رضاشاه» نوشته اسکندر دلدم، اسم شرکتی که راهآهن ایران را کنترات کرده و بهصورت مناقصه برنده شده «کامپساکس» آورده شده است که این شرکت آلمانی نیست. برخلاف تصور همه ما ایرانیها که راهآهن ایران را آلمانیها ساختند و تمام کردند، میشود گفت که نه، اینطور نیست. آلمانیها بخش کوچکی از راهآهن ایران را انجام دادند و جالب اینجاست که ما در اسنادی که برایمان باقی مانده است اسم شرکتهای آمریکایی، فرانسوی، ژاپنی و آلمانی را هم میبینیم. اما در واقع همه این شرکتها وقتی که آمدند و کار به ناحیه کوهستانی رشتهکوه البرز رسید آنجا دچار ناکارآمدی شدند.
در کتاب «زندگی پرماجرای رضاشاه» نوشته اسکندر دلدم، اسم شرکتی که راهآهن ایران را کنترات کرده و بهصورت مناقصه برنده شده «کامپساکس» آورده شده است که این شرکت آلمانی نیست. برخلاف تصور همه ما ایرانیها که راهآهن ایران را آلمانیها ساختند و تمام کردند، میشود گفت که نه، اینطور نیست. آلمانیها بخش کوچکی از راهآهن ایران را انجام دادند و جالب اینجاست که ما در اسنادی که برایمان باقی مانده است اسم شرکتهای آمریکایی، فرانسوی، ژاپنی و آلمانی را هم میبینیم. اما در واقع همه این شرکتها وقتی که آمدند و کار به ناحیه کوهستانی رشتهکوه البرز رسید آنجا دچار ناکارآمدی شدند. این بود که مقامات آن زمان متوجه شدند که برای ساخت باید از یک شرکت دیگر دعوت کنند. در همان سالها شرکت «کامپساکس» کار خودش را در ترکیه تمام کرده بود.
دقیقا در ترکیه بود که مقامات ترک سفارش این شرکت را به مقامات ایرانی میکنند و به این ترتیب اتصالی بین این شرکت سوئدی-دانمارکی که در واقع یک کنسرسیوم است و راهآهن ایران، به وجود میآید و به مقامات ایرانی معرفی میشود. در اینجا مقرر میشود راهآهن شمال ظرف چهار سال و راهآهن جنوب ظرف ۶ سال برای ایران احداث شود، یعنی کلا نه اینکه ۴ بهعلاوه ۶ بشود ۱۰، نه. یعنی همزمان چهار سال برای راهآهن شمال و همان زمان دو سال اضافهتر برای اتمام راهآهن جنوب. و به این ترتیب این شرکت سوئدی- دانمارکی کارش را شروع میکند. کامپساکس یک شرکت سوئدی- دانمارکی و در حقیقت یک کنسرسیوم است و نام آن یک کلمه ترکیبی است که از سه کلمه ترکیب شده و این سه کلمه در واقع نام سه نفر از موسسان شبکه است. اسم نفر سوم هست یورگن ساکسیلد، یعنی کامپساکس آن SAE آخرش اسم و فامیل این آقای دانمارکی است. این آقا در ایران مرتبا حضور داشته و حتی با مقامات ارشد ایران بهخاطر این ماموریتی که به او واگذار شده بود کاملا مرتبط بود.
در کتاب «خاطرات یک مهندس دانمارکی» تمام فعالیتهای خودش را در ترکیه، ایران و کشورهای دیگر به رشته تحریر درآورده و نکته جالبش اینجا است که ایشان با اینکه در این چند کشور کار کرده ولی ترجیح داده است که جلد کتابش پل راهآهن ورسک باشد و سه خط طلا. مدیر بخش ایران شرکت «کامپساکس» در جایی از خاطراتش نوشته است که شاه ایران از من راهآهن میخواهد و منابع آن را هم دارد و تنها کسی که جرات انجام این کار را دارد من هستم. این تلقی از آنجا ایجاد میشود که ما راجع به کشوری صحبت میکنیم که کارخانه سیمان نداشته، اگر کارخانه ذوبآهن دارد تازه شروع به کار کرده بود، پروفیلها، تراورسها، مواد منفجره باید از کشورهای دیگر تامین میشد و عمدتا باید از لهستان و شوروی میآمد.
منبع: بخشی از گفتوگوی هفتهنامه تجارتفردا با پیمان صدفی، پژوهشگر
ارسال نظر