سخنرانی دکتر فریدون اللهیاری در همایش «دولت و مردم در تاریخ ایران»
خواجه نصیرالدین؛ سدی در برابر سیل مغولان
دنیای اقتصاد: یکی از مهمترین دورانهای تاریخ ایران که فرهنگ و هویت ایرانی بهرغم استمرار در بستر آن تغییر و تحول قابلملاحظهای پیدا میکند و به لحاظ سیاسی نیز از ویژگیهای منحصربهفردی برخوردار بود، دوران پس از استقرار مغولان در ایران است. حاکمان جدید کمترین رابطهای با بدنه اجتماعی سرزمینی که برآن حکمرانی میکردند، نداشتند، بنابراین ناگزیر بودند از مشاوران و دستیاران ایرانی به منظور پیشبرد اهداف خود بهره ببرند. یکی از شناخته شدهترین و تاثیرگذارترین این افراد خواجه نصیرالدین طوسی بود.
دنیای اقتصاد: یکی از مهمترین دورانهای تاریخ ایران که فرهنگ و هویت ایرانی بهرغم استمرار در بستر آن تغییر و تحول قابلملاحظهای پیدا میکند و به لحاظ سیاسی نیز از ویژگیهای منحصربهفردی برخوردار بود، دوران پس از استقرار مغولان در ایران است. حاکمان جدید کمترین رابطهای با بدنه اجتماعی سرزمینی که برآن حکمرانی میکردند، نداشتند، بنابراین ناگزیر بودند از مشاوران و دستیاران ایرانی به منظور پیشبرد اهداف خود بهره ببرند. یکی از شناخته شدهترین و تاثیرگذارترین این افراد خواجه نصیرالدین طوسی بود. دکتر فریدون اللهیاری ضمن سخنرانی که در همایش «دولت و مردم در تاریخ ایران» داشت، کوشید تا جایگاه این اندیشمند بزرگ تاریخ ایران را در برقراری ارتباط میان حکومت جدید و مردم مورد واکاوی قرار دهد. آنچه در ادامه میآید بخشهایی از سخنرانی این استاد دانشگاه اصفهان است.
«خواجه نصیرالدین طوسی را من از این باب انتخاب کردم که به نظرم آمد در بحث مناسبات حکومت و جامعه دوره مغول یک چهره شاخص است، ما کشوری هستیم که به لحاظ تجربه تاریخی در دوران مختلف تاریخی، بهویژه دوره اسلامی، روزگار پرتلاطمی را پشت سر گذاشتیم و حکومتهایی را با پایداری نسبتا محدود تجربه کردیم و بنابراین یکی از مشکلات اساسی ما این است که حاکمیتهایی را در تاریخ ایران داشتیم که نسبت اینها با جامعه ایرانی به لحاظ فرهنگ، اندیشه، معیشت و ابعاد مختلف حیات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بسیار محدود بود و شاید اوج تفاوت و تعارض بین جامعه ایرانی و حاکمیت را به لحاظ جنس فکری و فرهنگی و اجتماعی بتوان در دوره مغول مشاهده کرد. به هر حال مردمانی از فلات مغولستان حرکت و موجی را ایجاد کردند و در پی جهانگشایی که داشتند، پای آنها به عرصههای مهم تمدنی جهان اسلام باز شد که یکی از مهمترین این عرصهها هم ایران بود با آن سوابق و پیشینه تاریخی که داشت.
در چنین شرایط تاریخی مهمترین مسالهای که برای ما وجود داشت این بود که چگونه میتوان حاکمیت مغولان را مقداری با جامعه ایرانی هماهنگتر کرد تا هزینههای وحشتناک تنشها و تعارضاتی که در جریان حمله مغول پدید آمده بود را کمرنگتر کرد. برخی برپایه خودستاییهایی که ما داریم مطرح میکنند که تاثیرات فرهنگی ما آنچنان بود که مغولان بلافاصله تحتتاثیر قرار گرفتند و مجذوب شدند یا این موضوع را مطرح میکنند که اندیشمندان ایرانی مغولان را تربیت کردند، اما نکته مهمی که وجود دارد آن است که حاکمانی که به سرزمین ما وارد شدند ابتدا ناگزیر شدند که تحت تعلیم و تربیت جدید قرار بگیرند و این ناگزیری هم نه از سر آن بود که به فهم جدیدی رسیدند، بلکه ناشی از آن بود که به لحاظ تاریخی شاید با محدودیتهایی مواجه شدند که این محدودیتها آنها را رهنمون کرد. مثلا وقتی ما درباره هلاکوخان و ایلخانان مغول صحبت میکنیم، آن چیزی که آنها را متوجه کرد که به جامعه ایرانی مقداری تغییر نگاه و نگرش داشته باشند، شاید آن بود که پس از شکست عینجالوت اتفاق مهمی رخ داد و آن این بود که جهانگشایی و دوران غنیمت گرفتن و بهدست آوردن منابع مالی از طریق فتوحات پایان پذیرفته بود و هلاکوخان باید متوجه منابع و امکاناتی میشد که در سرزمینی وجود داشت که آن را قبلا تخریب و ویران کرده بودند، بنابراین تمرکز مغولان بر ایران افزوده شد.
در چنین شرایطی و با تحولاتی که مغولان پشتسر گذاشته بودند، هلاکوخان ناگزیر شد نگاهش را از مرکز امپراتوری به ایران متوجه کند و سهم و امتیازات خود را در ایران جستوجو کند. به تبع همین توجه، طبیعی بود که اندیشمندان ایرانی فرصت یافتند تا نقشآفرینی کنند و در این دوره یکی از مهمترین شخصیتهای تاریخ ایران که میتوانست اثرگذار باشد، خواجه نصیرالدین طوسی بود که از جایگاه بسیار رفیعی به لحاظ فکری، فلسفه و اندیشه در تاریخ ایران برخوردار بود. به نظر من لازم است یک نکته را با توجه به اینکه بحث ما در رابطه با مناسبات بین حکومت و جامعه است درباره تعامل این اندیشمندان با حاکمانی که آمدند، مطرح کنم و آن اینکه خواجه نصیرالدین طوسی درباره نحوه تعامل با این مخدومان جدید و سختی کار با آنها برای تغییر مشی این افراد خود تعبیری دارد و مینویسد: «اگر تدبیر به او حواله بود و مثلا این شخص وزیر، مشیر و معلم او (فرمانروای مغول) بود و تعریف صلاح کارهای او بر او واجب باشد، باید که داند که ملوک و روسا مانند سیلی باشند که از سرکوه درآید و کسی که یک دفعت خواهد آن را از سمتی به سمتی گرداند، هلاک شود اما اگر به اول مساعدت نماید و به مدارا و تلطف یکجانب او به خاک خاشع بلند گرداند، به جانب دیگر خواهد تواند برد.»
در اینجا کاملا روشن است که ما وقتی با هلاکوخان مغول مواجه هستیم، معلوم است با چه کسانی سروکار داریم یعنی وقتی مناسبات جامعه را با آنان مورد بررسی قرار میدهیم، متوجه میشویم که ما با سیلی ویرانگر مواجهیم که نقش نخبگان و دیوانسالاران و اندیشمندان ایرانی آن است که این سیل را مدیریت و مهار کنند و به نوعی در مناسبات میان جامعه و حاکمان کار بزرگی که انجام میدهند آن است که بکوشند اگر قرار است مجری اوامر حاکمان در بدنه و پیکره جامعه باشند، زمانیکه قرار است به پیکره جامعه وارد شود، زهر آن را بگیرند ولی به هر حال مسائل و امور آن حکومت را رتق و فتق کنند. این وظیفه بسیار سنگینی است که هم در کلام خواجه نصیرالدین هست و هم اندیشمندان دیگر ما نیز در رابطه باآن سخن گفتهاند. مثلا شیخ اجل سعدی در اینرابطه میگوید: «خلاف رای سلطان رای جستن/ به خون خویش باشد دست شستن» به هرحال خواجه نصیرالدین طوسی یکی از شخصیتهایی است که علاوه بر جایگاه بلندی که به لحاظ فکری و اندیشهای و تجربه تاریخی که داشته است، یک بعد بررسی و مطالعه پیرامون خواجه در رابطه با اندیشه اوست و بعد دیگر در رابطه با رفتار خواجه و الگوی عملی اقدامات او در این برهه دشوار تاریخ ایران است.
خواجه نصیرالدین از اندیشمندانی است که پرورش یافته خراسان است و بعد در قلاع اسماعیلیه حضور پیدا میکند و در آنجا پس از تهاجم وحشتناک مغولها که شیرازه امور ایران از هم پاشیده میشود، برخی از اقدامات مهم فکری خود را انجام میدهد. دو مورد از آثار بسیار مهم خواجه نصیرالدین طوسی که در آنها به سیاست هم پرداخته شده، در قلاع اسماعیلیه نوشته میشود: کتاب اخلاق ناصری و اخلاق محتشمی که هر دو تقدیم به ناصرالدین محتشم هست که از حکام و امرای اسماعیلی بهشمار میرود. البته بسیار جای بحث هم هست که در قلمرو اسماعیلیان چه خبر بوده که اندیشمندی مثل خواجه نصیرالدین طوسی فرصت پیدا میکند که آثار مهم علمی خود را در آنجا خلق کند. شاید یک بخشی ناشی از این بوده است که این مراکز اسماعیلیه پایگاههای مهم علمی بوده که در آنجا کتابخانههای بزرگ و آثار مهم وجود داشته و احتمالا هم با توجه به اینکه اطلاعات و دادههای تاریخی در اختیار ما کم هست مقداری صبغه ملی و ایرانی هم در این مراکز قویتر بوده است و شاید بتوان گفت که آثار خواجه نصیرالدین طوسی را زمانیکه مطالعه میکنیم، میبینیم که تاثیرپذیریهای او از اندیشه ایرانی یا ایرانشهری خیلی ویژه است. یعنی هم در اخلاق ناصری و هم در اخلاق محتشمی و هم در آثار دیگری که او در حوزه سیاست دارد.
ما دو متن منسوب به خواجه داریم که بیشتر به لحاظ الگوی نظری و عملی خواجه مورد توجه قرار گرفتهاند یک رساله منسوب به خواجه است که در کتاب تاریخ شاهی قراختاییان آمده و یک خطبهای منسوب به او هست که در کتاب روضهالصفای میرخواند آمده که میگویند زمانی که قرار بود اباقاخان به جای هلاکوخان به تخت بنشیند، در آنجا خطبهای را خواجه نصیر در مورد ضرورت حاکمیت و فرمانروایی و چارچوبهای رفتاری آن ایراد میکند که اینها مهمترین متنهایی است که از او وجود دارد. این متنها را زمانیکه بررسی میکنیم میبینیم که خواجه بسیار با اندیشه ایرانی و متون و آثار ایران باستان نزدیک است و بسیاری معتقدند حتی کتاب مبنای کتاب اخلاق ناصری او، ترجمه کتاب الطهاره اثر ابوعلی مسکویه رازی است و تاثیرپذیریهای دیگری که از کتاب ادبالکبیر و الحکمتالخالده یا جاودان خرد دارد ما این تاثیرپذیری از اندیشه ایرانی را مشاهده میکنیم. مهمترین مولفههای اندیشهای که در آثار خواجه در مورد جامعه، حکومت، مناسبات پادشاه با مردم و... وجود دارد، شاید همان ایدههایی است که در اندیشه ایرانی به صورت قوی هست.
در برخی از موارد خواجه فیلسوفانه به آن مینگر د و در مواردی هم در چارچوب ادبیات اندرزنامهای به آن میپردازد. مثلا اینکه حاکم سایه خدا بر روی زمین است و اینکه حاکم چه حقی بر جامعه دارد و جامعه چه حقوقی بر او دارد را مورد بحث قرار میدهد و تصریح میکند که جامعه باید مطیع حاکم باشد. نکته قابلتوجه دیگر در اندیشه خواجه این است که او مجوز شورش علیه شاه را نمیدهد. او به صورت روشن اشاره میکند که پادشاه باید عادل باشد اما اگر ظالم بود، این به معنی آن نیست که مجوزی برای شورش علیه پادشاه باشد ولی نکته مهمی که در مباحث خواجه وجود دارد بحث عدالت است که خواجه در آثارش این مفهوم را در دو حوزه مورد بحث قرار داده است. یکی در حوزه اخلاق و منش فردی و دیگری در بحث اجتماعی و سیاست مُدُن است که به تفصیل در رابطه با آن سخن میگوید. بنابراین او میکوشد از مجرای عدالت پلی میان جامعه و حاکمان جدید بزند.»
ارسال نظر