نخواستم وزیر دربار شوم
مصدق به من پیشنهاد کرد وزیر دربار شوم. من رد کردم و گفتم اگر من وزیر دربار شوم خواهند گفت مصدق توطئه کرده تا شاه را از بین ببرد و به من که وزیر دربارم خواهند گفت مکی نان شاه را میخورد، مردم ١٤٠ هزار رای به او دادند حالا میخواهد نوکر شاه شود. خلاصه، همه این استدلالها را کردم. مصدق قبول نکرد. شب که آمدم خانه شاه تلفن کرد که فوری بلند شو بیا. وقتی رفتم گفت بیا این بهانه را هم از دست مصدق بگیریم، صبح برای شما فرمان صادر میکنم. گفتم نمیشود و استدلال خودم را برای او گفتم. شاه گفت تو وزیر دربار بشو که من اعتماد داشته باشم وقتی آنجا میآیم کسی به من سوءقصد نمیکند.
مصدق به من پیشنهاد کرد وزیر دربار شوم. من رد کردم و گفتم اگر من وزیر دربار شوم خواهند گفت مصدق توطئه کرده تا شاه را از بین ببرد و به من که وزیر دربارم خواهند گفت مکی نان شاه را میخورد، مردم ١٤٠ هزار رای به او دادند حالا میخواهد نوکر شاه شود. خلاصه، همه این استدلالها را کردم. مصدق قبول نکرد. شب که آمدم خانه شاه تلفن کرد که فوری بلند شو بیا. وقتی رفتم گفت بیا این بهانه را هم از دست مصدق بگیریم، صبح برای شما فرمان صادر میکنم. گفتم نمیشود و استدلال خودم را برای او گفتم. شاه گفت تو وزیر دربار بشو که من اعتماد داشته باشم وقتی آنجا میآیم کسی به من سوءقصد نمیکند. گفتم توی دربار غیرممکن است کسی به شما سوء قصد کند. بعد به معظمی پیشنهاد کرد. او هم رد کرد. بعد به کاظمی پیشنهاد کرد. بعد از واقعه نهم اسفند من یک پیشنهاد دادم. گفتم دونفر مامور شوند بین مصدق و کاشانی و بین مصدق و شاه را التیام بدهند. در آنجا همه به من و معظمی رای دادند. گفتم نه من و نه آقای دکتر معظمی هیچکدام زبان دربار را نمیدانیم برای اینکه ما با دربار کار نکردهایم؛ بهتر است به آقای قائم مقامالملک رفیع که زمانی پدرش مشاور بوده و با دربار روابط نزدیک دارد، رای بدهیم.
- به نقل از گفتوگوی «تاریخ شفاهی» با حسین مکی، مورخ و سیاستمدار
ارسال نظر