اطبای سیاست‌پیشه

سیمین فصیحی- نسرین جعفری

مساله روابط تاریخی ایران و انگلیس، به دلیل تاثیر همه‌جانبه این رابطه بر جامعه ایران، همواره مورد توجه محققان و پژوهشگران این دوره بوده و هریک گوشه‌ای از زوایای تاریک این روابط را مورد بررسی و موشکافی قرار داده‌اند. انگلستان از زمان صفویان با ایران روابطی داشته و ناوگان انگلیسی به شاه عباس اول در جنگل با پرتغالی‌ها و تصرف جزیره هرمز یاری رسانده است. در آغاز که انگلیسی‌ها به‌عنوان نمایندگان کمپانی هند شرقی وارد هندوستان شدند، درصدد ایجاد روابط تجاری و بازرگانی با ایران برآمدند و بازاریابی و سودجویی، در سرلوحه اهداف آنها قرار داشت ولی به مرور با نزدیک شدن به اواخر قرن ۱۸ و اوایل قرن نوزدهم، مقاصد سیاسی اولویت بیشتری یافت و روابط سیاسی با ایران دامنه وسیع‌تری پیدا کرد.

این امر ناشی از تغییر و تحولاتی بود که در نتیجه انقلاب صنعتی در اروپا به‌ویژه در انگلستان پدید آمده و کشورهای اروپایی را به قدرت بزرگی در عرصه جهانی تبدیل کرده بود. آنان برنامه‌های فزون‌خواهانه و رقابت‌های استعماری خود را به شیوه‌های مختلف در مستعمرات دنبال کردند. انگلیس برای اینکه مسیرهای منتهی به هند را از رقبای بزرگی چون روس و فرانسه حفظ کند، تمام تلاش خویش را به کار بست و به این ترتیب ایران که به دلیل موقعیت جغرافیایی‌اش معبر ورود به هند بود بیش از پیش در کانون توجه استعمارگران به‌ویژه انگلستان قرار گرفت.

انگلیسی‌ها برای رخنه در ایران روش‌های مختلفی را به کار گرفتند. اعزام پزشکان و فعالیت‌های آنان در عرصه پزشکی می‌توانست راه این نفوذ را هموار و در اجرای سیاست‌های انگلیس در ایران موثر افتد. موید چنین مطلبی گفته سرجان کمپبل (Sir John Campbell) است که بارها به حکومت هندوستان نامه نوشته و یادآور شده بود که «حضور یک کارمند طبی که صرفا به خدمات پزشکی پرداخته و از وظایف دیگر معاف باشد و بتواند وقت خود را وقف شخصیت‌های متنفذ اجتماع ایرانی کند، به نفع انگلستان تمام خواهد شد و روابط دوستانه موجود بین بریتانیا از یک طرف و دربار و مردم ایران از طرف دیگر را تقویت خواهد کرد.» (الگود، ۱۳۶۹: ۵۲۵-۵۲۴). در این دوره پزشکان انگلیسی از طریق هیات‌های مختلف وارد جامعه ایران شدند و به مراکز مهمی چون دربار شاهان، حرمسرا و منازل نخبگان جامعه راه یافتند.

 

تاریخچه ورود پزشکان اروپایی به ایران

با ورود اروپاییان به ایران در عصر صفوی، پای پزشکان اروپایی و طب جدید نیز به ایران باز شد اما از آنجایی که این پزشکان تا دوره قاجار عمدتا به دربار شاهان وارد می‌شدند، از ورود طب جدید به مثابه یک الگوی نوین پزشکی در ایران نمی‌توان سخن گفت. کاربرد طب نوین صرفا در دربار و توسط تعداد بسیار انگشت‌شماری از طبیبان درباری صورت می‌گرفت که خود عموما در مقاطع زمانی محدودی به خدمت گرفته می‌شدند و بسیاری از آنان نیز با توجه به مقاومت‌های جبهه حکیمان سنتی که هیچ علاقه و اعتقادی به طب مدرن نداشته و حتی آن را مضر هم تشخیص می‌دادند، چندان امکان ادامه حضور در ایران را نمی‌یافتند.

در عصر شاه عباس اول صفوی به سال ۱۰۱۰ هـ ق./ ۱۶۰۰م. نخستین پزشکان اروپایی در قالب هیات‌های مذهبی یا پزشکان شرکت‌های هند شرقی انگلیس و هلند به ایران وارد شدند و هر سال به تعداد آنها اضافه می‌شد (گنج بخش زمانی، ۱۳۸۹:۶۶). در زمان نادرشاه نیز دو پزشک اروپایی به نام‌های هاکر (Hocher) و ریفر (Rueffer) وارد ایران شدند و سپس در اوایل قرن ۱۹ یک هیات مذهبی کاتولیک، پزشکی به نام هنری مارتین (Henry Martin) را به شیراز فرستاد و پس از او چند پزشک دیگر انگلیسی به همراه هیات‌های سیاسی وارد ایران شدند تا اینکه در سال‌های ۱۲۴۵ هـ ق/ ۱۸۲۹ و ۱۲۵۴ هـ ق/ ۱۸۳۸ م. به ترتیب دکتر فاندر (Phander) و دکتر ویلیام گلن (Wiliaam Gelen) از اسکاتلند به ایران آمدند (هاشمیان، ۱۳۷۹: ۲۸۳). تا قبل از دوره قاجار بیشتر پزشکان در قالب هیات‌های مذهبی به ایران وارد می‌شدند، اما در دوره قاجار عمدتا در قالب هیات‌های سیاسی به ایران آمدند و به دلیل مهارت پزشکی خود در میان لایه‌های مختلف جامعه نفود پیدا کردند.

از آغاز دوره قاجار تا پایان دوره ناصر‌الدین شاه پزشکان خارجی زیادی از کشورهای اروپایی وارد ایران شده و به دربار راه یافتند. دکتر کورمیک (Cormick)انگلیسی مدت ۲۲ سال به‌عنوان پزشک مخصوص عباس میرزای ولیعهد انجام وظیفه می‌کرد و بی‌اندازه مورد اعتماد وی بود. پس از وی، پزشک فرانسوی به نام لابا (Labat) حکیم‌باشی مخصوص محمدشاه شد (آیتی، بی‌تا: ۲) و به درمان بیماری نقرس وی پرداخت. محمدشاه به او و دستورات پزشکی‌اش آن قدر اعتماد داشت که وی را شیر می‌خواند و لقب خان به او اعطا کرد (هاشمیان، ۱۳۷۹: ۲۸۵-۲۸۶). بعد از وی، دکتر کاله (kale) روسی به همراه دکتر بل (Bell) انگلیسی کار درمان موقت محمدشاه را به عهده گرفتند. سپس دکتر ویژه محمدشاه در دربار به خدمت گرفته شد. در همین سال شیوع بیماری وبا در تهران و چند نقطه دیگر ایران سبب مرگ و میر زیادی گردید.

در نتیجه دکتر کلوکه با همکاری دکتر دیکسون (Dickson) انگلیسی به مقابله با این بیماری پرداختند و بعد از مرگ محمدشاه و به سلطنت رسیدن ناصر‌الدین‌شاه، وی به‌عنوان پزشک ویژه دربار شاه جوان به فعالیت پرداخت (همان: ۲۸۵-۲۸۶). هم‌زمان با کلوکه، طبیب فرانسوی دیگری نام دوکلو (Duclose) به خدمت دربار ایران درآمد که بعدا از سوی امیرکبیر عزل و به کشورش فرستاده شد (آیتی، بی‌تا: ۴). بعد از مرگ دکتر کلوکه فرانسوی دکتر پولاک (Polak) اطریشی جانشین وی گردید (هاشمیان، ۱۳۷۹: ۲۸۵-۲۸۶). همزمان با این پزشکان، تولوزان(Tholizan) پزشک فرانسوی نیز در زمره پزشکان خصوصی ناصر‌الدین‌شاه مطرح بود و تنها او عنوان «حکیم‌باشی» شاه را داشت (غفاری، ۱۳۶۸: ۹۶). دکتر هیو ادکوک (Hugh Adcock) انگلیسی نیز در همین دوره پزشک خصوصی ولیعهد مظفر‌الدین‌ میرزا بود (لمبتون، ۱۳۷۵: ۲۶۶) و دکتر اشنایدر (Schneider) فرانسوی هم متجاوز از دو سال و نیم یعنی از ابتدای ورودش به تهران در اول اکتبر ۱۸۹۳ / ۱۳۱۱ ق تا قتل ناصر‌الدین شاه در اول ماه مه ۱۸۹۶/ ۱۳۱۳ ق در مقام دستیار دکتر تولوزان، پزشک مخصوص ناصر‌الدین‌شاه انجام وظیفه می‌کرد (غفاری، ۱۳۶۹:۹۷).

حضور پزشکان انگلیسی در ایران عصر قاجار

از اوایل قرن هفدهم، کمپانی هند شرقی انگلیس، پزشکان را به خدمت خود درآورده بود. زمانی که نمایندگی سیاسی انگلستان در پایان قرن هجدهم در ایران مستقر شد، در کنار نمایندگی بیمارستانی نیز دایر شد که یک جراح در آن به خدمت اشتغال داشتند. به عقیده سرجان مالکم (Sir John Malcolm) «برای ورود به میدان وسیع دیپلماسی انگلیس در شرق دو راه فرعی وجود داشت، یکی بازرگانی و دیگری پزشکی» (کمبل، ۱۳۸۴: ۶۰۴). در این صورت سیاستی که انگلیس در مورد ایران به کار گرفت، علاوه‌بر بازرگانی استفاده از پزشکان ماهر خود در میان لایه‌های مختلف جامعه ایران بود. همراه با هیات مالکم در سفر به ایران، پزشکانی نیز از ادارات کمپانی هند شرقی در بمبئی روانه ایران شدند. حساسیت زیادی که در میان بیماران ایرانی نسبت به طب غربی وجود داشت کم‌کم توسط پزشکان انگلیسی اولیه‌ای که بیماری را نیز مانند بیماران انگلیسی تحت‌درمان قرار می‌دادند از میان برداشته شد (رایت، ۱۳۶۴: ۲۷۰-۲۷۱). به‌رغم همه مشکلات و موانعی که بر سر راه پزشکان نخستین در ایران وجود داشت، دکتر آندرو جوکس موفق به کسب اجازه برای آبله کوبی گروهی از اطفال گردید.

البته تمامی این اطفال ارمنی بودند و مسلمانان که با تلقیح و مایه‌کوبی آشنایی نداشتند، حاضر نبودند کودکان خود را به خطر بیندازند. پزشکان عضو هیات سرگوراوزلی نیز که سال بعد تصمیم به مایه کوبی آبله گرفتند، با مخالفت پزشکان ایرانی مواجه شدند. اما سرانجام موفق شدند ۳۰۰ کودک را آبله‌کوبی نمایند. اطلاعی در دست نیست که آیا این کودکان ارمنی بودند یا مسلمان هم در بین آنها وجود داشت. کار پزشکان انگلیسی صرفا در ارتباط با صاحبان قدرت و رجال دولت نبود؛ بلکه مداوی فقرا را نیز دربرمی‌گرفت، در سال ۱۲۵۲ق/ ۱۸۳۷ م جهانگردی در دیدار از تبریز نوشت: «از صبح تا شب پله‌های نمایندگی انگلیس، مملو از بیمارانی بود که از مهارت اروپایی بهبودی می‌طلبیدند. کارهای نیک پزشکان وابسته به سفارت انگلیس، هم در تبریز و هم در تهران بی‌شمار است.» (لمبتون، ۱۳۷۵: ۲۶۶).

درمان‌های پزشکی و اعطای داروهای رایگان به مستمندان که به‌صورت خیریه توسط پزشکان انگلیسی در بوشهر، تهران و تبریز انجام می‌پذیرفت، بعدها با گشایش کنسولگری‌ها و نمایندگی‌های انگلستان در سایر نقاط کشور گسترش یافت. به‌دلیل بروز انواع بیماری‌های واگیردار در شهرهای مختلف ایران، یک دفتر مرکزی بهداشتی تاسیس شد که عهده‌دار حفظ سلامت داخلی مملکت بود. این سازمان که در آغاز «هیات صحیه» نام داشت بعدا به «مجلس صحت» معروف شد. تمامی پزشکان مهم ایرانی مقیم پایتخت و کلیه پزشکان سفارتخانه‌های خارجی در آن عضویت داشتند (الگودف ۱۳۶۹: ۵۷۱-۵۷۰). مسوولیت اداره امور مربوط به قرنطینه در بنادر نیز بر عهده پزشکان انگلیسی بود.

در سال ۱۳۱۲ هـ ق/ ۱۸۹۶ م برای جلوگیری از شیوع وبا و طاعون که اکثرا توسط مسافران بمبئی و کراچی به این بنادر می‌رسید، قراردادی بین دولت ایران و انگلیس به امضا رسید که به موجب آن در بندرگاه‌های عمده‌ای چون جاسک - بندر عباس - بندر لنگه - بوشهر و محمره ایستگاه‌های قرنطینه تاسیس گردید و پزشکان و دستیاران در آن محل‌ها مستقر شدند (رایت، ۱۳۶۴: ۲۸۰). فهرستی از پزشکان انگلیسی و خلاصه‌ای از فعالیت‌های آنان را می‌توان به شرح زیر ارائه کرد:

۱- دکتر گیلبرت بریگز، کمک جراحی که در سال ۱۲۱۶ هـ ق/ ۱۸۰۰ م همراه با کاپیتان مالکم، نماینده هند شرقی در قالب یک هیات کوچک وارد ایران شد (روستایی، ۱۳۸۲: ۳۹).

۲- آندرو جوکس در اصل جراح تشکیلات بمبئی بود و نخستین مقام او در ایران معاونت دائمی ژنرال مالکم در ماموریت دوم وی بود، زمانی که مالکم به هند بازگشت، جوکس در بوشهر باقی ماند و به انجام وظایف عمدتا سیاسی پرداخت. در این سمت عنوان رسمی او جراح نمایندگی، معاون و مترجم بود. وی در سال ۱۲۲۳ هـ ق/ ۱۸۰۸ م همراه با سرهارفورد جونز از بوشهر عازم تهران شد. هیات جونز برای انجام مذاکره و عقد قرارداد بین ایران انگلیس، پس از خروج هیات فرانسوی از تهران به آنجا رفت. قرارداد که تنظیم شد و جیمز موریه (James Morier) به همراهی میرزا ابوالحسن خان برای کسب دستورات لازم عازم لندن شدند، دکتر جوکس به بوشهر بازگشت. وی در سال ۱۲۲۴ ق/ ۱۸۰۹ م به دلیل بیماری دکتر بریگز جراح مستقر در محمره (خرمشهر)و عزیمتش به هندوستان، جایگزین او شد (الگود، ۱۳۶۹: ۴۹۵).

۳- جیمز کمپبل، دکتر جراح و عضو هیات همراه سرهارفورد جونز سفیر انگلیس در سال ۱۲۲۳هـ ق/ ۱۸۰۸ م بود (جونز، ۱۳۸۶: ۱۰۳؛ رایت، ۱۳۶۴: ۸۳). کمپبل که قبلا در بوشهر خدمت کرده بود به تبریز رفت و پزشک مخصوص عباس میرزای نایب‌السطنه شد. وی در سال ۱۲۲۶ هـ ق/ ۱۸۱۰ م با درمان کامل بیماری عروقی نایب‌السلطنه، توانست اعتماد وی را جلب کند و اجازه مایه‌کوبی همه اعضای خانواده او را به‌دست آورد. این یک پیروزی بزرگ بود که در آینده درهای دربار را بر روی پزشکان بعدی کمپانی، دکتر کورمیک، جان مک نیل و جیمز ریاک گشود (رایت، ۱۳۶۴: ۲۷۲). در سال ۱۲۲۷ هـ ق/ ۱۸۱۱م که سرگوراوزلی به جای سرهارفورد جونز منصوب شد، کمپبل در تبریز در سپاه عباس میرزای ولیعهد خدمت می‌کرد و وقتی به تهران بازگشت، سمت جراحی هیات را به عهده گرفت. او در سال ۱۲۳۴ هـ ق/ ۱۸۱۸ م زمانی که هنوز در تهران مشغول انجام وظیفه بود، درگذشت (الگود، ۱۳۶۹: ۴۹۸- ۴۹۷).

۴- چارلز کورمیک در سال ۱۲۲۳ه. ق/ ۱۸۰۸م به ایران ‌آمد و بعد از اینکه کمپبل از دربار عباس میرزا به تهران رفت، وی در سال ۱۲۲۷ هـ ق/ ۱۸۱۱م، روانه تبریز شد و به مدت ۲۲ سال به‌عنوان پزشک مخصوص عباس میرزای ولیعهد در سفر و حضر خدمت کرد. دکتر کورمیک در هر دو زمینه پزشکی- سیاسی نقشی برجسته داشت. او در واقع عامل نفوذی انگلیس در دربار عباس میرزای ولیعهد به‌شمار می‌رفت و وزیر مختار انگلیس را از بروز هرگونه مسائلی در دربار نایب‌السلطنه، مطلع می‌کرد. در اکثر نبردها به‌ویژه جنگ ایران و روس حضور داشت و هنگامی که به دستور فتحعلی‌شاه عازم خراسان شد تا به عباس میرزا ملحق شود، در کاروانسرای میامی (واقع در شصت کیلومتری شاهرود) در ۱۳ جمادی الاول ۱۲۴۹ هـ ق/ ۲۸ سپتامبر ۱۸۳۳ م درگذشت. سر هارفورد جونز علت مرگ وی را ابتلا به همان بیماری نایب‌السلطنه یعنی تب مزمنی ذکر می‌کند که وی برای درمانش رفته بود. عباس میرزا نیز سه هفته بعد در ۴۷ سالگی از دنیا رفت (جونز، ۱۳۸۴: ۲۲۵؛ محمدی و همکار، ۱۳۸۸: ۷).

۵- جان مک نیل جراح و عضو هیات سرجان مالکم در ۱۲۲۴ق/ ۱۸۱۰ م بود. این پزشک جوان که از ادینبورو فارغ‌التحصیل شده بود، پس از دکتر کمپبل در سال ۱۲۳۴ هـ ق/ ۱۸۱۸م، پزشک جراح سفارت انگلیس در تهران شد و در ۱۲۳۶ق/ ۱۸۲۱ به‌عنوان جراح و جانشین دکتر شارپ مامور همکاری با هنری ویلاک (Henry Willoch) گردید. او در ۱۲۳۹ ق/ ۱۸۲۳ وارد تبریز شد (رابینو، ۱۳۶۳: ۱۰۸؛ الگود، ۱۳۶۹: ۴۹۸). درباره وی می‌توان گفت که بزرگ‌ترین پزشک کمپانی هند شرقی و یکی از موفق‌ترین آنها در ایران به‌شمار می‌آمد که نام و شهرتش در تاریخ دوره قاجار بیش از علم پزشکی با تحولات سیاسی به‌ویژه قضیه جدایی هرات از ایران گره خورده است.

او به زبان فارسی کاملا مسلط و به آداب و رسوم ایرانی واقعا وارد بود. به احتمال قوی، اطمینان بسیار زیاد فتحعلی‌شاه و عباس‌میرزا به مک‌نیل از یکسو و آگاهی و شناخت دقیقی که او از وضعیت ایران پیدا کرده بود از سوی دیگر، سبب شد که دولت انگلستان در دوره محمدشاه او را به مقام سفارت انگلیس در ایران انتخاب کند. متاسفانه در همان دوران سفارت مک نیل بود که قضیه هرات پیش آمد و به تدریج در آینده باعث جدایی آن از پیکره ایران شد. (محمدی و همکار، ۱۳۸۸: ۷-۸؛ الگود، ۱۳۶۹: ۵۱۱ و ۵۳۱) او در دوم مه سال ۱۸۳۴/ ۱۲۵۸ ق تهران را ترک کرد (رابینو، ۱۳۶۳: ۱۰۹).

۶- دکتر ریاک چندی بعد از مرگ دکتر کورمیک، در سال ۱۲۵۰هـ ق/ ۱۸۳۴ م از طرف حکومت هند به جای او تعیین گردید و تا سال ۱۲۵۸ ق/ ۱۸۴۲م که ایران را ترک کرد در بوشهر، تبریز و تهران به انجام امور پزشکی و کارهای سیاسی نمایندگی انگلیس اشتغال داشت. او به تبریز آمد تا پزشک محمد میرزای ولیعهد و خانواده او هم باشد. دکتر ریاک با به سلطنت رسیدن محمدشاه همچنان پزشک دربار بود و زمانی که بین ایران و انگلیس بر سر مساله هرات اختلاف پدید آمد، واسطه بین دربار و سفارت انگلیس بود. سرجان کمپبل، سفیر انگلیس در پایان ماموریت خویش به جانشین خود هنری الیس (Henry Ellis) در مورد دکتر ریاک توصیه می‌کند، با توجه به اینکه وی مدتی پزشک شاه بوده، با زبان فارسی آشنایی کامل و بین رجال و مردم نفوذ چشمگیری دارد، «برای حفظ مصالح و منافع انگلیس از او می‌توان استفاده کرد.» (کمبپل، ۱۳۸۴ج ۱: ۶۰۹؛ ج: ۲: ۸۷۶ و ۶۷۴).

نفوذ در دربار شاه و حفظ منافع انگلیس در برابر سایر رقبا چنان اهمیت داشت که پس از بیماری دکتر ریاک و رفتن او به تفلیس برای درمان، مک نیل برای جلوگیری از تلاش‌های دولت روس در معرفی پزشک روسی به دربار، بلافاصله دکتر بل انگلیسی را از تبریز به تهران فراخواند. بل از سال ۱۸۴۲ تا ۱۸۴۵/ ۱۲۵۸ تا ۱۲۶۱ ق به‌عنوان پزشک سفارت انگلیس و به جای دکتر ریاک در ایران مشغول به کار بود. (۱۷۳: ۲۰۰۵ , Mahdavi).

تاریخ نامه ایران، سال پنجم، شماره نهم، زمستان 93