بررسی مناسبات قزلباشان با خاندان شیخصفیالدین اردبیلی
زمینههای اجتماعی حکومت صفوی
دکتر فریدون شایسته
در مورد بررسی زمینههای پیدایش ارتباط قزلباشان و خاندان شیخصفیالدین اردبیلی باید به گذشتههای دور رجوع کرد. ریشه این زمینه و بستر را میتوان در قرن پنجم هجری قمری جستوجو کرد. آسیای صغیر که از دیرباز مهاجرپذیر بود، با ورود ترکمانان سلجوقی به آن سرزمین، رنگ دیگری گرفت. پیشتر اقوام دیگری چون یهودیان، ارامنه و اعراب که هر یک به دلایلی سرزمینهای اصلی خویش را ترک کرده بودند، سبب بهوجود آمدن دو فرهنگ متفاوت یعنی شهری و روستایی در آن ناحیه شدند.
دکتر فریدون شایسته
در مورد بررسی زمینههای پیدایش ارتباط قزلباشان و خاندان شیخصفیالدین اردبیلی باید به گذشتههای دور رجوع کرد. ریشه این زمینه و بستر را میتوان در قرن پنجم هجری قمری جستوجو کرد.آسیای صغیر که از دیرباز مهاجرپذیر بود، با ورود ترکمانان سلجوقی به آن سرزمین، رنگ دیگری گرفت. پیشتر اقوام دیگری چون یهودیان، ارامنه و اعراب که هر یک به دلایلی سرزمینهای اصلی خویش را ترک کرده بودند، سبب بهوجود آمدن دو فرهنگ متفاوت یعنی شهری و روستایی در آن ناحیه شدند. تقابل این دو فرهنگ با هم بهویژه نیرومند بودن بار مذهبی فرهنگ روستایی و عشیرهای، نوعی دوگانگی مذهبی و سیاسی را بین شهر و روستا پدید آورد. فقر و تهیدستی و نارضایتی ایلات عشایر کوچنشین، زمینه را برای تبلیغات اهل طریقت و صوفیان و شعارهای آرمانی و رهاییبخش فرقههای تشیع بهویژه تشیع غالی فراهم ساخت. روسا و پیشوایان عشایر که در لباس «باباهای آسیای صغیر» ظاهر شدند، در واقع ادامهدهندگان راه و روش«شمنهای آسیای میانه» بودند که عشایر اطاعتشان را واحب میدانستند. جنبش باباییان در قرن هفتم ه.ق، به دست همین رهبران و با کمک ایلات و عشایر ناراضی برپا شد و «بابا اسحاق» چهره شناختهشدهای از رهبران قیام باباییان، علیه مظالمی بود که بر کوچنشینان و روستاییان آسیای صغیر رفته بود. (جلالی، ۱۳۷۷: ۳۰-۲۹).
این گروه که شیعیان حکومت عثمانی را تشکیل میدادند، از زمان تاسیس دودمان عثمانی در آسیای صغیر، زیر فشار شاهان متعصب سنی و حاکمان محلی برگزیده آنان قرار داشتند. با برپایی دودمان صفوی در ایران، به تقویت آن دودمان پرداختند. آنان پول و نذر و پیشکشها را برای خانقاه اردبیل ارسال میداشتند و گروههایی نیز با زن و فرزندان خود به سوی ایران که پناهگاه امن آنان شناخته میشد، رهسپار گردیدند (پارسادوست، ۱۳۷۷: ۱۳۹).از زمان شیخصفیالدین اردبیلی، برخی از کسانی که مرحلههای طریقت صوفی را طی کرده بودند، بهعنوان خلیفه انتخاب میشدند و سرپرستی ناحیهای یا گروهی از صوفیان به آنان سپرده میشد. اینان در ناحیه خود و عموما در آناتولی، شام و دیار بکر، به تبلیغ طریقت صفوی و افزایش تعداد مریدان میپرداختند و با تشکیل جلسههای ذکر، قواعد این طریقت را به مریدان میآموختند. گروههای باقیمانده از ترکمانان دوره سلاجقه آسیای صغیر که بعدها به علویان عثمانی موسوم شدند را بعدها در تاریخ قزلباش نامیدند، عنوانی که از سوی دشمنان آنان به آنها اطلاق شد. قزلباشها شامل هفت قبیله: روملو، شاملو، استاجلو، تکلو، ذوالقدر، افشار و قاجار و دو گروه دیگر به نام صوفیان ورساق و قراباغ بودند. این قبیلهها عموما از آسیای صغیر و شام (ترکیه و سوریه فعلی) به ایران کوچ کرده بودند. محمدامین ریاحی، قزلباشها را ترک زبان دانسته و ترک تبار ندانسته است. به دیدگاه وی، آنها بازماندگان مزدکیان دوره ساسانی، اسماعیلیان و خرمدینان بودهاند. تنها قوم ایرانی تالش، ازهمان آغاز و از زمان شیخصفیالدین به پشتیبانی از خاندان صفویه برخاسته بودند (پارسادوست، ۱۳۷۵: ۳۴۷و ۳۴۹).
فاروق سومر، قزلباشان را بهعنوان ترکان غیر عثمانی یا ترکمانان یاد کرده است. وی آنها را به قبایل بزرگ و کوچک تقسیم کرده است. او از قبایل بزرگ روملو (نور علی خلیفه، پیری بیگ و دیو سلطان)، استاجلو(قسمت مهم مریدان شیخ جنید و سلطان حیدر)، تکلو(ساروعلی تکلو، چوهه سلطان و...)، شاملو (حسین بیگلـله، دور میش خان و...)، ذوالقدر (دده ابدال بیگ، الیاس بیگ و...) و از قبایل کوچک به نامهای: ورساق (که به قورچیان تبدیل شدند. قاسم خلیفه و مصطفی بیگ)، چپنی (ترکمانان ساکن حلب سوریه)، عر بگیر لو(به شاملوها پیوستند و تیرهای از آنان شدند)، تورغودلو (افرادی از اهالی ولایت قرامان بودند)، بزجلو، اجیر لو، خینسلو و چمشکرکلو نام میبرد (سومر، ۱۳۷۱: تلخیص از ۷۰ -۵۵). نقش ترکان آناتولی (قزلباشان) را میتوان در دوره شیخ جنید پررنگ دید. فاروق سومر، شکلگیری عنصر قزلباش و آغاز زمینه پیدایش حکومت شیعی صفویه را در ایران، به فعالیت شیخ جنید مرتبط ساخته است:
«یکی از مهمترین عوامل وابستگی ترکان آناتولی به طریقت صفوی، شیخ جنید بود. شیخ برای تصاحب مقام شیخی با عموی خویش، شیخ جعفر، به مجادله برخاست، ولی به سبب عدم موفقیت مجبور به ترک اردبیل گردید و مانند بسیاری از ایرانیان به آناتولی رفت. شیخ جنید در آناتولی، زمینه بسیار مساعد و دور از انتظاری یافت. وی هنگام گردش در میان چادرنشینان و دهقانان، با بسیاری از افراد شیعه یا مستعد و متمایل برای قبول مذهب تشیع روبهرو شد. بدون شک سخنوری و شایستگی شیخ جنید موجب شد که در میان دهقانان و چادرنشینان آناتولی، مریدان زیادی پیرامون خود جمع کند. حتی شیخ جنید از مریدان خود سپاه ۵ الی ۱۰ هزار نفری مسلح تشکیل داد. وی در عین حال با ادعای اولاد حضرت علی (ع) بودن، جنبه سیاسی فعالیت خود را آشکار ساخت. عدم رضایت دهقانان و چادرنشینان ترک، از خرابی اوضاع اقتصادی و سیاسی مملکت و همچنین زیرکی و هوشیاری جنید، انگیزهای برای جلب توجه این افراد شد. شیخ جنید با وجود حمایت یاران خود در آناتولی، از شیروان شاه(خلیلالله حاکم شیروان) شکست خورد. اما در دوره حیدر، بخشی از مریدان با استعداد وی در آناتولی، پس از گذراندن دورههای خصوصی و تکمیل اطلاعات، با عنوان خلیفه برای تبلیغ به ممالک دیگر فرستاده میشدند. وظیفه خلفا، تبلیغ طریقت صفوی و جمعآوری مال برای شیوخ بود. سر این طریقت در اردبیل و بدنش در آناتولی بوده است. پیروان طریقت صفوی در ایران، بیشترشان از اردبیل، ترکان قراچهداغ، اهالی طالش و از چادرنشینان قبایل قاجار و قرامانلوی ساکن اَرّان بهشمار میرفتهاند» (سومر، ۱۳۷۱: تلخیص از ۱۷-۱۱).
قزلباشان و خاندان صفویه
شاه اسماعیل یکم، مانند اجداد خویش، با اعزام خلیفهها- سرپرستان صوفیان صفوی- به خاک عثمانی، رابطه طریقت صوفیانه خود را با آنان حفظ و تقویت کرد. علویان عثمانی نسبت به شاه اسماعیل، افزون بر اعتقاد عمیق صوفیانه، به شخص او علاقه وافر داشته و قلبا او را دوست داشتند (پارسادوست، ۱۳۷۷: ۱۳۹). در سال ۹۰۵ه.ق / ۱۵۰۰.م، دو سال پیش از تاجگذاری شاه اسماعیل یکم در تبریز، ترکمانان بهصورت دسته دسته از قبایل مختلف استاجلو، شاملو، روملو، تکلو، ذوالقدر و مردم ناحیه قرامان، واقع در آناتولی به او ملحق شدند. ترکمانها، تشکیلدهنده و تقویتکننده دولت صفویه بودند. در جنگ شرور که بین شاه اسماعیل یکم و الوند میرزا آق قویونلو روی داد و موجب پیروزی شاه اسماعیل شد، امرا و مریدان قدیمی وی در این جنگ عبارت بودند از: حسین بیگلـله شاملو، ابدال بیگ دده ذوالقدر، محمدبیگ استاجلو، عبدی بیگ شاملو، سارو علی بیگ تکلو، علی بیگ روملو، کچل بیگذوالقدر، بیرام بیگ قرامانلو، پیری بیگ قاجار، خادم بیگ تالش(سومر، ۱۳۷۱: ۲۷و ۳۰). در مطالعه اسامی یاران نزدیک شاه اسماعیل یکم، میتوان تنها قوم ایرانی را که به حمایت از وی برخاستند و از گروه ترکمانان آناتولی نبودند تالشها دانست. یکی از تاجران ونیزی که در دوره شاه اسماعیل یکم در ایران بود، در خاطرات خود، از پیوستن ترکمانان آناتولی به سپاه وی مینویسد: «در طی اقامت خود در تبریز، دیدم که دائم از اکناف کشور، دسته دسته سپاه به زیر درفش او (شاه اسماعیل یکم) میروند تا به خصوص از ناحیه آناتولی، عثمانی و قرامان. اسماعیل نیز به ایشان عطایایی درخور مقام و منصب هر یک ارزانی داشت» (امیری، ۱۳۴۹: ۴۱۳).
شاه اسماعیل یکم، پس از تاسیس حکومت صفویه در تبریز، برای کاهش قدرت قزلباشان، تصمیم گرفت که از عنصر ایرانی در حکومت خویش بهره گیرد. بدون تردید این اقدام شاه اسماعیل یکم را میتوان تشویش شاه از قدرت امیران قزلباش دانست. قزلباشان که عامل اصلی در به قدرت رسیدن صفویه محسوب میشدند، رقیب را نمیپذیرفتند. عناصر ایرانی «مردان قلم»، در جامعه کهن اسلامی، در صف دیوانیان و نماینده دیرپای دیوانسالاری ایرانی بودند که سابقه آن به دوره پیش از اسلام میرسید و بعد از دوران اسلامی نیز موجب تداوم اداره کشور در دوره فرمانروایی بیگانگان(اعراب، ترکها، مغولها و ترکمانها) بودند. در نظر قزلباشها، تاجیکها یا ایرانیان غیرترک، معمولا کارشان رسیدگی به حسابها و امور اداری بود و این از نظر آنان نوعی حقارت محسوب میشد. قزلباشها «اهل شمشیر» بودند، فرماندهی سپاه را مختص خود میدانستند و خدمت در زیر فرمان یک صاحب منصب ایرانی را توهین برای خود تلقی میکردند. البته اگر به قزلباشها هم مقامات سیاسی داده میشد، برای ایرانیان توهین محسوب میشد. شاه اسماعیل یکم، برای آشتی بین آن دو و تبدیل این عناصر نامتجانس به یک نهاد اجرایی هماهنگ، قبل از هر چیز، مقام جدیدی به نام «وکیل نفس نفیس همایون» ایجاد کرد. صاحب این مقام، بهعنوان نایب شاه عمل میکرد و نماینده او هم در امور معنوی بهعنوان مرشد کامل طریقت صفویه و هم در امور دنیوی بهعنوان پادشاه بود.ایجاد این مقام، کوششی بود از سوی شاه اسماعیل برای پر کردن شکاف بین جنبههای دینسالاری و دیوانسالاری حکومت (نوایی و غفاریفرد، ۱۳۸۱: ۱۰۵- ۱۰۴).
درگیری و اختلاف بین قزلباشان و عنصر ایرانی (اهل شمشیر و اهل قلم)، در نبرد غجدوان - نبردی بین شاه اسماعیل یکم و ازبکان- خود را بهصورت آشکارا ظاهر و نمایان کرد. پیروزی ازبکان در این نبرد، اولین شکست قزلباشان از هنگام خروج شاه اسماعیل یکم از لاهیجان بود. امیر نجم ثانی، وکیل نفس نفیس همایون، با وجود توطئه سران قزلباش و فرار آنان در میدان جنگ باقی ماند که توسط ازبکان دستگیر و به فرمان عبیدخان ازبک کشته شد (خواندمیر، ۱۳۶۳: ۸۰). اگر شاه اسماعیل یکم، فرماندهی قزلباشان را به عهده داشت، هچ یک از سران قزلباش، میدان جنگ را ترک نمیکردند. سران قزلباش، بدون آنکه از عقوبت شاه اسماعیل پروایی داشته باشند جرات کردند میدان جنگ را بدون پیکار و از همان آغاز ترک کنند. همان قزلباشانی که بسیاری بر این باور بودند که اسماعیل رهبری معنوی است و به او لقب ولیالله داده بودند. احمد قمی، خواندمیر و اسکندر بیگ، هر سه، علت رنجش امرای قزلباش را نخوت و تکبر امیر نجم ثانی دانستهاند (ترکمان، ۱۳۷۸: ۱-۴۰/۲. قمی، ۱۳۵۹: ۱۲۸/۱.خواندمیر، ۱۳۷۹: ۷۹) ولی این گزارش، عمق شکاف و اختلاف بین این دو عنصر را بازگو میکند.
در کنار استخدام عنصر ایرانی در دیوانسالاری حکومت صفویه، شکست شاه اسماعیل یکم را در جنگ چالدران از سپاه عثمانی، میتوان دو عامل برجسته در تغییر رویکرد متقابل حکومت صفویه و قزلباشان نسبت به یکدیگر دانست. محققان دوره صفویه، مهمترین پیامد شکست شاه اسماعیل را از عثمانیها، کاهش شدید اعتبار معنوی خاندان صفویه قلمداد کردهاند که این عامل، پیامدهای دیگری را به دنبال داشته است. عبدالحسین نوایی و عباسقلی غفاریفرد بر این عقیدهاند که «تسلط اسماعیل بر ترکمانان آناتولی، ماهیت مذهبی - سیاسی داشت. آنان علاوه بر اینکه اسماعیل را مرشد کامل و خود را مرید او میدانستند، پادشاهی او را تایید میکردند و به این ترتیب بر اقتدار دنیوی او نیز صحه میگذاشتند. اعتقاد به جنبه روحانی اسماعیل، پیوند مذهبی او و مریدانش را به مراتب محکمتر میساخت. اما پس از جنگ چالدران، این اعتقاد به سستی گرایید و اسماعیل، اعتبار مذهبی خود را در ایران از دست داد تا جایی که این امر موجب درگیری در میان گروههای حامی او شد» (نوایی و غفاریفرد، ۱۳۸۱: ۱۰۰-۱۰). راجر سیوری هم مینویسد: «چالدران سبب شد که اعتقاد قزلباشها به رهبرشان بهعنوان موجودی نیمه الهی که شکستناپذیر است، از بین برود» (سیوری، ۱۳۶۳: ۴۰). منوچهر پارسا دوست هم بر همین عقیده است: «شکست چالدران، نه تنها احساس قزلباشان، بلکه امیران قزلباش را نیز که شاه نسبت به آنان محبت کرده و آنان را به مقام و ثروت رسانده بود به راه دیگر کشاند. آنان که جانبازی و فداکاری در راه مرشد کامل را وظیفه خود میدانستند، پس از شکست چالدران، به حفظ جان خود بیشتر اندیشیدند و از فداکاری در راه او دریغ کردند» (پارسادوست، ۱۳۷۵: ۴۹۵).
- بخشی از یک مقاله، به نقل از کتابخانه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
منابع و مآخذ:
-امیری، منوچهر (۱۳۴۹)، سفرنامههای ونیزیان در ایران، تهران، انتشارات خوارزمی.
-پارسادوست، منوچهر (۱۳۷۵)، شاه اسماعیل، تهران، شرکت سهامی انتشار.
- ترکمان اسکندر بیگ (۱۳۷۸)، تاریخ عالمآرای عباسی، ۳ جلد، به اهتمام ایرج افشار، تهران، انتشارات امیر کبیر.
-جنابدی میرزا بیگ (۱۳۷۸)، روضهالصفویه، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات موقوفه دکتر محمود افشار.
-جلالی نادره (۱۳۷۷) مقدمهای بر تاریخ آلسلجوق درآناتولی، از مولفی ناشناخته در ۷۶۵ ه.ق، تهران، نشر میراث مکتوب.
-حزین لاهیجی، محمد علی (۱۳۳۲)، تاریخ حزین، اصفهان، کتابفروشی تایید.
-خواندمیر، امیر محمود (۱۳۷۰)، تاریخ شاه اسماعیل و شاه تهماسب صفوی(ذیل تاریخ حبیبالسیر)، تصحیح و تحشیه محمد علی جراح، تهران، نشر گستره.
-ریاحی، محمد امین (۱۳۶۸)، سفارت نامههای ایران، گزارشهای مسافرت و ماموریت سفیران عثمانی در ایران، تهران، انتشارات توس.
-سیوری، راجر (۱۳۶۳)، ایران عصر صفوی، ترجمه احمد صبا، تهران، کتاب تهران.
-سومر، فاروق (۱۳۷۱)، نقش ترکان آناتولی در تشکیل و توسعه دولت صفوی، ترجمه دکتر احسان اشراقی و دکتر محمدتقی امامی، تهران، نشر گستره.
-فرهانی منفرد، مهدی (۱۳۷۷)، مهاجرت علمای شیعه از جبل عامل به ایران در عصر صفوی، تهران، امیر کبیر.
-قمی قاضی احمد قمی (۱۳۵۹)، خلاصهالتواریخ، به تصحیح احسان اشراقی، تهران، دانشگاه تهران.
- عبدالحسین نوایی و عباسقلی غفاریفرد(۱۳۸۱)، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوران صفویه، تهران، انتشارات سمت.
-نصیری، میرزا علی نقی (۱۳۷۱)، القاب و مواجب در دوره سلاطین صفویه، به کوشش یوسف رحیملو، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی.
ارسال نظر