دکتر داریوش رحمانیان، استادیار تاریخ دانشگاه تهران در گفتوگو با «دنیای اقتصاد» مطرح کرد
کودتای ۲۸ مرداد تغییر خاورمیانه
گروه تاریخ و اقتصاد - فریماه فلاحی: کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ تاکنون از زوایای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بررسی شده است، اما همچنان موضعگیریهای متفاوتی درباره آن وجود دارد. با این حال اسناد و مدارکی که طی چند دهه اخیر منتشر شده نور تازهای بر مغاک آن واقعه انداخته و حالا دیگر کمابیش روشن شده که مستشاران و برنامهریزان آمریکایی در اتحاد با انگلیس و به قصد صیانت از منافع اقتصادی و سیاسی خود در خاورمیانه دست به طراحی و اعمال کودتای مذکور زدهاند. دکتر داریوش رحمانیان، مورخ و استادیار تاریخ دانشگاه تهران و مولف کتاب «تاریخ علتشناسی انحطاط و عقبماندگی ایرانیان و مسلمین» (از آغاز دوره قاجار تا پایان دوره پهلوی)، است.
گروه تاریخ و اقتصاد - فریماه فلاحی: کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ تاکنون از زوایای مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بررسی شده است، اما همچنان موضعگیریهای متفاوتی درباره آن وجود دارد. با این حال اسناد و مدارکی که طی چند دهه اخیر منتشر شده نور تازهای بر مغاک آن واقعه انداخته و حالا دیگر کمابیش روشن شده که مستشاران و برنامهریزان آمریکایی در اتحاد با انگلیس و به قصد صیانت از منافع اقتصادی و سیاسی خود در خاورمیانه دست به طراحی و اعمال کودتای مذکور زدهاند. دکتر داریوش رحمانیان، مورخ و استادیار تاریخ دانشگاه تهران و مولف کتاب «تاریخ علتشناسی انحطاط و عقبماندگی ایرانیان و مسلمین» (از آغاز دوره قاجار تا پایان دوره پهلوی)، است. این استاد برجسته دانشگاه تهران بر این استدلال تاکید میکند که نهضت ملی ایران، نظم جهانی مطلوب غرب را دچار چالشی سهمگین کرد. گفتوگوی «دنیای اقتصاد» را با دکتر داریوش رحمانیان بخوانید:
مساله مهمی که طی سالیان گذشته از سوی صاحبنظران حوزه اقتصاد سیاسی مطرح شده، این است که تصمیم مجلس شورای ملی و دولت مصدق مبنی بر ملی شدن نفت، عملا به دولتی شدن این سرمایه ملی، فربهسازی ساختار دولت / حاکمیت و تضعیف بخش خصوصی منجر شده است. تحلیل شما از این استدلال چیست؟
فربهشدن دولت و تبدیل شدن دولت به بزرگمالک، فرآیندی است که نه باید و نه میتوان آن را صرفا به اصل ملی کردن صنعت نفت و نتایج و آثار آن گره زد. متاسفانه ما به تبیینهای سطحی و شتاب زده از مسائل و موضوعات پیچیده عادت کردهایم. در فرآیند تبدیل شدن دولت به یک «لویاتان» در ایران معاصر باید به نقش و تاثیر علل و عوامل گوناگون از جمله نفت توجه کرد. به این نکته نیز باید توجه داشت که علل و عوامل موثر در رویدادهای جهان تاریخی آدمی خود تاریخی و بنابراین پویا و نسبی هستند. یعنی فلان علت یا عامل در درازای تاریخ و در روند تحولات همواره یکسان عمل نمیکند و آثار و نتایج یگانه و ثابتی بهدنبال نمیآورد. برای نمونه چندوچون اثرگذاری نفت بهعنوان یک عامل اثرگذار در اقتصاد و سیاست و فرهنگ و زندگی ما تابع و تحتتاثیر انواع و اقسام علل و عوامل دیگر و در یک کلام تابع شرایط تاریخی بوده و هست و خواهد بود. یکی از بزرگترین مشکلات امروز ما در ربط با تاریخ این است که تاریخ را غیرتاریخی میفهمیم و نه تاریخی و این باعث تولید انواع و اقسام کلانروایتهایی میشود که بسیاری از آنها ماهیت و کارکرد سیاسی و ایدئولوژیک دارند و نه روشمند و علمی. در چنین شرایطی راه برای عوامزدگی و عوامفریبی باز و گشوده میشود.
اجازه بدهید به یک مصیبت دیگر اشاره کنم که آن نیز در پیوند با مباحث روششناسی تحلیل تاریخی است و آن اینکه اصول و قواعد تحلیل علمی حکم میکند که ما رویدادها و پدیدههای تاریخی را در درون بافت و زمینههای خاص تاریخی خودشان در ترازوی نقد و داوری بگذاریم. وقتی میخواهیم ملی شدن صنعت نفت را به نقد و بررسی بگذاریم باید آن را در فضا و شرایط خاص ایران و جهان آن روزگار بنشانیم نه اینکه با نگاه امروزی و با ملاک و معیارهای امروزی که در چارچوب شرایط این روزگار درست و بجا جلوه میکنند به تحلیل تاریخ شصت، هفتاد سال پیش بپردازیم. این ما را به گمراهی میکشاند. توجه داشته باشید که اصل ملی شدن یا ملی کردن در آن روزگار کاملا رواج یافته بود و بر فضای سیاست و اقتصاد جهان بهدرجات چیره شده بود. در مکزیک نفت ملی شده بود. در خود انگلستان در پی ملی کردن معادن و منابع طبیعی بودند. تحتتاثیر نهضت ملی ایران پارهای از کشورهای در حال توسعه نیز در پی ملی کردن منابع خود برآمدند. در مصر کانال سوئز ملی اعلام شد. در آن روزگار ملی کردن بهعنوان روش یا تاکتیکی در رویارویی با استعمار و سلطه استعماری شناخته میشد. ملیون ایرانی به این باور رسیده بودند که مادامی که در ایران شرکت نفت انگلیس با تکیه بر امتیازنامه ۱۹۳۳م حضور و فعالیت دارد تحقق حکومت و حاکمیت ملی ناممکن است. شرکت نفت انگلیس به دولتی در درون دولت ایران تبدیل شده است و سرشت فعالیتهایش نه صرفا اقتصادی که سیاسی و استعماری است. شرکت نفت پیشرفت دموکراسی و دولت ملی و مردمی را مخالف و منافی منافع و موقعیت خود میداند و چنانکه تجربه نیم قرن فعالیت آن بهروشنی نشان داده است میخواهد که دولتهای ایران گوشبهفرمانش باشند. بنابراین در یک کلام میتوان گفت که آرمان ملی کردن صنعت نفت ایران پیش و بیش از اینکه اقتصادی بوده باشد؛ سیاسی بوده است.
گیریم مصدق و همراهان و هوادارانش در پی ملی کردن صنعت نفت نمیرفتند. در آن صورت نفت و درآمدهای نفتی در اقتصاد و سیاست ایران چه نقش و کارکردی پیدا میکرد؟ آیا در جهت رشد اقتصاد آزاد و مردمی و کوچک کردن دولت بهکار میافتاد؟ من بسیار بعید میدانم. گواه این ادعای من تجربه تاریخی از زمان رضاشاه تا نهضت ملی و از سال ۱۳۳۲ش. بهبعد است. در همه این سالها درآمدهای نفتی چه نقش و کارکردی داشتهاند؟ جامعه مدنی را رشد داده و تقویت کردهاند یا دولت را؟ صنعت نفت چه ملی میبود و میشد و چه نه، چگونگی و چندوچون نقشآفرینی نفت و درآمدهای نفتی در سیاست و اقتصاد ایران تحتتاثیر علل و عوامل و شرایط متعدد دیگر رقم میخورد و در ضعف جامعه مدنی و نبود نهادهای مردمی و غیردولتی آش همان آش بود و کاسه همان کاسه.
با روی کار آمدن دولت مصدق، یک کارشناس حوزه نفت و خاورمیانه در روزنامه هرالد تریبیون مقالهای نوشت و چنین اظهار کرد که اگر آمریکا موضعی سرسختانه در برابر مصدق نگیرد، مصدقهای دیگری در تمام مناطق و دول نفتخیز خاورمیانه پدیدار میشوند، به نظر میرسد یکی از دلایل اصلی مداخله آمریکا در براندازی دولت مصدق همین مساله بوده است. نظر شما چیست؟
بله همینطور است. نهضت ملی ایران نظم جهانی مطلوب غرب را دچار چالشی سهمگین کرده بود. پیروزی این نهضت میتوانست الگویی برای دیگر کشورها و ملتها باشد و آنها را به هوس بیندازد که همان راه را بروند. روالی که بر تولید و پخش و فروش نفت حاکم بود و توسط کارتل بینالمللی نفت ایجاد شده بود با خطر فروپاشی روبهرو میشد. اینکه انگلیسیها در ادبیات سیاسی آن همه دم از صلح جهانی میزدند و میگفتند که مصدق با سماجتها و لجبازیهایش آن را به خطر انداخته به همین معنا بود. گناه بزرگ مصدق و هوادارانش این بود که منطق زور و ضربی را که بر روابط بینالملل و بازار جهانی نفت حاکم بود برنمیتابیدند. این بود که در نظر غرب دیوانه و یاغی و سرکش انگاشته و معرفی میشدند. سیاست خارجی مصدق و نهضت ملی سیاست موازنه منفی و نه شرقی و غربی بود. نه بلوک شرق و شوروی و نه بلوک غرب و آمریکا و انگلیس. این نهضت در واقع پیشگام جنبش عدم تعهد بود که چندی بعد در سال ۱۹۵۵م در کنفرانس باندونگ اندونزی رسما اعلام موجودیت کرد.
اما برگردیم به مساله نفت و منطقی که بر بازار جهانی نفت حاکم شده بود، به وضعیت آن روزگار جهان و به جایگاه بسیار حساس استراتژیک نفت از سویی و به منابع نفت خاورمیانه و منطقه خلیجفارس بسیار بایستی توجه داشت. در همان اوان آمریکاییها با عربستان سعودی قرارداد معروف آرامکو را بسته و شرکت نفت آرامکو را تشکیل داده بودند. از نظر آمریکاییها این الگویی بود که میتوانست نظم حاکم بر بازار جهانی نفت را تحکیم و تامین کند. آنان متوقع بودند که انگلیسیها نیز آن الگو را در مناسبات خود با ایران بپذیرند و مناسبات جدید بر پایه اصل تنصیف (پنجاه ـ پنجاه) برقرار کنند. انگلیسیها در ابتدا لجوجانه در برابر این الگو مقاومت کردند اما سرانجام به آن راضی شدند، زمانی که دیگر دیر شده بود. تب احساسات ضدانگلیسی در ایران بالا گرفته و ملی شدن به یک آرمان ملی و فراگیر تبدیل شده بود. شاید اگر انگلیسیها زودتر از اینها از خر شیطان پایین آمده بودند کار به جاهای باریک نمیکشید. آنان بعدا همه لجبازیهای خودشان را از یاد بردند و گناه مشکلات پیشآمده را یکسره به گردن مصدق و ملت ایران انداختند.
یرواند آبراهامیان در کتاب «کودتا» به نقل از هیات انگلیسی دخیل در موافقتنامه الحاقی گس - گلشاییان مینویسد که ما با بومیان آنها هرگز مساله نداریم و آنها عادت ندارند فریاد دفاع از چیزی سر بدهند. در واقع میتوان چنین نتیجه گرفت که کارگزاران انگلیسی از زمان توافق با برخی سران قبایل و خوانین در دهه 1280 ه.ش، آنها را از نظر اقتصادی تامین کرده بودند و اینطور جا انداخته بودند که دولت مرکزی به سود آنها عمل نمیکند. چنانکه مثلا پس از ملی شدن نفت، کارگران و کارمندان شرکت نفت نگرانی خود را از بیکاریشان در چند نامه به دولت مصدق اعلام کردند. در واقع این نگرانی طی پنج دهه وجود داشته و در جریان دو جنگ جهانی اول و دوم تشدید هم شده است.
یکی از مسائلی که مصدق و ملیون ایران از آغاز تا انجام نهضت مصرانه مطرح میکردند جفاهایی بود که سردمداران شرکت نفت در حق کارگران ایرانی در طول نیم قرن فعالیت انجام داده بودند. البته این گونه اعتراضات نزد ایرانیان پیشینهای دراز داشت و تقریبا از همان آغازین سالهای تشکیل شرکت نمونههای متعددی از آن را شاهدیم. یکی از بهترین نمونهها مطالبی است که روزنامه جنوب در نقد عملکرد شرکت مینوشت و پیدرپی از ستم و اجحاف و سوءاستفادههایی که انگلیسیها میکردند سخن میگفت، به مناسبات آنان با سران ایلات منطقه و بهویژه به خیالاتی که درباره شیخ خزعل در سر میپروراندند. در ماجراهایی که حکومت رضاشاه با شرکت نفت پیدا کرد نیز این داستان ادامه یافت. روزنامههای آن دوره از جمله اطلاعات و شفق سرخ پیدرپی به اهمیت اقدامات استعماری شرکت و اعمال و رفتارهایی که نقض صریح مفاد امتیازنامه بود اشاره میکردند. تیمورتاش نیز در گفتوگوهایی که طی آن سالها ــ از ۱۳۰۶ش تا ۱۳۱۱ش ــ با اولیای شرکت نفت داشت همواره به نادیده گرفته شدن حقوق دولت و ملت ایران اشاره میکرد؛ از جمله به اوضاع خراب کارگران ایرانی در قیاس با کارگران هندی و عراقی و... که شرکت برخلاف امتیازنامه استخدام کرده بود.
این اعتراضات به دهه بیست میراث رسید. واقعیت هم این است که کارنامه شرکت نفت جنوب از این بابت تیره بود. بسیاری از هواداران نهضت ملی در زمره کارگران صنعت نفت بودند. متاسفانه ما هنوز در این باره تحقیقات چندانی انجام ندادهایم. اسناد و مدارک و دادههای فراوانی در این باره وجود دارد که بهرهگیری از آنها و بهدست دادن روایتی نو و تازه از تاریخ کارگران نفت بر پایه آنها به پژوهش فراوان نیاز دارد. بگذریم! نقش مردمان جنوب کشور و بهویژه آبادان و مسجد سلیمان و اهواز و مناطق کارگری در نهضت ملی بسیار برجسته و پررنگ بود. به ماجرای سیام تیر ۱۳۳۱ توجه کنید. نمونه بسیار جالب و بامعنایی است. چرا نهضت ملی توانسته بود این همه نیرو بسیج کند؟ اگر شرکت طی آن همه سالها در رفاه کارگران کوشیده و انواع و اقسام تبعیض روا نداشته بود آیا چنین چیزی ممکن بود؟
تلقی شما از سیاستهای اقتصادی مصدق و راهکارهای جایگزین او برای مقابله با بحرانی که شکل گرفته بود، چیست؟ برنامه و استراتژیای که ذیل عنوان «بودجه بدون نفت» تنظیم و تدوین شده بود، با توجه به ساختار نفتی اقتصاد ایران و فقدان صنایع بهره ور و صادرات محور، چه کارکردی داشت؟
در این باره نیز باید به تحریم بینالمللی نفت ایران و تاثیر آن بر شرایط اقتصادی کشور و شرایط مالی دولت دقت کرد. به هر حال از زمان رضاشاه به بعد عایدات سالانه ایران از حقالامتیاز نفت جایگاه محوری و اساسی در بودجه دولت پیدا کرده بود و ایران گام به گام در راه وابستگی به درآمدهای نفتی پیش رفته بود. انگلیس و بهتبع آن آمریکا نفت ایران را برای بهزانو درآوردن دولت ملی مصدق تحریم کردند. ما که طی سالهای اخیر مزه تحریم را چشیدهایم میدانیم یعنی چه. به این هم دقت کنید که شرایط ایران امروز با ایران سالهای پس از جنگ جهانی دوم قابل قیاس نیست. بسیاری از زیرساختهای اقتصادی و صنعتی امروز در آن روزگار وجود نداشت. شرایط کشور بسیار وخیم بود. فقر دامنگیر بخش گستردهای از کشور و مردم بود. تحریم نفت در ریزش هواداران مصدق و در هیاهوهای جناحهای مخالف علیه او و دولتش موثر بود. مصدق متهم به لجبازی و خیالپردازی و دیوانگی میشد. بهعنوان کسی که با آرمانهای غیرواقعی و خیالپردازانه کشور را به آستانه ورشکستگی کامل کشانده بود. اما مگر میشود به چنین آرمانی در چنین جامعهای دل بست؟ کشوری که از سر تا پا وابسته به درآمدهای نفتی است چگونه میتواند این آرمان را محقق کند؟ این البته در درازمدت و با برنامهریزیهای دقیق و سنجیده گامبهگام قابل پیگیری است. اینکه به جزئیات اینکه مصدق در این باره چه و چگونه میاندیشید در این مجال ممکن نیست.
اگر دولت مصدق باقی میماند، مسیر اقتصادی - اجتماعی منطقه چه سرنوشتی مییافت؟
اگر؟ تاریخ واقعیت است. آنچه در تاریخ پیش آمده واقعیتی است که مورخ به مطالعه آن میپردازد؛ اما بعضی بر این باورند که برای بررسی واقعیت باید خلاف واقعها را طرح و بر اساس آن تحلیل کرد. اگر مصدق میماند چه میشد؟ کسانی چون مصطفی علم و استیفن کینزر میگویند اگر کودتا نمیشد ما امروز شاهد رشد رادیکالیسم و بنیادگرایی اسلامی در منطقه خاورمیانه نبودیم. از نظر آنان غرب با کودتا و براندازی دولت ملی مصدق و بستن راه رشد طبیعی دموکراسی و حکومت ملی در ایران در بهوجود آوردن شرایط کنونی منطقه مسوول بوده است. این یک دیدگاه قابل تامل است. قوام در سال ۱۳۲۸ چندی پس از تجدیدنظر در قانون اساسی و افزایش اختیارات شاه به او هشدار داد که در راه دیکتاتوری گام برندارد که چوبش را خواهد خورد و چه بسا به سقوط کامل سلطنتش بینجامد!
ارسال نظر