پیوند شاه قاجار و فرمانده روسی
در تیرماه ۱۲۸۷ مجلس شورای ملی از سوی ولادیمیر لیاخوف، فرمانده نظامی تهران و به فرمان محمدعلی شاه قاجار به توپ بسته شد. همین اقدام برای شاه جوان قاجار کافی بود تا برای همیشه تاریخ در لیست منفورترین پادشاهان ایران قرار گیرد، پادشاهی که جلوی خواست مردم ایستاده و نخستین نهاد دموکراتیک ایران یعنی مجلس را به توپ بسته بود؛ عملی که هنوز پس از گذشت نزدیک به صد سال همچنان در ذهن قاطبه ملت ایران مذموم است و غالبا جز مخالفت شاه با جنبش مشروطهخواهی علتی برای آن متصور نیستند. اما آیا شاه جوان قاجار از همان روز نخست با مشروطه سر عناد داشت؟ آیا در بررسی دوباره این واقعه نمیتوان از زاویه دیگری به آن نگریست؟ منورالفکران، انجمنها و مهمتر از همه نمایندگان مجلس تا چه حد در دمیدن تنور این اختلافات نقش داشتند؟ اینها پرسشهایی است که در گفتوگوی «تاریخ ایرانی» با جمشید کیانفر، مصحح نسخههای خطی و پژوهشگر تاریخ، مطرح شد و پاسخ وی به آنها روایتی دیگر از این موضوع بود؛ روایتی که باور رایج تاریخی در این باره را بر هم میریزد و مخاطب را به تاملی دوباره در تاریخ این برهه وامیدارد.
در تیرماه ۱۲۸۷ مجلس شورای ملی از سوی ولادیمیر لیاخوف، فرمانده نظامی تهران و به فرمان محمدعلی شاه قاجار به توپ بسته شد. همین اقدام برای شاه جوان قاجار کافی بود تا برای همیشه تاریخ در لیست منفورترین پادشاهان ایران قرار گیرد، پادشاهی که جلوی خواست مردم ایستاده و نخستین نهاد دموکراتیک ایران یعنی مجلس را به توپ بسته بود؛ عملی که هنوز پس از گذشت نزدیک به صد سال همچنان در ذهن قاطبه ملت ایران مذموم است و غالبا جز مخالفت شاه با جنبش مشروطهخواهی علتی برای آن متصور نیستند. اما آیا شاه جوان قاجار از همان روز نخست با مشروطه سر عناد داشت؟ آیا در بررسی دوباره این واقعه نمیتوان از زاویه دیگری به آن نگریست؟ منورالفکران، انجمنها و مهمتر از همه نمایندگان مجلس تا چه حد در دمیدن تنور این اختلافات نقش داشتند؟ اینها پرسشهایی است که در گفتوگوی «تاریخ ایرانی» با جمشید کیانفر، مصحح نسخههای خطی و پژوهشگر تاریخ، مطرح شد و پاسخ وی به آنها روایتی دیگر از این موضوع بود؛ روایتی که باور رایج تاریخی در این باره را بر هم میریزد و مخاطب را به تاملی دوباره در تاریخ این برهه وامیدارد. بخشی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
درباره علل به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه تاکنون سخن زیاد گفته شده است. در منابعی چون تاریخ مشروطه کسروی «دخالت روسیه»، در حیات یحیی «سر سازگاری نداشتن محمدعلی شاه با مشروطه از روز نخست» و به همین ترتیب در عمده منابع دیگر غالبا عدم همراهی شاه با مشروطه را دلیل اصلی این حادثه برشمردهاند؛ اما آیا واقعا محمدعلی شاه از روز نخست با مشروطه مخالف بود؟
برای پاسخ درباره دلیل به توپ بستن مجلس از سوی محمدعلی شاه باید به واقعه انقلاب مشروطه بازگردیم و رفتار محمدعلی شاه را در آن برهه مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم آیا او در آن دوره با انقلابیون همراهی کرد یا نه، از همان روز نخست علیه آنها بود. سپس باید رفتار او را در قبال مشروطه در دوران سلطنتش بررسی کنیم تا بتوانیم با توجه به مرور حوادث به تحلیل واقعیتری از این ماجرا دست یابیم. در آغاز، زمانی که عینالدوله صدراعظم بود، محمدعلی میرزا با مشروطه همراهی میکرد، چه در تبریز و چه زمانی که در ایام ولایتعهدیاش به تهران میآمد، ضمن اینکه کارنامه کثیف مرگ سه آزادیخواه در پای گل نسترن در تبریز را هم داشت؛(۱) اما زمانی که به حکومت رسید، دید که هیچ چیز شبیه حکومت جدش ناصرالدین شاه نیست که هرچه دستور بدهد همه بله قربان بگویند؛ حتی شبیه اوایل حکومت پدرش مظفرالدین شاه هم نیست؛ حتی آن قدرتی را که در تبریز بهعنوان ولیعهد داشت الان بهعنوان پادشاه ندارد؛ پس شکی در این نیست که مقداری با مشروطهخواهان سر عناد داشت.
روند عواملی که به، به توپ بستن مجلس منجر شد، چه بود؟
علل و انگیزههای به توپ بسته شدن مجلس را بسیاری به دو دسته عوامل داخلی یعنی استبداد پادشاه و عوامل خارجی، یعنی نقش روسیه در این ماجرا و به توپ بستن مجلس از سوی لیاخوف روسی تقسیم میکنند. اما واقعیت این است که حوادثی که منجر به این واقعه شد در ظرف مدت کوتاهی رخ داد؛ حوادثی مثل ترور اتابک، واقعه میدان توپخانه، رشد بیرویه انجمنها، مسلح شدن آنها، حمایت مجلس از انجمنها، تضاد میان حکومت و مجلس بر سر امضای متمم قانون اساسی، بمباندازی به کالسکه شاه، استعفای رئیس مجلس و مقاومت مجلس در مقابل خواست شاه مبنی بر دستگیری چند تن از جمله میرزا ابراهیم تبریزی، شیخ احمد روحالقدس و... همه این اتفاقها در فاصله زمانی دی ۱۲۸۶ تا تیرماه ۱۲۸۷ رخ داد.
وقتی بحث متمم پیش آمد، سیدعبدالله بهبهانی با سفیر روس ملاقات کرد و از او خواست که پادشاه را به امضای متمم قانون اساسی تشویق کند، در نتیجه سفیر روس و انگلیس به همراه رئیس مجلس با شاه ملاقات کرده و او را تشویق میکنند که متمم را بپذیرد و سلطنت کند؛ اما در کمتر از چند ماه پس از امضای متمم قانون اساسی، مورد سوءقصد قرار میگیرد و به سمت ماشین و سپس کالسکهاش بمب میاندازند. خب! آیا پاداش امضا کردن متمم قانون اساسی، محدود کردن اختیارات خود که تا آن زمان هنوز وجود داشت، پذیرفتن اینکه بودجه در اختیار دولت باشد و مجلس تصویب کند، برای پادشاهی که تا پیش از امضای متمم، بودجه کشور در جیبش بود و از این پس باید مقرری بگیرد، این است؟!
پس از این ماجرا، به در و دیوار شهر اعلامیه زده میشود که مجلس حکم کرده شاه از قصر بیرون نرود؛ در کجای دنیا مجلس چنین حکمی به پادشاه میکند؟! در ۱۴ خرداد ۱۲۸۷ شاه با قزاقها به پادگان نظامی باغشاه میرود. باز در همانجا هم نامه مینویسد که جای نگرانی نیست. در ۲۱ خرداد شاه از مجلس میخواهد ۱۱ نفر را تبعید کند، قانون مطبوعات را جاری سازد، نظامنامهای برای انجمنها تدوین و آنها را از مداخله در امور اجرایی منع کند و حمل اسلحه ممنوع شود. مجلس ممنوعیت حمل اسلحه را موکول به برقراری امنیت میکند، تبعید افراد را خلاف قانون اساسی میداند و استدلال میکند که نمیتوان افراد را بدون محاکمه تبعید کرد، همان مجلسی که ۱۰ روز پیشتر، از پادشاه خواسته بود شش نفر از جمله رئیس محافظان شخصیاش پاشاخان امیربهادر را بدون محاکمه تبعید کند و شاه نیز تمکین کرده بود. اینها عواملی است که ذره ذره جمع میشود. بدتر از همه انجمنها و عملکرد آنها در سطح شهر بود.
* بخشی از گفتوگوی فهیمه نظری با جمشید کیانفر، مصحح و پژوهشگر تاریخ
ارسال نظر