رابطه امیرکبیر با رجال عصر خود
دوستان و دشمنان امیر
در موضوع روابط امیرکبیر با رجال زمان خود مطلب زیادی نمیتوان گفت زیرا با وجود تحقیقاتی که درباره این مرد بزرگ شده است هنوز مسائل بسیاری از جمله زندگانی خصوصی او پیش از رسیدن به صدارت مجهول است. قدر مسلم این است که امیر برای گردانندگان حکومت در تبریز وجود مغتنمی بوده است زیرا مسلما پس از سقوط قائممقام همه کسانی که روی کار آمدند از بستگی او به خاندان وزیر پیشین اطلاع داشتند و او را مانند سایر بستگان به این خانواده از میان نبردند و احتمالا موثرترین کس در آن باب امیر نظام زنگنه بوده است که شخص دوم در آذربایجان محسوب میشده است.
در موضوع روابط امیرکبیر با رجال زمان خود مطلب زیادی نمیتوان گفت زیرا با وجود تحقیقاتی که درباره این مرد بزرگ شده است هنوز مسائل بسیاری از جمله زندگانی خصوصی او پیش از رسیدن به صدارت مجهول است. قدر مسلم این است که امیر برای گردانندگان حکومت در تبریز وجود مغتنمی بوده است زیرا مسلما پس از سقوط قائممقام همه کسانی که روی کار آمدند از بستگی او به خاندان وزیر پیشین اطلاع داشتند و او را مانند سایر بستگان به این خانواده از میان نبردند و احتمالا موثرترین کس در آن باب امیر نظام زنگنه بوده است که شخص دوم در آذربایجان محسوب میشده است. وقتی در طبیعت امیر دقت میکنیم میبینیم که مردی بوده است درست و جدی و مسلما این دو صفت مانع از آن بوده است که روابط خصوصی را در امور عمومی مملکت دخالت دهد و از این رو کارهای او از منع و عطا و دادن و گرفتن همه حول این دو صفت دور میزده است. از جهت روابط با معاصرینش چون ازهمه نمیشود سخن گفت به ذکر چند مورد بارز اکتفا میشود.
نخست از چراغعلیخان زنگنه که در سفر عثمانی از همراهان امیر بوده و پس از رسیدن او به صدارت مامور مذاکره با حسن خان سالار شده و آنگاه نایبالحکومه اصفهان شد و تا بر سرکار بود آثار لیاقت از او دیده میشد و از اینرو از محارم امیر بود ولی مبداء دوستی آن دومعلوم نیست. به احتمال قوی نسبت با میرزا محمدخا ن زنگنه، این دو را به یکدیگر نزدیک کرده بوده است و سفر عثمانی، چراغعلی خان را به ا میر شناسانده و موجب تقرب وی شده است. دیگر روابط امیر با سید جعفرخان مشیرالدوله است. سید جعفرخان پسر وزیر تبریز و از بستگان قائممقام و تحصیلکرده خارج و در دوره عباس میرزا فرد متعین بوده است و مسلما او و امیر همدیگر را خیلی خوب میشناختهاند و از استعداد یکدیگر به خوبی با اطلاع بودهاند و اینکه امیر در سفارت عثمانی جانشین او شده است معلوم میشود که از جهت مراتب اداری هم کمتر از امیر نبوده است و اگر به صدارت نرسیده است به اغلب احتمالات دو علت داشته است.
یکی ملایمت طبع او که شاید برخی آن را به سستی هم تعبیر میکردهاند و دیگر رفتن به انگلستان که از فحوای مطالب تاریخ دوره قاجاریه خوب معلوم میشود که تا روسها در ایران دخیل بودهاند، از کسانی که به نحوی با انگلستان سروکار داشتهاند نگرانی داشتهاند بهخصوص برای رسیدن به صدارت. یکی از استادان امروز در مقالاتی که قریب به چهل سال قبل مرقوم داشتهاند نوشتهاند که امیر و حاج میرزا آقاسی مایل بودند که مشیرالدوله همیشه دور از درگاه و در ماموریت باشد تا مبادا به صدارت برسد ولی نامهای از امیر انتشار یافته است که برعکس، علاقه او را به سیدجعفرخان میرساند. امیر در آن نامه مینویسد: خود شما البته مراتب دوستی و یک جهتی مرا دانستهاید و میدانید که قلبا به شما محبت دارم و هیچ چیز از شما مضایقه ندارم زیرا میدانم چقدر بهکار خدمت دولت میآیید و تا چه حد غیرت ملت و خاک خود را دارید.
اگر میدانستم کسی دیگر از عهده خدمت سرحدی برمی آید هرگز نمیخواستم از من دور باشید، حالا هم به این امید هستم که ان شاء الله بعد از انجام این خدمت به سلامت و سعادت از این سفر معاودت کنید و کمک حالی برای من باشید. از این نامه پیداست که چون شخصی نظیر وی در دستگاه شاه نبوده است امیر مجبور بوده است برای حل و فصل مسائل سرحدی آن هم در قبال مامورین مداخله جوی روس و انگلیس از وجود او در ماموریت سرحدی عثمانی استفاده کند. و اما از جهت روابط امیر با میرزا آقا خان نوری جایی ندیدهام که میرزا آقا خان در آذربایجان ماموریتی داشته باشد تا سابقه دوستی و رفاقتی از او پیش امیر بهوجود آید و به احتمال قوی انتخاب او به معاونت خود برای این بوده است که از شر تحریکات حامیان او آسوده باشد و با همه گرفتاریهای آغاز سلطنت ناصر الدین شاه این مساله دیگر مزید بر علت نشود و گرنه نمیشود گفت که امیراز سوابق او اطلاع نداشته است یا اینکه خصوصیت و رفاقت باعث انتخاب او شده و تحریکات میرزا آقا خان هم موید این معنی است. گذشته از این افراد طراز اول، رابطه میان امیر و حسینخان مقدم آجودان باشی نظامالدوله نیز قابل بحث است.
حسین خان از سران لشکری محمد شاه و مامور سفارت اتریش و فرانسه وانگلیس و والی فارس و روی هم رفته شخص متشخصی بوده است و نسبت خواهر زادگی هم با سید جعفر خان مشیرالدوله داشته است. بنابراین میبینیم که امیر نسبت به او عنایتی نشان نداده است و به احتمال قوی علت آن عدم اطمینان به درستی و کفایت او بوده است. حسینخان در سفارت اروپا خیلی ماهرانه رفتار و شهرتی حاصل کرد اما پس از استخدام افسران فرانسوی چون نتوانست وسایل رضایت آنها را فراهم آورد و بهخصوص از جهت پرداخت حقوق آنها اشکالاتی پیش آمد اعتبار او تنزل یافت و از این گذشته مقداری اسلحه از فرانسه خرید که پرداخت وجه آن موجب حرفها و دردسرهایی برای دولت شد و به حیثیت او لطمه بسیار وارد آورد.
به علاوه در انتقال سلطنت به ناصر الدین شاه، آجودان باشی والی فارس بود و در آنجا غوغا و شورشی بر پا شد و امیر را خوش نیامد و از اینرو میبینیم که در دوره صدارت امیر، نامی از آجودانباشی نیست و مقام در خور سابقهاش به او داده نشده است، در صورتیکه عزیز خان مکری که خیلی مقامش از او پایینتر بوده است مورد اکرام امیر قرار گرفته است و حتی در همان زمان شورش شیراز که او هم در دستگاه آجودانباشی بوده است امیر به او مینویسد که «عزیز بیا تا عزیزت کنم» و از این معلوم میشود که به کفایت او عقیده داشته است و اساسا از خصوصیات امیر بوده است که هرجا لیاقتی میدیده است، در مقام استفاده از آن برای مملکت بر میآمده است. انتخاب میرزا سعیدخان موتمنالملک برای تحریرات سری و مکاتبات دولتی محرمانه مخصوص به خودش دلیل بر این امر است هر چند که معلوم شد موتمنالملک بیش از آنکه اهل حقیقت باشد اهل سازش و سیاست است و خیلی زود با میرزا آقا خان نوری کنار آمد و ترقی مقام یافت.
همینطور است داستان رابطه میرزا حسینخانسپهسالار و امیرکبیر. در صدرالتواریخ داستانی هست که صورت جامعتر و کاملتر از آن را بنده دریادداشتهای مرحوم ممتحن الدوله شقاقی دیده ام و آن این است که میرزا نبیخان امیر دیوان، پدر میرزاحسینخان، مبالغی از مال دولت را بر ذمه داشت که با درگذشت امیر مثل همه موارد دیگر با شدت عمل در مقام وصول آن برآمد و مبلغی از آن پرداخته شد اما برای بازمانده آن فرزندان میرزانبی خان تحت فشار قرار گرفتند. میرزا حسینخان از فرط زرنگی به فکر چاره افتاد و دانست که حاجی میرزا آقاسی در حضرت عبدالعظیم گرفتار ارباب توقع است که مانند دوره صدارت مرتبا از او پول و کمک میخواهند و او هم ندارد و نمیتواند کمک کند. از اینرو خود را به او رسانید و در خلوت به او گفت که ۱۰ هزار تومان از مال خزانه نزد من است که میخواهم به شما برسانم. شما قبضی به تاریخ زمان صدارتتان به من بدهید که پول به خزانه عاید (بازگردانده) شده است تا من آن پول را برای شما بیاورم. حاجی حاضر شد و قبض را نوشت و مهر کرد و به میرزا حسین خان داد. میرزا حسین خان هم قبض را گرفته به اولیای دولت داد و پدرش را از دین درآورد و دیگر هم نزد حاجی نرفت.
بعدا این قضیه به گوش امیر رسید و چون کار طوری انجام شده بود که از نظر اداری درست بود امیر را ازهوش میرزا حسینخان خوش آمد و او را بهکار پردازی امور ایرانیان بمبئی فرستاد و احتمالا در این مورد تکیه امیر به درستی خودش بوده است که تا بر سر کار است مانع از اعمالنظرهای خصوصی مامورین دولت میتواند بشود و اگر واقعا همه کسانی را که شائبه غرض در آنها میرود، کنار بگذارد تنها میماند و کار دولت از پیش نمیرود. و اینکه با حکومت عباس میرزای دوم برادر ناصرالدین شاه هم در قم مخالف بود، از این جهت بود که هنوز او را برای کار حکومت آن هم بدون سرپرستی کافی مناسب نمیدانست و اتفاقا دشمنان او از این موضوع استفاده کرده قضیه را به عکس جلوه دادند و شاه را از آن ترساندند و مبدأ آن هم قاتل امیر بوده است یعنی حاج علیخان مقدم مراغهای حاجبالدوله.
حاجبالدوله انتشار داد که در سفر عراق و بروجرد امیر به او سپرده است که به حکام عرض راه خاطرنشان کند که «همان تشریفات و احتراماتی را که برای شاه منظور میکند برای عباس میرزا هم منظور دارند» و او این خبر رابه شاه داد. در منشآت حاج فرهاد میرزا اشارهای است که میرساند که این شخص یعنی حاجبالدوله مایل بوده است چنین نسبتی یعنی طرفداری از عباس میرزا را به دیگر رجال دولت هم که مورد بغض دستگاه ناصرالدین شاه بودهاند بدهد و آن در نامه فرهاد میرزا است به ابوالقاسم امام جمعه که مینویسد: «...حاجبالدوله در عتبه چرخ مرتبه به عرض رسانید که در جایی بودیم، فلانی به عباس میرزا اخبار ضاله مینوشت و من بالای سر او ایستاده کاغذ را میخواندم...» در صورتیکه بعید است که فرهاد میرزا با اینکه مغضوب دستگاه بوده است اینقدر غافل باشد که در حضور کسی آن هم مثل حاجب الدوله با عباس میرزای مغضوب مکاتبه کند و به قول خودش «... مست طافح نبود که آن پست طالح از بالای سر اونگاه کند و او نفهمد...» ولی متاسفانه با همه اینها سعایت حاجبالدوله و همفکران او موثر واقع شد و امیر جان بر سرِ درستی و خلوص خود گذارد.
اتفاقا فرهاد میرزا هم چندان مورد عنایت امیر نبوده است، زیرا با انگلیسها ارتباط داشته است و از شاهزادگان دیگر علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه هم بهعلت حشر و نشر با متهمان و مخالفان دین و دولت مورد لطف امیر نبوده و امیر با او میانه خوبی نداشته است و از مجموع این مسائل بر میآید که دوستی و دشمنی امیر صرفا بنابر مصالح دولتی و مملکتی بوده است نه مصالح شخصی. بدیهی است جزئیات این مسائل باید با مطالعه دقیق اسناد و مدارک و کتب و نوشتههای منتشر نشده دوره قاجاریه، اعم از نوشتههای ایرانی و خارجی، روشن شود و چهره بزرگترین مرد تاریخ قرن سیزدهم ایران به وضوح شناخته شود.
منبع: حسین محبوبی اردکانی: رابطه امیرکبیر با رجال عصر خود، امیرکبیر و دارالفنون (به کوشش قدرتالله روشنی زعفرانلو)، انتشارات کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، تهران: ۱۳۵۴ صص۱۹۵-۲۰۱
ارسال نظر