مسائل راه و راهسازی در دوره قاجار
شهرام یاری
راه و راهسازی در ایران همواره متاثر از سه عامل مهم بوده است:
۱. امنیت
۲. رونق اقتصادی
۳. اندیشه ترقیخواهانه حکومت وقت
شواهد تاریخی نشان میدهند هرگاه قدرت حکمرانان در فلات ایران فزونی یافته، توجه ویژهای به راه و راهسازی شده است و بهعکس در زمانهایی که از قدرت آنها کاسته میشد یا در معرض تهدید قرار میگرفتند، به همان میزان، توجه به راه و راهسازی کاهش مییافت.
از نمونههای توجه به راهسازی در ایران باستان را میتوان در دوره هخامنشیان و در عصر اسلامی در دوره سلجوقی و صفوی مشاهده کرد.
شهرام یاری
راه و راهسازی در ایران همواره متاثر از سه عامل مهم بوده است:
۱. امنیت
۲. رونق اقتصادی
۳. اندیشه ترقیخواهانه حکومت وقت
شواهد تاریخی نشان میدهند هرگاه قدرت حکمرانان در فلات ایران فزونی یافته، توجه ویژهای به راه و راهسازی شده است و بهعکس در زمانهایی که از قدرت آنها کاسته میشد یا در معرض تهدید قرار میگرفتند، به همان میزان، توجه به راه و راهسازی کاهش مییافت.
از نمونههای توجه به راهسازی در ایران باستان را میتوان در دوره هخامنشیان و در عصر اسلامی در دوره سلجوقی و صفوی مشاهده کرد. در این دوران با توجه به قدرت بدون رقیب حاکمان، بیش از دیگر ادوار دیگر به راه و راهسازی توجه شده است. قدرت نظامی، امنیت سرزمین را تضمین و متعاقب آن چرخهای اقتصاد به حرکت درآمده و با به وجود آمدن اَفکار ترقیخواهانه در حاکمان وقت، به راهسازی و امنیت راهها توجه ویژهای شده است. باید توجه داشت که صرف قدرتمندی حکومتها دلیلی بر التفات به گسترش راهسازی نبوده است چنانکه بعد از سلجوقیان در دوره ایلخانان و تیموریان، با آنکه قدرت نظامی و اقتصادی حکومت بسیار بود اما به علت نبود روحیات ترقیخواهانه در سلاطین، با توجه چندانی به امر راهسازی مواجه نیستیم. این روند تا دوره صفوی ادامه یافت تا اینکه در این عصر و بهویژه در دوران سلطنت شاه عباس کبیر، راه و راهسازی جانی دوباره گرفت. با این حال راهسازی در این دوره با تلاشها برای ایجاد و گسترش راهها در دوره سلجوقی و هخامنشی تفاوتی بزرگ داشت و صفویان به ناچار تن به محدودیتهایی دادند.
اندیشه اقتصادی و ترقیخواهانه صفویان ذیل اندیشههای پدافندی آنها در مقابل خطر تهاجم عثمانی قرار داشت؛ از این رو توجه به گسترش راهها بیشتر معطوف به مسیرهای داخلی بود و نه راههای بینالمللی. این الزام زمانی بیشتر خودش را نشان میدهد که راهسازی صفویان در مرزهای شرقی را با راهسازی در مناطق غربی مقایسه کنیم. در مرزهای شرقی به سبب رابطه دوستانه با چین و هند به راهسازی، پلسازی، ایجاد کاروانسرا و... توجه ویژهای شد و در مقابل اهتمامی به ایجاد این امکانات در مناطق غربی نمیشد. رویکرد حاکمان صفوی نسبت به دوستان شرقی خود، حفاظت و تعمیر راهها و متعلقات آن از جمله کاروانسراها و قلعهها (برای تامین امنیت کاروانهای بازرگانی) بود و در مقابل نسبت به همسایه غربی، در پیش گرفتن سیاست زمینهای سوخته و ویران کردن هرآنچه که ممکن بود در زمان جنگ مورد استفاده عثمانیان قرار گیرد.
اولئاریوس در این باره آورده است: «شاه عباس کبیر پیبرد که ترکها (عثمانیها یا ترکیهایهای فعلی) اغلب به مکانهای حفاظت شده و مستحکم هجوم میآوردند، مناطقی را که باز شده بودند به حال خود گذاشت و ضمنا باور داشت که استحکامات و قلاعی که نزدیک مرزها و گذرگاهها قرار دارند، برخلاف استحکامات واقع در میان مملکت زیانشان بیش از سودشان است، بنابراین دستور داد که دیوارهای مستحکمتر بخش جنوبی را خراب کنند و مانند مکانی باز به حال خود بگذارند. همین کار را در شهرهای بزرگی چون تبریز یا تاوریز، نخجوان و گنجه نیز انجام داد. (اولئاریوس، ۱۳۸۵: ۸۶)
قابل توجه است که یکی از این تخریبها که تخریب قلعه تبریز بعد از بازپسگیری عثمانیان بود، حاشیهساز میشود. داستان این تخریب به اینگونه است که طبق سیاست پدافندی شاه عباس کبیر این قلعه محکوم به نابودی باید حذف میشد! عثمانیها فرصت را مغتنم دانسته، به نوعی جنگ روانی در پیش میگیرند و شایع میکنند ایرانیان به شهر تبریز علاقهای ندارند و در آیندهای نزدیک تبریز نیز به سرنوشت شهرهای ایروان و نخجوان دچار شده، مردمانش محکوم به کوچ از موطن و آواره شدن در بلاد دیگر خواهند شد. سیاست عثمانیها گویا کارساز افتاد و نشانههای شورش مردم بر ضدحاکمیت نمایان شد. شاه عباس کبیر که پیش از این در جنگ رودررو پیروز شده بود، صلاح را در این دید که به وفاداری مردم منطقه اعتماد کند. از این رو با عقب نشینی از دستور پیشین، فرمان به تعمیر و نگهداری مواضع دفاعی شهر تبریز میدهد. مولف تاریخ «عالمآرای عباسی» میآورد، با این کار «بر رومیان (عثمانیها) و امرای اکراد و مردم دور و نزدیک ظاهر شد که جنود قزلباش (حاکمیت) دلبستگی به آن ملک (تبریز) دارند و آسان دست از آن برنمیدارند.» (ترکمان، ۱۳۵۰: ج۲، ۲/ ۶۸۱)
با مرگ شاه عباس، سیاست و رویه ملکداری او نیز رو به ضعف و فراموشی نهاد و با حمله افغانها و سقوط صفویان، دوره پرتنش و آشوبی در تاریخ ایران شروع شد که با از سرگذراندن حکومتهای کم دوام افشار و زند، به قاجارها ختم شد. نگارنده از این بابت این برشهای تاریخی را برگزیده چون بر این باور است که تحولات عظیم عمرانی در یک کشور، بیش از هر چیز نیازمند ثبات و آرامش است. سالهای نخستین هر حکومتی در تاریخ ایران معمولا زمانی برای حذف رقبا و اعمال قدرت شخص حاکم بوده است و طبعا نه پولی در خزانه و نه زمانی برای اندیشه درباره به انجام رساندن طرحهای عظیم عمرانی نمیمانده است. ابتدای دوره قاجار نیز مستثنی از این قاعده نبود و بهویژه با اولویتی که برای جنگ با روسها در سالهای آغازین حکومت این خاندان وجود داشت، تا دوره ناصری اقدامات اندکی در باره راه و راهسازی (آنهم عمدتا در محدوده و اطراف تهران) صورت گرفت. در این دوره علاوه بر جنگهای ایران و روسیه، عواملی چند باعث جلوگیری از ساختوساز راهها و متعلقات آن میشد. ناامنیهای سیاسی و نظامی، اقتصاد خودبسنده و منزویای را در پی آورده بود که امکان تولید ثروت در حجم زیاد را منتفی میساخت.
از آنجا که بازرگانی عامل مهمی در تولید ثروت دانسته نمیشد و میان حکام وقت نیز روحیه ترقیخواهانهای جوانه نزد، عنایتی ازسوی آنها به راه و راهسازی و در مجموع آبادانی مملکت دیده نشد. مقدمه توجه به راهسازی و تلاش به حفظ و گسترش راههای مواصلاتی، قوام سیاسی و نظامی حکومتها است که این مهم نزد قاجارها وجود نداشت. در این دوره کشور در محاصره دولتهای متخاصم روس و عثمانی و استعمار انگلیس قرار گرفته بود و مناطق مرزی به شدت پرتنش بودند؛ از این رو خواه ناخواه، حکومت وقت نمیتوانست برای راهسازی و امنیت راهها اولویتی قائل شود. با چنین چشماندازی که پیش روی قاجارها بود و با توجه به ضعف سیاسی و نظامی ایران وقت، کاملا طبیعی مینماید که بسان سایر عوامل ترقی و پیشرفت، راهسازی نیز در عقبماندگی خود باقی بماند و از سوی ایرانیان تلاش چندانی برای ساخت یا احیای آنها مشاهده نشود. البته ایرانیان برای توجیه کمکاری خود پاسخی داشتند؛ آنها معتقد بودند یگانه عامل ناممکن بودن راهسازی در ایران «فقدان چوب و آهن» در کشور است و از آن گذشته با «داشتن حیوانات بارکش عالی» (پولاک: ۱۳۶۸، ۳۰۱) کدام دیوانهای برای ساخت راه هزینه میکند؟!
برگرفته از: سایت مورخان
مآخذ:
- روشن ضمیر. بهرام(بیتا) میرزا آقاخان کرمانی؛ پدر فلسفه تاریخ ایران. تارنمای چالدران.
- اولئاریوس، آدام (۱۳۸۵) سفرنامه آدام اولئاریوس. مترجم احمد بهپور. تهران: ابتکار نو.
- پولاک، یاکوب ادوارد (۱۳۶۸) سفرنامه پولاک. مترجم کیکاووس جهانداری. تهران: خوارزمی.
- ترکمان، اسکندربیگ (۱۳۵۰) تاریخ عالم آرای عباسی. ۳جلد. تهران: امیرکبیر
- اورسول، ارنست(۱۳۸۲) سفرنامه قفقاز و ایران. مترجم علیاصغر سعیدی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. (ص ۱۶۶ و ۳۱۰)
- فورو کاوا، نوبویوشی. ۱۳۸۴. سفرنامه فوروکاوا. مترجم هاشم رجب زاده و کینجی اورا. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی. (ص ۱۳۹ و ۲۶۳)
- فووریه، ژوآنس. ۱۳۸۸. سه سال در دربار ایران. مترجم عباس اقبالآشتیانی. تهران: نوین. (ص ۹۷)
- آلمانی، هانری رنه د. ۱۳۳۵. سفرنامه از خراسان تا بختیاری. مترجم علیمحمد فرهوشی. تهران: ابن سینا. (ص ۵۸۹)
ارسال نظر