مروری بر سفرنامه شاردن
خوب و بد ایرانیان در قرن هفدهم میلادی
ژان شاردن در سال ۱۶۴۳ در خانوادهای ثروتمند و تاجر سنگهای قدیمی در پاریس متولد شد. او در ۱۶۶۵ از طریق استانبول، تبریز و قزوین به قم و کاشان سفر کرد. شاردن پس از اقامت ۱۸ ماهه در اصفهان، به سوی بندر عباس رفت تا از آن طریق ایران را ترک کند. او پس از دو سال بار دیگر به اصفهان برگشت. در اصفهان به او لقب «تاجر شاهی» و «زرگر دربار شاه» عطا کردند و در سال ۱۶۷۰ به فرانسه بازگشت. وی در سال ۱۶۷۱ برای بار سوم از ایران بازدید کرد. سفر سوم او در شرق ۱۰ سال طول کشید که چهار سال آن در ایران بود. در ۱۶۸۱ در لندن به مقام شوالیگی مفتخر و بهعنوان نماینده انگلیسی کمپانی هند شرقی به هلند اعزام شد.
ژان شاردن در سال ۱۶۴۳ در خانوادهای ثروتمند و تاجر سنگهای قدیمی در پاریس متولد شد. او در ۱۶۶۵ از طریق استانبول، تبریز و قزوین به قم و کاشان سفر کرد. شاردن پس از اقامت ۱۸ ماهه در اصفهان، به سوی بندر عباس رفت تا از آن طریق ایران را ترک کند. او پس از دو سال بار دیگر به اصفهان برگشت. در اصفهان به او لقب «تاجر شاهی» و «زرگر دربار شاه» عطا کردند و در سال ۱۶۷۰ به فرانسه بازگشت. وی در سال ۱۶۷۱ برای بار سوم از ایران بازدید کرد. سفر سوم او در شرق ۱۰ سال طول کشید که چهار سال آن در ایران بود. در ۱۶۸۱ در لندن به مقام شوالیگی مفتخر و بهعنوان نماینده انگلیسی کمپانی هند شرقی به هلند اعزام شد. او سال ۱۷۱۳ در لندن درگذشت. به گفته برخی مورخان سفرنامه شاردن، مفصلترین و بهترین سیاحتنامهای است که در تاریخ اروپای قرن هفدهم نوشته شده است. هر آنچه در سفرنامه او نوشته شده بود، به وسیله اغلب سفرنامههای بعدی تایید شده است. در اینجا بخشی از سفرنامه او را میخوانید.
ایرانیان در خرج کردن دارایی خویش از همه جهانیان پیشی گرفتهاند؛ در اندیشه فردای خود نیستند، هرچه پول از هر راه به دستشان بیفتد در مدتی کوتاه مصرف میکنند و اصولا طرز اندوختن مال و فوایدش را نمیدانند، فیالمثل اگر پادشاه پنجاه هزار یا صد هزار لیور به کسی ببخشد یا از جایی دیگر چنین مبلغ گزافی حاصلش شود، در مدتی کمتر از پانزده روز همه آن پولها را صرف تهیه لوازم تجمل و لذتجویی از قبیل مُتعه (همسر صیغهای) گرفتن، خریدن کنیز و غلام، اثاثه گرانبها، لباسهای سنگینقیمت و امثال آن میکند. هرگز به عواقب سوء کار نادرست و زیانبارش نمیاندیشد و این خیال در خاطرش نمیگذرد که اگر از نو چنین پول گزاف و بادآورده به دستش نرسد پایان کارش چه خواهد بود.
از اینرو بیگمان پس از سپری شدن دو یا سه ماه دیده میشود که شخص موصوف ناچار میشود تمام آنچه را که از سر هوس خریده بر اثر استیصال و شدت نیازمندی یکانیکان بفروشد؛ ابتدا اسبها، سپس غلامانش را میفروشد، بعد صیغهها و نوکرانش را رها میکند و در آخر حتی لباسهایش را به معرض فروش میگذارد و من هزار بار نظایر این اتفاقات را به چشم خود دیدهام و شگفتانگیزترین این وقایع اینکه خواجهای بود که ۱۰ سال فراشباشی خلوت پادشاه و از جمله مقربان و صاحب اعتبار و قدرت بود. همه بزرگان به فرمانش بودند. هرچه میخواست میکرد و دارایی و ثروت بسیار اندوخت. مگر به جهتی پادشاه بر او خشم گرفت، وی را از درگاه راند، اما اموالش را مصادره نکرد. دو ماه پس از این حادثه فراشباشی معزول بر اثر زیادهروی در خرج کردن نقدینهاش را از دست داد و ناگزیر به وامخواهی شد.
از جمله خصایص عالیه ایرانیان دوستداری و مردمی و مهربانی آنان نسبت به افراد خارجی است. پذیرایی و حمایتی که از بیگانگان میکنند، میهماننوازیای که بیتفاوت نسبت به افراد هر مملکت به عمل میآورند و مراعاتی که حتی درباره کسانی که پیرو مذهب باطلی هستند بهجا میآورند به راستی اعجابانگیز و درخور تحسین و آفرین است. مردم ایران درباره مذاهب دیگر بسیار آسانگیر و اهل تسامح و تساهلاند. حتی اگر کسی به دین ایشان گرویده باشد و پس از مدتی بخواهد به مذهب اول خود برگردد، بر وی سخت نمیگیرند و حتی صدر یا پیشوای دین برای اطمینان خاطرش سندی که دال بر معاودت وی به دین اولیهاش است به دستش میدهد و در آن اشاره به الحاد وی میکند زیرا از دین برگشتگان را ملحد یا مرتد میگویند و نسبت دادن ارتداد به کسی بهزعم ایرانیان بدترین توهین و بیحرمتی است.
آنچه به نوبت خود درخور تعظیم و احترام است این است که عامه ایرانیان دعا و ذکر همه افراد جامعه بشری را پیرو هر مذهب که باشند مورد پذیرش درگاه حضرت احدیت میدانند و هر وقت بیمار شوند یا گرفتاری و نگرانی دیگری برایشان روی نماید به مقدسان و پیشوایان مذاهب حقه دیگر نیز التجا میجویند و آنان را به شفاعت برمیانگیزند و این واقعیتی است که من خود هزار بار شاهد آن بودهام و گرچه درآیین اسلام هر عمل خیری نوعی عبادت است، اما من پیروی از این نظرات بلند و تاثرات اخلاقی و انسانی را حاصل تعلیمات مذهبی نمیدانم و بر این اعتقادم که این خصوصیت متعالی حاصل نرمخویی و طبع ملایم و پاکیزهدلی ایرانیان است که اصولا با مشاجره و مجادله و خشونت و وحشیگری موافقت ندارند. ایرانیان به طبع خراج و تنبل هستند. ظاهرا جمع این دو صفت در یک نفر دشوار است اما اینکه میگویم حقیقت دارد و در مواردی لازم و ملزوم یکدیگرند.
بسیاری از آنان از کار کردن شانه خالی میکنند و به همین سبب بیشتر ایرانیان تنک مایهاند. آنان اشخاص بیکار را سرگردان مینامند که صفت فاعلی از مصدری است که به معنی گرداندن مداوم سر به این طرف و آن طرف است و زبان فارسی از این کنایات و اشارات و استعارات بسیار دارد. مثلا به آن که چیزی برای خوردن در اختیار ندارد میگویند گرسنگی میخورد. زمانی که کمپانی فرانسوی هند شرقی نمایندگانی به دربار شاهنشاه ایران فرستاد، پادشاه فرانسه نیز دو نفر آقایان لالن و بولای را که هر دو اتفاقا افرادی نامستعد و بیلیاقت بودند، همراه ایشان کرد. در معرفینامهشان نوشته شده بود که این دو از نجیبزادگان کشور فرانسه و مشتاقان جهانگردی هستند که همراه نمایندگان کمپانی به عزم سیاحت دنیا میآیند؛ پادشاه فرانسه از این موقع مناسب استفاده میکند، و توصیه نمایندگان کمپانی را به اعلیحضرت شاهنشاه ایران میکند.
و من هنگامی به ایران رسیدم و وارد پایتخت شدم که این آقایان برای پیشبرد مقاصد خود مشغول فعالیت بودند. وزیران و درباریان غالبا درباره امور آنان با من سخن میگفتند و از آغاز امر دریافتم که نحوه نگارش و مندرجات نامه پادشاه فرانسه خوشایندشان نبوده است. یکی از موجبات عدم رضایتشان این بود که در نامه صریحا درج شده بود که مکتوب فقط برحسب تصادف نوشته شده است و وزیران از من پرسیدند در اروپا پادشاهان عظیمالشان این قدر بیقدر میکنند که برای نامه فرستادن به آنان از وجود افراد با شخصیتی استفاده نمیکنند و نامهشان را وسیله سیاح میفرستند؟ شگفت اینکه وزیران بیشتر به گفتهها و توضیحات نجیبزادگان مشتاق جهانگردی توجه داشتند و چون مترجمان خود به مفهوم جهانگردی و نتایج حاصل از آن هیچ آشنایی نداشتند و ترجمه گفتههای آنان را به درستی و تمامی نمیدانستند، لاجرم مقاصد اصلی آنان در نظر وزیران مبهم مانده بود و از من میپرسیدند: آیا میتوان باور کرد و ممکن است میان اروپاییان کسانی پیدا شوند که رنج سفر دو سه هزار فرسنگ را با همه مخاطرات و سختیهایش تنها به این سودا تحمل کنند که ببینند و بدانند قیافه و هیکل ایرانیان چگونه است و چطور زندگی میکنند و نیت و قصد دیگر در سر نداشته باشند.
چنان که من دریافتهام ایرانیان بر این باورند که مرادمندی و کسب فضیلت و بهرهیابی هرچه بیشتر از نعمتها درماندن خانه و سکون و آرامش حاصل میشود و سفر کردن وقتی ضرورت مییابد که سودی از آن به دست آید و بر این اعتقادند همه بیگانگانی که به ایران میآیند اگر بازرگان یا صنعتگر نباشند به تحقیق جاسوسند و همه بزرگان باید از دیدار و پذیرایی کردن با بیگانگان به جد بپرهیزند و اگر جز این کنند، خیانتکارند. این باورها و نظرات ایرانیان مولود بیخبری مطلق آنان از وضع زندگی اقوام دیگر است. آنان جغرافیا نمیدانند و هیچگونه نقشه جغرافیایی ندارند و این بیخبری مولود بیعلاقگی ایشان به سفر کردن و شناختن ملل دیگر است و بدیهی است در این صورت نیازی به دانستن فاصله میان کشور خود و ممالک دیگر ندارند. میان ایرانیان با کشورهای خارجی هیچگونه وسیله شناسایی و آشنایی نیست. نه سفرنامه دارند، نه روزنامه، نه مجله و نه دفاتری که در آن نشانی موسسات بزرگ و فحول دانشمندان و بزرگان درج شده باشد.
شاید باور کردن این مطالب در نظر کسانی که هر روز ساعاتی از عمر خود را به کسب اخبار میگذرانند و آرامش و آسایش خویش را صرف این کار میکنند و با دقت و مواظبت تمام سفرنامهها و نقشههای جغرافیایی را مطالعه میکنند، دشوار آید، اما اینها همه حقیقت است. چنان که یاد کردم اینگونه تحقیقات و مطالعات و شناساییها اصولا با آرامش روحی و فکری و ذوق و سلیقه ایرانیان تضاد و مباینت دارد. وزیران و صاحبان مناصب مهم ایران همانقدر از اوضاع کلی اروپا آگاهند که از وضع کره ماه خبر دارند. به سخن دیگر اطلاعات ایشان حتی نسبت به فرنگیها از حدود ابهامات و تخیلات درنمیگذرد.
- منبع: شاردن، ژان (1374). سفرنامه شاردن، متن کامل. پنج جلد. ترجمه اقبال یغمایی. تهران: توس. جلد سوم.
ارسال نظر