نگاهی به خاندان قوامالملک
سمیه ملی
خاندان قوامالملک از خاندانهای متنفذ در دوران قاجار و معاصر محسوب میشوند که طی مدت زمانی طولانی بهصورت آشکار و پنهان در بسیاری از حوادث سیاسی ایالت فارس نقش داشتند. قوامالملک در جریان مشروطه برای حفظ پایگاه استبدادی خود با مشروطیت مخالفت کرد و این مخالفت موجب حوادث بسیاری در صحنه سیاسی فارس شد. رقابت خاندان قوامالملک با قشقاییها موجب آشفتگی ایالت فارس طی دوره مذکور شده بود. درگیری آنها بر سر قدرت وضعیت ایالت را مغشوش کرده و والیان آنجا را از کنترل ایالت ناتوان ساخته بود و این رقابت راه را برای دخالت بیگانگان در امور فارس هموار کرده بود.
سمیه ملی
خاندان قوامالملک از خاندانهای متنفذ در دوران قاجار و معاصر محسوب میشوند که طی مدت زمانی طولانی بهصورت آشکار و پنهان در بسیاری از حوادث سیاسی ایالت فارس نقش داشتند. قوامالملک در جریان مشروطه برای حفظ پایگاه استبدادی خود با مشروطیت مخالفت کرد و این مخالفت موجب حوادث بسیاری در صحنه سیاسی فارس شد. رقابت خاندان قوامالملک با قشقاییها موجب آشفتگی ایالت فارس طی دوره مذکور شده بود. درگیری آنها بر سر قدرت وضعیت ایالت را مغشوش کرده و والیان آنجا را از کنترل ایالت ناتوان ساخته بود و این رقابت راه را برای دخالت بیگانگان در امور فارس هموار کرده بود. خاندان قوام برای حفظ ثروت و قدرت خود به انگلیسیها تکیه کرده و آنها نیز برای پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی خود از قوامالملک بهره جستند لذا رابطه متقابلی میان آنها برقرار شد مخصوصا در جریان جنگ جهانی اول که موقعیت انگلیسیها در جنوب ایران بسیار تضعیف شده بود؛ پس قوامالملک یکی از عوامل گسترش نفوذ انگلیسیها در جنوب ایران محسوب میشود. قوامالملکها طی یک دوره نسبتا طولانی نقش زیادی در زد و بندهای سیاسی در بخشهایی از مناطق جنوبی ایران به ویژه فارس ایفا کردند و میتوان گفت این قوامالملکها بودند که سمت و سوی حوادث سیاسی فارس را مشخص و هدایت میکردند.
خاندان قوامالملک طی دوره قدرتمندی خود به تنها چیزی که میاندیشیدند بقا و حفظ قدرت خود بود و در این راه از هیچ کوششی فروگذاری نمیکردند. با توجه به تجربه تلخ عصر حاج ابراهیم خان (کلانتر) آنها به این نتیجه رسیده بودند که در همه امور گوش به فرمان حکومت مرکزی باشند، به همین دلیل حکومت هم همیشه حامی آنها بود و پیشبرد اهداف خود را در فارس به وسیله افراد این خاندان انجام میداد. خاندان قوام به دلیل ستمها و تعدیهایی که انجام میدادند در میان مردم جایگاه ضعیفی داشتند و همین مساله موجب میشد که بیشتر اقداماتشان را در خفا و پنهانی انجام دهند. دست این خاندان معمولا در اداره امور فارس باز بود و والیان گوناگونی که به این ایالت میآمدند همیشه لاجرم به همکاری با آنها بودند، زیرا نفوذ گسترده آنها در ایالت موجب برتری آنها بر حاکم میشد، هر حاکمی که با آنها کنار نمیآمد پس از مدت کوتاهی به مرکز احضار میشد و این مساله پس از مشروطیت بیشتر قابل مشاهده است.
وابستگی به انگلیس نیز عامل دیگری بود که موجب میشد آنها به اختیارات بیشتری در امور فارس دست یابند. قوامها بسیار زیرکانه عمل میکردند، وقتی ملاحظه کردند که حکومت مرکزی در مقابل بیگانگان توانایی چندانی ندارد تصمیم گرفتند به کسانی بپیوندند که بتوانند آنها را همیشه حمایت کنند و در این میان این انگلیسیها بودند که طی یک دوره طولانی بساط استعمار خود را در ایران به ویژه ایالات جنوبی گسترانیده بودند پس به آنها تکیه کردند. آنها نیز برای تسهیل و پیشبرد اهداف سیاسی و اقتصادی خود از قوامالملکها بهره جستند و این مساله موجب شد که حکومت مرکزی نیز در ارتباط با خاندان قوام محتاطانه رفتار کند. این وابستگی بیش از پیش در تضعیف پایگاه مردمی خاندان قوام نقش داشت، زیرا در مقابل قوامالملک صولتالدولهای قرار داشت که همیشه دم از مخالفت با انگلیسیها میزد اما همان طور که طی این پژوهش دیدیم این مساله ترفندی بود که صولتالدوله برای ازدیاد قدرت خود از آن استفاده میکرد، وی فردی ریاکار بود که با پیوستن به مشروطهخواهان در میان مردم جایگاهی یافت و پس از آن بیشتر اهداف خود را از این طریق پیش میبرد و گاهی نیز موفق میشد موقعیت قوامالملک را متزلزل کند و همیشه در ورای اقدامات خود در پی حذف قوامالملک از صحنه فارس و تبدیل کردن خود به تنها قدرت این منطقه بود اما هیچگاه موفق نشد این رویا را به واقعیت تبدیل کند، زیرا قوامالملک بهرغم اینکه از قدرت و نفرات کمتری نسبت به صولتالدوله و قشقاییها برخوردار بود مورد حمایت انگلیسیها و حکومت مرکزی قرار داشت، اما همین صولتالدوله هرگاه دیگر راه چارهای برایش نمانده متوسل به قوام میشد و دست یاری به سویش دراز میکرد و دشمنی با او و انگلیسیها را از یاد میبرد. خاندان قوام تا پایان دوره قاجار در همه امور فارس دخیل بودند اما با روی کار آمدن رضاشاه قدرت این خاندان محدود شد و آنها نیز همانند دیگر روسای قدرتمند ایلات اجبارا به تهران نقل مکان کردند و پنهانی تحتنظر قرار گرفتند، زیرا رضاشاه تمایلی نداشت به جز خودش کسی در اداره امور مداخله کند اما او نیز نتوانست قوامیها را به کلی کنار بگذارد؛ برخلاف اینکه صولتالدوله را از بین برد با قوام رفتاری دیگر در پیش گرفت و آن نیز به دلیل ارتباطات گسترده قوام با انگلیسیها بود که موجب میشد رضاشاه با احتیاط با او برخورد کند، بنابراین آنچه بیش از همه در استمرار قدرت این خاندان نقش داشت وابستگی آنها به انگلیس بود. قوامالملک پنجم و آخر (ابراهیمخان) تا زمان مرگش در امور مختلف سیاسی مداخله داشت، با مرگ او در سال ۱۳۴۸ش پرونده سیاسی این خاندان بسته شد و نام قوامالملک و خاندانش به تاریخ پیوست.
ارسال نظر