وضع کتاب و کتابخانه در دوره صفویه

داستان کتاب در دوره صفویه داستانی است از یک‌سو قابل ستایش و از سوی دیگر همراه با تاثر و تاسف. در این دوره با شکوه در شهرهای اصفهان، مشهد، تبریز، قزوین و بسیاری نقاط دیگر هزاران کاتب به استنساخ کتاب مشغول بوده و آثار مکتوب را برای استفاده خود یا به درخواست دیگران کتابت می‌کردند. کاتب، کتاب را استنساخ می‌کرد، پس از آن کتاب استنساخ شده به کتابخانه شخصی یک عالم یا وزیر یا شاه یا کتابخانه مدرسه‌ای منتقل می‌شد. ممکن بود عالمی کتابی را خود استنساخ کند، چنانکه ممکن بود با دادن پول به دیگری کار استنساخ را به او واگذارد. نسخه‌های تهیه شده به دلیل آنکه محدود بود، هر لحظه در معرض اتلاف قرار داشت و اصولا تولید کتاب در دوره صفویه به گونه‌ای بود که کتاب به راحتی نمی‌توانست در اختیار همه قرار گیرد. درست همان‌طور که پس از تولید به راحتی در معرض تلف قرار داشت. این وضعیت مانعی بر سر راه ترقی و رشد فرهنگ در این دوره محسوب می‌شد.

افزون بر این دوره صفوی از این زاویه، میراث نابسامان دوره تیموری به بعد را تاریخ ایران در اختیار دارد. دورانی که اولا تنها و تنها به کتاب‌های ادبی اعتنا می‌شد، ثانیا: تصوف مانع مهمی بر سر راه رشد کتاب نویسی و کتابخوانی بود و کمتر مدرسه قابل اعتنایی در ایران وجود داشت. در حال حاضر، هر محققی می‌تواند، نوع آثار کتابت شده در فاصله قرن هشتم تا نهم ایران را ببیند و بفهمد که دامنه کار تا چه اندازه محدود بوده و تا کجا نوع رشته‌های علمی دچار انحطاط و ضعف بوده است. آثار مخطوط به جای مانده در برخی از کتابخانه‌های کشورهای آسیای میانه و نیز نسخه‌های قرن هشتم و نهم موجود در کتابخانه‌های ایران که در این حوزه کتابت شده، گواه چنین نگرشی در کتاب نویسی و طبعا دانش‌اندوزی آن دوران ایران است.

پیدایش دولت صفوی و نفوذ علما در این دوره، رویکرد تازه‌ای را نسبت به دانش‌اندوزی و کتابت در جامعه ایجاد کرد. در این دوره بسیاری از آثار شیعی از عراق، جبل عامل، بحرین و حتی هند به ایران انتقال یافت و تحول جدیدی در برخی از دانش‌ها به‌وجود آمد. با این حال، کار از حد استنساخ کتاب فراتر نرفت. استنساخ کتاب‌ها در این عهد به‌ویژه در اصفهان، در حد شگفت‌آوری گسترده بود، چنانکه آثار برجا مانده نشان می‌دهد چه مقدار انرژی، در این راه صرف شده است. با این حال به‌رغم آنکه در آن دوران، در اروپا همه نوع کتاب‌ به چاپ می‌رسید (یا به اصطلاح دوره صفوی به قالب زده می‌شد) و حتی برخی از متون چاپی کتاب مقدس از زمان شاه عباس به ایران رسیده بود، به دلایلی که بر ما روشن نیست، کمترین تلاشی برای انتقال چاپ به ایران صورت نگرفت.

شاردن درباره چاپخانه می‌نویسد: «ایرانیان همانند دیگر کشورهای مشرق زمین چاپخانه ندارند و به این صنعت سودمند توجه نمی‌کنند. می‌گویند چون هوای ایران خشک است، نه‌تنها کاغذ شکننده و کم دوام می‌شود، بلکه استفاده از چاپخانه را سخت و دشوار می‌سازد. از این رو به نوشتن و داشتن نسخه‌های خطی خرسندند و چون بالطبع دوستدار دانش هستند، هنر کتابت و نسخه‌نویسی ترقی بسیاری یافته و در شمار هنرهای زیبا درآمده است.» در چنین شرایطی محدودیت کار استنساخ کتاب برای رشد دانش و حتی لطماتی که از بابت کاتبان فاقد علم و دانش بر کتاب‌ها روا می‌رفت، از مشکلاتی است که سبب بی‌رونقی بازار کتاب می‌شده است. آشکار است که هر اندازه نیز استنساخ کتاب فراوان می‌بود، برای بسیاری از اقشار جامعه فراهم کردن چنین کتاب‌هایی آسان نبود. از این رو، کتابخانه‌های شخصی نیز نمی‌توانست از حد محدودی فراتر رود. وقتی کتاب در دسترس عالم یا محقق و نویسنده نباشد، تحقیقات وی نیز نمی‌تواند براساس یافته‌های علمی پیشین استوار باشد. به علاوه بسیاری از آثار به دلیل آنکه از آنها تعداد کافی وجود نداشت، دستخوش حوادث شده و از اساس از میان می‌رفت.

شاردن نوشته است: «در ایران با اینکه بهای کتاب‌های خطی نسبت به کتب چاپی ما زیاد است، هم به قدر کفایت وجود دارد و هم قیمتش گران نیست اما آثار مصنفان به ندرت به دست می‌آید، از این رو خواستار باید نوشتن آن را به نسخه‌برداران سفارش بدهد. برای وصول به محصول نخست باید به قدر لازم کتاب به دست بیاورند، سپس درباره حق کتابت با کاتب به گفت‌وگو بپردازند. مزد نوشتن را بر مبنای هزار بیت حساب می‌کنند.این مبلغ بسیار سنگین است و کمتر کسی به ادای آن تن درمی‌دهد و مزد عادی کتابت هزار بیت فقط ۲۷ سوست (واحد پول فرانسه) و موضوع کتاب، سال تالیف، شهرت یا گمنامی مولف مورد توجه قرار نمی‌گیرد... به هر روی آسان می‌توان دریافت که گرانی و کمیابی کتاب تا چه اندازه مانع نشر دانش و فرهنگ می‌باشد و چه مایه پژوهشگران و اهل تحقیق را از ادامه مطالعه و اکتشافات علیم و فکری باز می‌دارد. این نیز گفتنی است که نقایص کتب خطی بسی بیشتر از آن است که به آنها اشاره شد. چه بسیاری از آنها چندان مغلوط است که آنچه در آنها نوشته شده پریشان و آشفته و مبهم در نظر می‌آید... بارها در دربار اصفهان به من پیشنهاد کردند که چند چاپخانه به ایران بیاورم و یکی را در اصفهان نصب کنم و راه بیندازم. اگر شاه عباس ثانی زنده و پادشاه بود، این کار به آسانی جنبه تحقق می‌یافت و به سرعت عملی می‌شد، اما پسر و جانشینش در بند این امور مهم نیست و چنانکه دانشمندان و خیراندیشان او را به این کار دلالت و تشویق کردند، سود نبخشید.»

بی‌مناسبت نیست که پاره‌ای از یادداشت‌های پدر رافائل دومان را، که از سال ۱۰۵۷ تا ۱۱۰۸ هجری در ایران بوده، درباره وضع کتاب در دوره صفوی بخوانیم. وی درباره کتابخانه سلطنتی می‌نویسد: «در تشکیلات دربار، هیچ نظمی نیست و به همین ترتیب، کتاب‌های شاه در جایی که کتابخانه نام دارد، بدون نظم و ترتیب درون صندوق‌ها (یخدان‌ها) ریخته شده‌اند و در هیچ قفسه‌ای بر حسب هیچ نظمی جای ندارند، برخلاف آنچه در دیار ما مرسوم است و در نتیجه اشخاص علاقه‌مند یا کنجکاو نمی‌توانند به آسانی کتاب مورد نظر خود را پیدا کنند.»

وی درباره صنعت چاپ می‌نویسد: «اینان از صنعت چاپ که علوم در پرتو آن می‌درخشند و شهرت یک مولف مرهون آن است، محروم هستند. اینان جز از نسخه خطی استفاده نمی‌کنند و بنابراین در کتابت ایشان اشتباهات بسیار روی می‌دهد که ناشی از ناآگاهی یا هوا و هوس کاتبان است... کتاب‌های این مردم دچار تغییر شکل و استحاله عجیبی می‌شود. در حالی‌که مولف هنوز زنده است و نفس می‌کشد اگر کتابش مورد اقبال مردم واقع شود، از آن استقبال می‌کنند و بارها از روی آن می‌نویسند اما به میل و سلیقه خودشان و لذا اگر مولف کتاب خود را بعد از چند سال در جایی ببیند، چندان استحاله شده است که به زحمت آن را بازخواهد شناخت و آن را «حرامزاده» توصیف خواهد کرد و حال آنکه در دیار ما چاپ اثر مولف و نام او را خدشه ناخورده جاودانه می‌کند... باید اعتراف کرد به قول خود ایرانی‌ها «از حق نمی‌توان گذشت» که اگر این ملت همچون ما به صنعت چاپ اهمیت می‌دادند و آن را برای انتقال پیام به عامه مردم و تنظیم قرائات و تدریس و مطالعه به کار می‌بردند، یعنی همان کارهایی که معمولا تحصیلکردگان ما انجام می‌دهند، می‌توانستند (اگر نگوییم از ما پیش بیفتند) حداقل با ما برابری کنند، زیرا که از دوران کودکی تا سن پیری و از کار افتادگی تحصیل می‌کنند، در حالی‌که ما مثلا در فرانسه همین که تا سن ۱۸ یا ۲۰ سالگی کمی که در مقدمات درس وول خوردیم، آن هم به زور و اجبار، دیگر برای تعمیق سواد خود به تحصیل ادامه نمی‌دهیم و غالب مولفان روزگار ما، مردمی چهره عوض کرده هستند تا به خواننده القای نوآوری کنند.»

اشاره کردیم که به‌رغم نبود صنعت چاپ در اصفهان، حداقل به اندازه یک چاپخانه امروزی بلکه بیشتر کتاب استنساخ می‌شده است، بحث از وضعیت کتاب و نقش آن در این دوره، که از جهاتی شبیه دوران دیگری است که صرفا نسخ خطی مورد استفاده بوده، باید موضوع یک پژوهش جدی قرار گیرد. بخشی از این داستان مربوط به کتابخانه‌های عمومی، شامل کتابخانه‌های مدارس، کتابخانه بقعه شیخ‌صفی، کتابخانه‌های آستان قدس امام‌رضا(ع) و حضرت عبدالعظیم در ری و نیز کتابخانه سلطنتی می‌شد. محمد هاشم (رستم‌الحکما) درباره کتابخانه سلطنتی نوشته: «آن سلطان جمشید نشان را کتابخانه‌ای بود که از خطوط جمیع مشاهیر کتاب، یعنی مجموعه آداب در خطاطی استاد کل، جناب ابن مقله رحمه‌الله، مخترع خطوط هشتگانه استاد یاقوت مستعصمی و آقا ابراهیم و میرزا احمد نیریزی و میرعلی و میرعماد و شاه مسکین و رشید و شفیعا و خواجه اختیار و امثال اینان غفرالله لهم. قرآن‌هایی به خط جلی و خفی و با ترجمه و بی‌ترجمه و ادعیه و احادیث و نسخه‌های بسیار با اعتبار از جمیع علوم و لموم و فنون و رسم‌الحساب‌های مختلفه و قصص و تواریخ و دیوان‌های شعرا، همه با کاغذهای ختایی و خانبالق و کشمیری، همه با تذهیبات و نقش و نگار دلپسند ذکر شده، فراهم آمده بیش از حساب و شمار.»

شاردن هم درباره کتابخانه سلطنتی نوشته است: «میرزا مقیم نامی در آن موقع کتابدار (کتابخانه شاهی) بود. تالار کتابخانه برای این منظور بسیار کوچک است، زیرا فقط بیست و دوگام درازا و دوازده گام پهنایش می‌باشد. دیوارها از پایین به بالا دارای طاقچه‌هایی است به ژرفای پانزده شست که به جای قفسه به‌کار می‌رود. کتاب‌ها در این طاقچه‌ها بر حسب قطر یا قطع روی هم چیده و توده شده است، بدون هیچ‌گونه توجه به موضوع و مندرجات، چنانکه در کتابخانه‌های اروپا کاملا مراعات می‌شود، اسامی مولفین در غالب کتاب‌ها روی عطف آن نوشته شده است...کتاب‌های این کتابخانه شاهی پارسی، تازی، ترکی و قبطی (کوفی) است. من از کتابدار خواهش کردم که کتب زبان‌های باختری را به من بنمایاند، او در پاسخ اظهار کرد که از این کتاب‌ها دو صندوق موجود است که هر صندوق دارای پنجاه تا شصت مجلد می‌باشد و مجلدات بزرگی از آنها را به من نشان داد. اینها کتب مذهبی کلیسای روم و کتاب‌های تاریخی و ریاضی بود. کتاب‌های نخستین ظاهرا در هرمز به دست آمده است و سایر کتب از یغمای خانه هولشتاین در هفتاد تا هشتاد سال قبل گردآمده است. اولئاریوس دبیر سفارتخانه، کتابخانه نفیسی در آن‌جا داشته است.»

کتابخانه سلطنتی هم هرچه بوده توسط افغان‌ها غارت شده است. گفتنی است که ایران عصر صفوی کتابخانه‌های فراوانی داشته که امروز می‌توان یاد آنها را در برخی از متون تاریخی و نیز یادداشت‌هایی که در برخی از نسخه‌های خطی است به‌دست آورد. فهرستی از این کتابخانه‌ها را همایون فرخ براساس همین یادداشت‌ها فراهم آورده است.

منبع: رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست (جلد دوم)، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379.