بازار و وضعیت اقتصادی کرمانشاه در دوره مشروطه

بازارهای عمده شهر کرمانشاه جنب خیابان‌های طویل که یکدیگر را در میدان توپخانه قطع می‌کنند قرار دارند. از فراوانی و ارزانی مواد خوراکی و خصوصا میوه حیرت می‌کنم. مثلا نان‌های نازک و زردرنگی که طولشان به یک متر می‌رسید عرضه می‌شد که یک دوجین از آنها را به یک قران (۴۰ فنیگ) می‌فروختند. خوردن یک چنین نان بزرگی که رنگش به طلایی می‌زند، همراه با پنیر محلی یا میوه، پرخورترین افراد ایرانی را سیر می‌کند. در آن‌جا انواع و اقسام میوه‌ها چون خربزه، طالبی‌های بزرگ و خوش‌عطر و بو، انگور، انار، هلو، زردآلو، خرما، بادام، توت و انواع مختلف خیار که ایرانی‌ها آن را زیاد و خام مصرف می‌کنند، عرضه شده بود. همچنین در کنار اینها سبزیجات گوناگون چون هویج، شلغم، گوجه‌فرنگی، اسفناج، سیر و پیاز و انواع ادویه چون زعفران و زردچوبه و ... دیده می‌شد. روحانیون که عمامه‌های سفید یا سیاه به سر داشتند، احتیاجات روزانه‌شان را شخصا از بازارها می‌خریدند. آنها را در دستمال‌های پیچازی بزرگی بسته و به خانه می‌بردند. فقرا در قهوه‌خانه‌های ارزان‌قیمت غذا می‌خوردند. زائران می‌توانند از این قهوه‌خانه‌ها که از آنها بوی چندان خوشی به مشام نمی‌رسد با پرداخت یک شاهی، یک پرس چغندر پخته که روی خاکستر گرم حمام پخته می‌شود خریداری کنند.

آن طرف دو درویش و چند سرباز با نیم‌تنه‌های پاره و شلوارهای مندرس که فقط پاگون‌های باریک و قرمز رنگشان حکایت از سرباز بودنشان می‌کند منتظر آماده شدن یکی از همین غذاهای ارزان‌قیمت هستند. قهوه‌چی مقداری گوشت، نخود و لوبیا و سبزی درون کوزه گلی که پر از آب بود می‌ریخت و زیرش مقداری پهن اسب روشن می‌کرد. به این شکل محتویات کوزه آهسته روی آتش پخته می‌شد. این‌طرف چند نفر حمال پاچه گوسفند را که به همین شکل پخته شده بود می‌خوردند. من نیز یک کاسه «آش» که سوپ برنج و سبزی است و یک پرس «چلو» که برنج دم کرده است و با کباب و دوغ بسیار خوشمزه است، خریدم و با لذت آن را خوردم.

در یکی از این بازارها شاهد رفتار تعصب‌آمیز یک دکاندار بودم. آشپز یونانیم که برای ادامه سفرمان مشغول خرید آذوقه بود، به کله‌قندهای جلو مغازه دست زد و کاغذ آبی‌رنگشان را باز کرد تا از خوبی قندها اطمینان حاصل کند. صاحب مغازه خشمگین شد و با عصبانیت از او خواست که تمام کله‌قندها را بخرد؛ زیرا در اثر تماس با دست‌های او که یک «فرنگی» است، نجس شده‌اند و دیگر نمی‌توان آنها را به هیچ مسلمان مومنی فروخت. بر اثر مشاجره این دو، بعد از مدتی، عده‌ای کنجکاو جلوی مغازه جمع شدند. خدمتکار یونانیم که به برتری هوشش اطمینان داشت، رفتار غیرمنطقی او را به رخ کشید و گفت: «اگر تماس دست یک فرنگی قندها را کثیف می‌کند، پس شما اصلا نباید قند بخورید؛ زیرا تمام قندهایی که در بازارهایتان به‌فروش می‌رسد، توسط فرهنگی‌ها تولید شده است!» به‌جای جواب قانع‌کننده چند مشت به پهلویش زدند. سرانجام موفق به میانجیگری شدم و خدمتکارم را از نوش جان کردن کتکی مفصل نجات دادم.

میدان توپخانه در مرکز شهر واقع است، عرض این میدان ۳۰ و طولش ۷۵ متر است. در آنجا درختان چنار و چند استخر عریض قرار دارد و در وسطش دو سه عراده توپ زنگ‌زده دیده می‌شود. ساختمان حکومتی یک ضلع میدان را دربرمی‌گیرد. جلوی این ساختمان یک قراولخانه و چند آتشبار قرون‌وسطایی به‌‌چشم می‌خورد. هر روز قبل از غروب آفتاب، پادگان کرمانشاه در اینجا مراسمی برگزار می‌کند که به عملیات نظامی شباهتی ندارد. دو روز در هفته ارکستر نظامی هم به آنها ملحق می‌شود و با شیپورها و طبل‌هایشان سروصدای زیادی به راه می‌اندازند. عصرها مردم از خانه‌هایشان خارج شده و به اینجا می‌آیند. عده‌ای در قهوه‌خانه‌های کنار میدان اجتماع می‌کنند و در آنجا چای و شربت می‌خورند و قلیان می‌کشند. لیکن بعد از غروب آفتاب احدی در خیابان‌ها دیده نمی‌شود و تاریکی بر همه جا حکمفرما می‌گردد. شب‌ها اگر رهگذری با خود فانوس یا چراغ نداشته باشد، بی‌شک هنگام بازگشت به منزل یا با سگ‌های ولگرد مواجه می‌شود یا روی خاکروبه‌ها سقوط می‌کند. البته این احتمال نیز وجود دارد که پایش در سوراخ‌های کوچه‌ها فرو رفته و بشکند. از این رو اعیان ایران شب‌ها به‌هنگام عبور از خیابان دستور می‌دهند چندین خدمتکار با فانوس‌های بزرگ پیشاپیششان حرکت کنند.

آیا در آینده موقعیت بازرگانی کرمانشاه بااهمیت‌تر از حال خواهد شد؟ این موضوعی بود که در مدت اقامتم در کرمانشاه با علاقه به آن می‌اندیشیدم. نزدیک بودن کرمانشاه به «دروازه‌های زاگرس» (۷۵ کیلومتر) که یگانه گذرگاه سهل و مطمئنی است که در طول ششصد کیلومتری رشته کوه‌های غرب ایران وجود دارد؛ موجب شده است تا کلیه مسافران یا کالاهایی که از ایران به بین‌النهرین می‌روند یا از آنها به ایران می‌آیند از این شهر بگذرند. راه دیگری که فلات ایران را به سرزمین‌های پست بین‌النهرین مرتبط می‌سازد، از سرچشمه رود زاب بزرگ می‌گذرد و راه ساوجبلاغ - رواندوز است. از طریق جنوب نیز راهی وجود دارد که انگلیسی‌ها آن را احداث کرده‌اند و به راه لینچ شهرت دارد. این راه اصفهان را از طریق بختیاری به اهواز-ناصری وصل می‌کند. راه‌های دیگری که کردستان ایران را به کردستان عثمانی مرتبط می‌کند چون راه سلیمانیه - بانه - سقز و راه سلیمانیه - مریوان - سنه ]سنندج[، کوره‌راه‌های سخت و صعب‌العبوری هستند که بیشتر مورد استفاده قاچاقچیان است و آنان رنگ‌های مصنوعی را که در ایران قدغن است و در پایین آمدن ارزش فرش‌های کردستان سهم بسزایی داشته، از این راه‌ها وارد کشور می‌کنند. حکومت ایران حتی از کشیدن خط تلگراف در این منطقه یعنی بین بروجرد و دزفول که می‌توانست تهران را مستقیما به محمره وصل کند، خودداری کرده است.

بنابراین تمام ایالت لرستان، بروجرد، نهاوند، ایالت کردستان مرکزی ایران با شهر حاکم‌نشین زیبایش سنه ]سنندج[ و ایالت همدان زیر پوشش کرمانشاه به‌عنوان مرکز توزیع کالا قرار گرفته است. از اقدامات اخیر روسیه به‌خوبی آشکار است که این کشور می‌کوشد با احداث راه‌های شوسه، بازرگانی خود را از طریق شمال و شمال شرقی در این منطقه که به کرمانشاه مربوط است، گسترش دهد. حال با ساختن راه شوسه قزوین - همدان تا چه اندازه در این کار موفق شده است، در یادداشت‌های مربوط به اقامتم در همدان خواهد آمد. بعد از احداث خط آهن بغداد، هر قدر بازرگانی بین‌النهرین با اروپا بیشتر گسترش یابد، به همان میزان بازرگانی کرمانشاه توسعه خواهد یافت. در آن صورت کرمانشاه نه‌فقط خواهد توانست مناطق زیرپوشش خود را در مقابل رقیب شمالی حفظ کند؛ بلکه قادر است حوزه تحت‌نفوذ خود را در راه کنگاور - سلطان‌آباد و حتی قم و تهران نیز بسط دهد. اکثر کالاهایی که از طریق کرمانشاه وارد بازار ایران می‌گردد؛ چون آهن، قلع، میناآلات، محصولات پشمی و پنبه‌ای، مخمل، اطلس، دارو، رنگ، قند، تولیدات انگلیسی، آلمانی، فرانسوی و بلژیکی هستند.

سال ۱۹۰۳م. وقتی بیماری وبا شایع شد، حکومت ایران به توصیه پزشکان سفارتخانه‌های خارجی به سربازان دستور داد زائرانی را که از بین‌النهرین مراجعت می‌کردند و بیماری میان آنها شایع شده بود در قرنطینه نگاه دارند. هنگام سیر و سیاحتم در غرب و مرکز ایران، روستاییان ویران‌شده زیادی را دیدم که ساکنانش در اثر وبای آن سال یا مرده یا آنجا را ترک کرده بودند. رونق تجارت کرمانشاه نه فقط از بالا رفتن ارزش کالاهای وارد و صادرشده نمودار است (سال ۷/ ۱۹۰۶ ارزش کل ۲۶ میلیون مارک، سال ۸/ ۱۹۰۷، ۲۹ میلیون مارک، سال ۹/ ۱۹۰۸، تقریبا ۳۴ میلیون مارک) بلکه این امر را می‌توان از مهاجرت رو به ازدیاد کلدانیان تجارت‌پیشه‌، از سنندج و بازرگانان یهودی از بغداد نیز به‌خوبی دریافت. حتی در ۱۰ سال اخیر، تعداد زیادی بازرگان تبریزی و اصفهانی نیز در کرمانشاه مقیم شده‌اند. جمعیت شهر کرمانشاه مخلوطی از کرد و لُر و فارس است. با وجود اینکه اکثریت با کُردها و لُردهاست، ولی اقامت تعداد زیادی کارمند، روحانی و بازرگان فارس باعث شده است که شهر چهره‌ای فارس به خود گیرد، اما روستاهای اطراف همگی همچنان کرد خالص باقی مانده‌اند. اگر صادرات محصولات این نواحی چون غلات، گردو و پشم که به علت ظرافتش نزد قالیبافان بین‌النهرین طالبان زیادی دارد رو به توسعه نهد به‌زودی اهمیت کرمانشاه با سایر مراکز مهم بازرگانی ایران برابر خواهد شد.

منبع: سفرنامه هوگو گروته، ‌ترجمه جلیلوند، نشر مرکز، صص 100-80