خارجیان در مواجهه با ایران

«ایرانی که من شناخته‌ام» اثر موسیو ب. نیکیتین(۱۹۶۰-۱۸۸۵) کتابی است که سال‌های آغازین مشروطه در ایران تا استعفای رضاشاه را روایت می‌کند. این شرق‌شناس شهیر که مدتی به عنوان کنسول روس در ایران زندگی کرده است، شرح حال پرماجرای زندگی خود را در ایران تشریح کرده است. نیکیتین در این کتاب همانند یک جامعه‌شناس ورزیده اوضاع اجتماعی ایران در نقاط مختلف را شرح داده و تحلیل کرده و برای مشکلات آن راهکار ارائه می‌دهد.

وی در بخشی از کتاب خود از گذشته پرشکوه ایران به‌ویژه شهر اصفهان در عهد شاه عباس یاد می‌کند و آن شنیده‌ها را با حال قابل مقایسه نمی‌داند. او می‌نویسد:

«ده روز پس از ورود ما به اصفهان صمصام‌السلطنه بختیاری حاکم اصفهان به مناسبت خلع محمدعلیشاه از سلطنت جشن مفصلی در میدان شاه ترتیب داد. ما نیز در این جشن دعوت داشتیم. میدان شاه اصفهان محلی است پر وسعت و مسجد شیخ‌لطف‌الله و عالی‌قاپو که معمولا آلاقاپی می‌گویند و مدخل بلند بازار بزرگ و غیره. در این میدان وسیع در زمانه صفویه، شاه و امرا و شاهزاده‌گان اسب دوانی و چوگان بازی می‌کردند. خلاصه این میدان بزرگ، پر از جمعیت شده بود و اهل شهر تماماً برای اظهار شادمانی و تماشای آتش بازی در آنجا ازدحام کرده بودند. همین که آتش بازی شروع شد من دیدم که شعله‌های بزرگ آتشگاهی یک بدنه دیوار را خراب و گاهی یک تکه از کاشی‌های مینایی گنبدها را از بین می‌برد. در صورتی‌که آسمان هم شنل‌شبانه زردوزی شده از کواکب خود را روی همه اینها گسترانیده بود، میهمانان عالی‌مقام در بالای بام عالی‌قاپو از تماشای این منظره مسرور و در مقابل آنها میوه‌های گوناگون در ظروف مخصوصی گذارده شده و پیوسته پیشخدمت‌ها شربت‌های خنک می‌آوردند.

اما در اینجا انسان بلا اراده در فکر گذشته با عظمت و با ابهت اصفهان فرو می‌رفت. در زمان شاه عباس کبیر تجار و سیاحان و کشیشان و سیاستمداران از مغرب به پایتخت صفویه روی می‌آوردند، برای اینکه شکوه و عظمت این ابنیه زیبا را که در زمان خود منحصر‌به‌فرد بود از نزدیک تماشا کنند و ضمنا معاهدات پر فایده سیاسی و تجاری منعقد کنند. آیا آن گذشته چه بود؟ و این حال...»