انگلیسی‌ها علیه جنگلی‌ها نمایی ازاعضای جنبش جنگل

انگلیسی‌ها از ادامه فشار به جنگل نتیجه نگرفتند و به آنها ثابت شد که با مردمی لجوج‌تر از خود، سروکار دارند زیرا خط عبورشان از قزوین تا انزلی علی‌الدوام در معرض تهدید بود، از این‌رو صلاحشان را در صلح و سازش می‌بینند. جنگلی‌ها هم که با حملات خود کاری از پیش نبرده و مردم شهر را به محظورات بیشتری دچار ساخته و از همه مهم‌تر آنکه قحط و غلا قیافه کریهش را به طبقات ناتوان نشان می‌داد، بی‌میل نبودند تحولی پیش آید و جنگ موقتا متارکه گردد تا آنها بتوانند به اوضاع و سازمانشان سر و صورتی بدهند. بنابر این به وساطت مسیو ژول سمپ ،کونسول فرانسه مقیم رشت متارکه جنگ را پذیرفته و راضی شدند که نمایندگان طرفین در باب شرایط متارکه مذاکره کنند. در ۲۲ مرداد ۱۲۹۷ مطابق اوت ۱۹۱۸ کلنل ماتیوس، فرمانده قشون انگلیس همراه مسترمایر نماینده سیاسی در صفه‌سر (سه کیلومتری رشت) با نمایندگان جنگل (رضا افشار و دکتر ابوالقاسم فربد) ملاقات و بعد از مباحثه و مذاکره، با موارد هشت‌گانه زیر موافقت حاصل شد و با تنظیم صورت‌مجلسی به امضای نمایندگان طرفین، اجرای کامل قرار داد را متعهد شدند.

۱- نمایندگان کمیته اتحاد اسلام متعهد می‌شوند قوای مسلح در راه قزوین- انزلی که معروف به راه عراق است و نزدیکی‌های آن نگه ندارند. توضیح آنکه هرگاه قوای مسلح دیگری سوای نظامیان دولت ایران عازم گیلان از راه عراق باشند، با قوه اسلحه حق ممانعت خواهند داشت.

۲- نمایندگان اتحاد اسلام متعهد می‌شوند صاحب‌منصبان خارجی را اخراج نموده و از دولت‌هایی که با انگلستان در حال جنگند صاحب‌منصب استخدام ننمایند.

۳- نمایندگان کمیته اتحاد اسلام متعهد می‌شوند که خواربار لازم را برای نیروی موجود انگلیس در گیلان تهیه بنمایند و نمایندگان نظامی انگلیس متقبل می‌شوند که افراد مسلح یا غیرمسلح برای جمع‌آوری آذوقه به صفحات گیلان اعزام ندارند.

۴- نمایندگان اتحاد اسلام متقبل می‌شوند اسرای دولت انگلیس که عبارت از کاپیتان نوئل و لیوتنان موریس و کلنل شامانف و کاپیتن استریک و صمصام الکتاب می‌باشند را رد کرده، اسرای کمیته اتحاد اسلام را در هر نقطه باشند تحویل بگیرند.

۵- نمایندگان نظامی انگلیس متعهد می‌شوند در امور داخلی ایران مداخله ننمایند، مگر در صورتی که ایرانی‌ها با دشمنان انگلیس مساعدت کرده، ضدانگلیس اقدام کنند.

۶- نمایندگان قشون انگلیس قول می‌دهند به هیچ‌وجه در مقاصد کمیته اتحاد اسلام مادام که مربوط به پیش بردن منافع دشمنان انگلیس نباشد، ضدیت ننمایند.

۷- از اهالی دعوت می‌شود که برای حفظ خود، حاکمی به‌طور موقت انتخاب کنند تا حکومت ایران نماینده‌اش را بفرستد.

۸- نمایندگان طرفین متعهد می‌شوند که قوای مسلح آنها به هیچ‌وجه داخل شهر نشود.

امضای نمایندگان انگلیس: کلنل ماتیوس و مستر مایر- امضای نمایندگان جنگل: دکتر ابوالقاسم فربد و رضا افشار.

به‌طوری که ملاحظه می‌شود بیت‌القصیده این معاهده، عدم مداخله انگلیس در امور داخلی ایران است، گرچه این مساله را به عدم مساعدت ایرانیان به دشمنانشان معلق کرده و تقریبا جاپایی برای خود باقی گذاشته‌اند، معهذا مفهوم همین ماده را می‌توان سند زنده‌ای که به مداخله آنان در امور داخلی ایران دلالت دارد، شمرد.

ممکن است برای خواننده این سطور، شبهه‌ای روی دهد که به چه دلیل و با کدام منطق، یک عده‌ای که خود را میهن‌پرست و انقلابی معرفی نموده، حاضر شده‌اند تهیه خواربار برای یک نیروی بیگانه را تعهد کنند؟ برای پاسخ دادن به این سوال باید وضع موجود آن زمان را مطالعه کرد. انگلیس‌ها راسا و به وسیله ایادی طماع خود که متاسفانه در کشور ما کم نبودند غیرمستقیم برنج‌های موجود گیلان و آنچه را که به نام «خواربار» به حساب می‌آید بدون ضرورتی خریده و احتکار می‌کردند- مقاطعه‌کاران ایرانی و عناصر سودپرست که هدفی جز تامین منافع شخصی نداشتند به اجرای نقشه انگلیسی‌ها کمک می‌کردند. عناصری هم که همیشه به دنبال «بازار آشفته» می‌گردند، مواد‌اولیه مایحتاج عامه را از دسترشان خارج، نیمی را به انگلیس‌ها فروخته و نیمی را هم برای خود باقی می‌گذاشتند تا مگر از ارزش هر یک ریال جنس «تومان‌ها» استفاده ببرند.

این عمل بازرگانان ابن‌الوقت، مورد تایید انگلیس‌ها و مطابق دستور و تمایلات خودشان بود، والا چه کسی است نداند که هر بلای آسمانی که به گیلان نازل شود برای قحط و غلا، محلی نیست و با فراوانی نعمت، امکان آنکه کسی از گرسنگی بمیرد وجود ندارد. انگلیس‌ها با ایجاد قحطی مصنوعی می‌خواستند افکار عامه را علیه جنگلی‌ها بشورانند و به مردم وانمود کنند که وجود جنگلی‌ها است که باعث بروز این قحطی شده است در حالی که انبار‌های بازرگانان، مملو از گونی‌های برنج و روغن و حبوبات بود، بنابراین لازم می‌آمد که عمال انگلیس در خرید آزادانه خواربار تا اندازه‌ای محدود شوند و بدین جهت بود که تهیه خواربار موردنیاز نیروی انگلیس به وسیله جنگلی‌ها در معاهده گنجانده شده تا کنترل کافی در مواد غذایی عامه محفوظ و برقرار بماند. افسران آلمانی و اطریشی و عثمانی بعد از تنظیم یافتن این قرارداد ناچار به ترک جنگل شده، هریک به سوی سرنوشتشان رهسپار گردیدند و اسرای طرفین مبادله شد.

اخبار مربوط به جنگ، همه روزه ضمن صدور اعلامیه‌های طرفین، به استحضار مردم می‌رسید اما مردم به بدبختی و بیچارگی خود فکر می‌کردند و خطر قحطی بر خطر پریشانی و فقدان امنیت مزید شده بود. مقاطعه‌کاران و کنترات‌چی‌های پول‌پرست سرگرم جمع‌آوری خواربار و گذاشتن آنها در دسترس انگلیس‌ها و بهره‌مند شدن از منافع‌ گزافشان بودند. برنج که قوت غالب مردم گیلان است نایاب شده و اگر نزد کسی به هم می‌رسید به بالاترین قیمت معامله می‌شد.

سایر اجناس به همین تناسب قوس صعودی را طی می‌کرد. هیچ خوردنی دندان‌گیر یافت نمی‌شد و اگر می‌شد تنها در دسترس طبقات ممتاز بود. آنچه از این جریانات می‌شد استنباط کرد اینکه قحطی و نایابی ارزاق، عمدا ایجاد شده و بروز قحطی در سرزمین گیلان با وجود فراوانی نعمت، عجیب است معهذا مضیقه مردم در امر خواربار ادامه داشت و سبب آن را اقدام اولیای نظامی انگلیس در احتکار مایحتاج مردم می‌دانستند. سیاست انگلیس‌ها از احتکار خواربار ایجاد قحطی و از ایجاد قحطی مصنوعی به زانو درآوردن مردم بود. آنها با این عمل مزورانه‌شان می‌خواستند جنگلی‌ها را باعث و مسبب این قحطی‌ها و ناراحتی‌ها معرفی کنند و افکار عمومی را علیه‌شان برانگیزند و بنابراین گرسنگان، آماده غارت انبارها شدند اما هر بار با ممانعت پلیس‌های دولتی مواجه شدند و توفیقشان در غارت انبارهای خواربار بیش از یک بار تحقق نیافت و آن روزی بود که به کاروانسرای گلشن رشت ریخته انبارهای برنج را خالی کردند.به تلافی تعرضات جنگلی‌ها به قوای انگلیس که غالبا مقرون به موفقیت بود، روزانه، دو هواپیمای انگلیسی از قزوین برمی‌خاست و در آسمان رشت و نقاط جنگل ظاهر می‌شد و بمب می‌ریخت و هر جا چند نفر را مجتمع می‌دید به آتش مسلسل می‌بست.

نتیجه عملیات چند روزه هواپیماها که بی‌رحمانه صورت می‌گرفت عبارت بود از کشته‌شدن چند مجروح در بیمارستان کسما و گوراب زرمخ و افراد عادی بی‌گناه و اطفال معصومی که به حفظ خود توانایی نداشته‌اند؛ همچنین تلف شدن تعدادی اسب و قاطر و گاو و گوساله که زبان بسته‌ها نمی‌دانسته‌اند چه چیز از آسمان به سرشان می‌بارد. تلفات مجاهدان از این بمباران‌های هوایی اندک بود. نیروی متمرکز انگلیس‌ها در شهر، هر چند روز یک‌بار، در پناه دو زره‌پوش، در خط چمارسرا به‌طرف عینک و احمد گوراب یورش می‌برد و پس از شلیک‌ و جنگ‌های کم‌دوام و از بین رفتن چند تن از طرفین به جای اولش برمی‌گشت. حادثه حیرت‌آوری که در تاریخ حملات هواپیماها روی داد روزی بود که میرزا کوچک با سران جنگل وارد کلاشم شده بود. همان روز هواپیمای انگلیسی بدون توجه به سایر نقاط، یکراست در آسمان کلاشم ظاهر شد، عمارت مسکونی زعمای جنگل را زیر آتش بمب و مسلسل گرفت. آن روز بین مرگ و حیات فاصله زیادی وجود نداشت و تصادفی بودن این واقعه را کسی تصدیق نکرد زیرا بودند کسانی که از خارج و داخل به نفع دشمن جاسوسی می‌کردند و بیش از همه نام«غ. ابتهاج» مترجم افسران انگلیسی برده می‌شد. نامبرده را بعدا در انزلی دستگیر و به جنگل اعزام و موجی از خشم و غضب در اطرافش برخاست و اصرار می‌شد که در محاکمه و مجازاتش درنگ نشود.اما احسان‌الله خان مخالفت ورزید و رضا افشار رئیس مالیه گیلان نیز با احسان هم‌آواز شد و در نتیجه، خشم‌ها فرو نشست و محاکمه سر نگرفت.

منبع: کتاب جنبش جنگل، نوشته ابراهیم فخرایی