مجریان قدیمی قانون

دکتر سیدصادق سجادی

وظایفی که امروز بر عهده سازمان‌هایی چون شهرداری، دادگستری، دوایر مربوط به اصناف و نهادهای امر به معروف و نهی از منکر و ضابطان نظامی آنها است، قطع‌نظر از مقتضیات عصر حاضر بر اثر توسعه همه‌جانبه جوامع نوین، به روزگار کهن در زمره وظایف محتسب و نهاد احتساب بوده است.

ابن‌خلدون آورده است که به روزگار امویان و فاطمیان وظیفه احتساب مستقیما بر عهده قاضیان بود و آنها کسانی را به نیابت از خود مامور این کار می‌کردند (مقدمه، ۲۲۶؛ نیز نک‌‍: ابن فرحون، تبصره، ۱/ ۶۱). البته در قرون متاخرتر کسانی دیگر، مثلا حتى پزشکان هم ممکن بود بر آن منصب دست یابند (کحاله، ۸/ ۳۷)؛ چنان‌که در شام هم جمع میان ولایت، حسبت و ریاست بیمارستان ممکن بود (مثلا نک ‍: ابن‌حجر، رفع، ۳۴). محتسب قسمتی از این نیرنگ‌ها و تقلب‌ها را که همواره یا به روزگار آنها رایج بوده است، در ابواب مختلف مربوط به اوزان و مکائیل (پیمانه‌ها و مقیاس‌ها)و هریک از رسته‌های بازار، مانند آسیابان‌ها، نان‌پزها، گوشت‌فروشان، غذاپزها، شیرفروشان، عطرسازان و عطرفروشان، داروسازان و داروفروشان، برده‌فروشان، مال‌فروشان و بسیاری دیگر آورده‌اند. البته هریک از صاحبان حرفه‌ها ضامن درستکاری و مسوول دغلکاری کارگزاران و زیردستان خود می‌بودند. اگر کسی از آنها متهم به گناهی می‌شد و محتسب او را احضار می‌کرد، صاحب حرفه مراقبت می‌کرد.

مثلا کودکی و جوانی را به دکان‌ها می‌فرستاد تا چیزی بخرند و آن‌گاه بررسی می‌کرد که آیا فروشنده به هر دو یک اندازه و به قیمت درست جنس فروخته است یا خیر. همچنین نایب او ترازویی به عنوان معیار در دست داشت که همه‌جا برای ارزیابی ترازوها و سنگ‌ها و وزنه‌ها و اجناس فروخته شده، چون گوشت و نان، از آن استفاده می‌کرد. محتسبان در اینجا هم مرتکبان منکرات و خاطیان و کسانی را که شهادت دروغ می‌دادند، به مجازات‌هایی چون تعزیر و گرداندن در شهر یا اخراج از بازار محکوم می‌کردند (قاضی عیاض، همانجا؛ مقری، ۱/ ۲۱۸- ۲۱۹؛ خلف، ۲/ ۸۴۹) و البته از حاکمان و فرمانروایان هم در اجرای وظایف خود پروا نداشتند (ابن فرضی، همانجا). جالب آنکه آورده‌اند ۵ منصب‌دار بلندپایه در اندلس یعنی والی‌المدینه (ریاست شرطه)، صاحب المواریث، قاضی، حاکم و محتسب، همه باید اندلسی باشند، زیرا اندلسیان خوش سیرت‌تر و دادگرتر و معتمدتر و به احوال و امور مردم و طبقات آنها آشناترند (ابن عبدون، ۲۰۶). والی المدینه در اندلس ظاهرا همان رئیس شرطه بود که نظارت یا ولایت بر بازار را هم برعهده داشت و عبدالرحمان بن حکم اموی، معروف به عبدالرحمان اوسط، آن دو را از هم جدا کرد و ولایه السوق استقلال یافت و مقرری مخصوص برای آن برقرار شد (ابن‌سعید، المغرب، ۱/ ۴۶، ۲/ ۳۱۳). البته بعدا والی‌السوق در صورت ابراز توانایی می‌توانست ترقی کند و به ولایه المدینه دست یابد (همو، ۲/ ۱۶۶).

نیرنگ‌های بازاریان: از آنچه پیش‌تر درباره منکرات بازار گفته شد و به استناد آنچه در منابع فقهی و آثار مخصوص حسبت آمده، پیداست که انواع نیرنگ‌ها برای کم‌فروشی و گران‌فروشی و کالای نامرغوب را به جای مرغوب فروختن و چیزی را به جای چیزی جازدن و فی‌الجمله انواع تقلب‌ها در بازارها از روزگاران کهن رایج بوده است و محتسب و کارگزاران او باید انواع نیرنگ‌ها را می‌شناختند تا از آنها جلوگیری می‌کردند.

هریک از نویسندگان کتاب‌های حسبه قسمتی از این نیرنگ‌ها و تقلب‌ها را که همواره یا به روزگار آنها رایج بوده است، در ابواب مختلف مربوط به اوزان و مکائیل و هریک از رسته‌های بازار، مانند آسیابان‌ها، نان‌پزها، گوشت‌فروشان، غذاپزها، شیرفروشان، عطرسازان و عطرفروشان، داروسازان و داروفروشان، برده‌فروشان، مال‌فروشان و بسیاری دیگر، آورده‌اند. البته هریک از صاحبان حرفه‌ها ضامن درستکاری و مسوول دغلکاری کارگزاران و زیردستان خود می‌بودند. اگر کسی از آنها متهم به گناهی می‌شد و محتسب او را احضار می‌کرد، صاحب حرفه باید او را بی‌درنگ نزد محتسب می‌برد (سقطی، ۲۵). یا وقتی محتسب، یکی یا چند تن از کارگزاران خود را در پی یکی از متهمان بازاری می‌فرستاد، ماموران باید مراقب می‌بودند که دکان متهم به همان صورت که موقع جلب او بوده است، بماند و قفل شود؛ جز آنکه مثلا اگر متهم به کم‌فروشی بوده، ماموران باید ترازوها و وزنه‌ها و پیمانه‌های او را نیز توقیف می‌کردند و با خود نزد محتسب می‌بردند و مراقب می‌بودند که متهم آن آلات را در راه به کسی ندهد (ابن اخوه، ۲۲۰).

از جملـه نیرنگ‌ها بـرای سبـک کـردن سنـگ تـرازو ــ کـه باید از آهن بوده باشد ــ آن بود که چوب را می‌تراشیدند و رنگ می‌کردند و به جای سنگ آهنین به کار می‌بردند. گاه از سنگ معمولی استفاده می‌کردند که بر اثر سایش و تماس با یکدیگر و افتادن بر زمین دچار خردگی می‌گشت و از وزنشان کاسته می‌شد. اما اگر جایی ناچار به استفاده از سنگ بودند، محتسب باید آن را در غلاف کند و مهر زند و هرچند یک‌بار آن را بسنجد (الناصر، ۱۲-۱۳؛ ابن‌اخوه، ۸۳-۸۵؛ شیزری، ۱۵-۲۰). یا طلا و نقره‌فروشان برای بیشتر نشان دادن آنچه می‌فروختند، حیله‌ها می‌کردند. از جمله دانه‌های گندم را در آب خیس می‌کردند تا متورم شود. آن‌گاه براده‌های آهن چنان در آنها فرو می‌کردند تا از بیرون چیزی پیدا نباشد. آن‌گاه گندم‌ها را خشک می‌کردند و در توزین طلا و نقره برای خرید مورد استفاده قرار می‌دادند. بعضی بازاریان کف پیمانه‌ها را از داخل با گچ سیاه بالا می‌آوردند تا گنجایش ظرف کمتر شود (ابن‌اخوه، ۸۹؛ شیزری، ۱۹). یا مقداری زِفت بر کف پیمانه می‌ریختند تا وزنش زیاد شود و هم گنجایش آن کم گردد (کنانی، ۱۱۲). در خود ترازو هم دست می‌بردند و مثلا کفه‌ای را که جنس در آن می‌ریختند، به‌گونه‌ای سنگین‌تر می‌کردند که شاهین ترازو بر هم نخورد، یا با حیله‌های دیگر از وزن جنس می‌کاستند درحالی‌که ترازو وزن واقعی را نشان نمی‌داد. یا با انگشتان کفه و شاهین ترازو را طوری نگاه می‌داشتند که کالا را سنگین‌تر نشان دهد (تفصیل را، نک ‍: سقطی، ۲۹-۳۵).

غیر از اوزان و مقادیر، در خود کالا هم تقلب بسیار می‌شده است. مثلا بعضی گوشت‌فروشان داخل گوشت حبه‌های مسی فرو می‌بردند تا بر وزن آن بیفزایند (ابن‌اخوه، ۹۳)؛ یا گوشت چاق و لاغر، یا گوشت ناپز و زودپز را درهم می‌کردند و به یک قیمت می‌فروختند. یا در گوشت می‌دمیدند تا آن را چاق و پر جلوه دهند و این نیرنگ از روزگار کهن معمول بوده است (الناصر، ۱۲؛ کنانی، ۱۱۵-۱۱۷؛ درباره تقلبات گوشت و تشخیص خوب از بد، نک ‍: سقطی، ۴۹-۵۰). فروشندگان متقلب سبزیجات را با انواع علفِ شبیه به سبزی‌ها می‌آمیختند؛ یا پیاز و سیر را آب می‌زدند تا سنگین‌تر شود؛ یا محصولات مانده و کهنه را با نو مخلوط می‌کردند و می‌فروختند (شیزری، ۱۱۶). فروشندگان غلات، جنس نو و کهنه و خوب و بد را در هم می‌آمیختند. آسیابان گندم را بدون پاک کردن از خاک و شن و دیگر زواید، آرد می‌کرد. یا موقع آسیا کردن، بر گندم اندکی آب می‌پاشیدند تا آرد سپیدتر شود؛ و گاه برای افزایش وزن، آرد گندم را با آرد باقلا مخلوط می‌کرد. حتى در بعضی نقاط خاک سپید را با آرد مخلوط می‌کردند. بعضی دیگر غلات خوب را روی غلات بد و کهنه می‌ریختند و همه را خوب نشان می‌دادند و موقع فروش، طوری که خریدار متوجه نشود، از قسمت زیرظرف، بر می‌داشتند و می‌فروختند (ابن اخوه، ۸۵-۸۶؛ سقطی، ۳۵ ‍؛ شیـزری، ۲۱؛ نیز نک : کنانی، ۱۰۹). به‌دنبال آنها نانوایان نیرنگ‌باز هم اندک نبودند. اینان باقلا یا جلبان (نوعی از حبوبات وحشی) پخته در روغن و شیر را با خمیر گندم مخلوط می‌کردند تا روی نان برشته شود و به سرخی بزند و آن را نان مرغوب جلوه دهند. یا آرد نخود داخل آرد گندم می‌کردند تا نان سنگین‌تر شود (شیزری، ۲۳). نیز گندم یا آرد بد را با جنس مرغوب می‌آمیختند و نان می‌پختند (کنانی، ۱۱۲).

مخلوط کردن عسل خوب و بد، یا آمیختن روغن زیتون با روغن‌های دیگر و به‌عنوان عسل و روغن خالص فروختن هم رواج داشته است (همو، ۱۱۴). عسل تقلبی را با این شیوه تهیه می‌کردند: انجیر خوب را با آب صاف می‌آمیختند و چندان نگاه می‌داشتند تا آب شیرین شود. سپس آن را می‌جوشاندند و چون سرد می‌شد صاف می‌کردند. بر رسوب ته ظرف باز آب می‌ریختند و مخلوط می‌کردند و باز از صافی عبور می‌دادند و همه را درهم می‌کردند و روی آتش ملایم می‌پختند تا قوام می‌آمد. آن‌گاه صمغ عربی و اندکی کتیرای زرد و شمع خام هم به آن می‌افزودند و عمل می‌آوردند و در ظرف‌ها می‌ریختند و یک هفته نگاه می‌داشتند و به‌عنوان عسل ممتاز می‌فروختند (جوبری، ۱۲۰-۱۲۱). لبنیات‌فروشان هم شیر را با آب می‌آمیختند و می‌فروختند (کنانی، ۱۰۹)، خامه و سرشیر تقلبی را به این شکل درست می‌کردند که شیر را روی آتش ملایم می‌گذاشتند و درحالی‌که آن را به هم می‌زدند، صمغ عربی و بورق (شکر سپید) و علف یا ساق مصطکی در آن می‌ریختند و مدتی نگاه می‌داشتند تا به‌صورت خامه درآید (جوبری، ۱۲۱-۱۲۲).

کبابی‌ها گوشت مخصوص کباب کوبیده را که زیاد می‌آمد و می‌ماند، به‌خصوص در تابستان‌ها که رنگ و بویش تغییر می‌کرد، با آب نمک و لیموی تازه مخلوط می‌کردند و گند آن را از بین می‌بردند. یا موقع کسادی و ارزانی کله و دل و جگر، آنها را داخل کباب کوبیده می‌کردند و می‌فروختند (شیزری، ۳۱). دیگر غذاپزها هم مخصوصا در گوشت مورد استفاده تقلب می‌کردند. مثلا گوشت شتر را با گوشت گاو، یا گوشت بز را با گوسفند مخلوط می‌کردند و می‌پختند. یا گوشت بز را با شیر ترش و آرد می‌پختند تا منعقد و تو پر شود و مردم آن را گوشت گوسفند پندارند و بر وزنش هم افزوده شود (همو، ۳۴). ازاین‌رو، مثلا محتسب حتى بر ظرف گوشت مورد استفاده هلیم‌پزها مهر می‌زد و هلیم‌پز حق نداشت به آن دست زند تا صبح که در حضور عریف (بازرس)، ظرف را باز می‌کرد و گوشت را با گندم و روغن می‌پخت. بعضی دیگر از هلیم‌پزها گوشت کله را از استخوان‌ها جدا می‌کردند و خشک می‌کردند و نگاه می‌داشتند. مدتی بعد آن را در آب داغ می‌ریختند و بیرون می‌آوردند و روی هلیم می‌ریختند. یا استخوان‌های گاو و شتر را کاملا پاک می‌کردند و می‌جوشاندند و روغن بسیار در می‌آوردند و در هلیم می‌ریختند (همو، ۳۶-۳۷). نوعی غذای ایرانی موسوم به جهودانه یا نکانک (معرب آن: نقانق) وجود داشت که می‌توان آن را با سوسیس‌های امروز مقایسه کرد: گوشت و پیاز و ادویه را مخلوط می‌کردند و خوب می‌پختند. آن‌گاه آن را می‌کوبیدند و در روده می‌انباشتند تا سرد شود. چون در این غذا تقلب بسیار می‌کردند، توصیه شده است که محتسب دکان خود را کنار دکاکین نکانکیان قرار دهد تا کارگزارانش از نزدیک مراقب آنها باشند. از تقلبات آنها استفاده از گوشت کله یا جگر و دل و قلوه یا گوشت‌های نامرغوب، مخلوط کردن باقلای پوست‌گرفته و سپیدی پیاز با گوشت بوده است. موقع طبخ نکانک عریف حاضر می‌شد و نکانکی ملزم بود پیش روی او گوشت و پیاز و ادویه را با نسبت‌های درست بپزد و بکوبد و آن را وارد روده تمیز کند (همو، ۳۸). قابل‌توجه است که شیزری تصریح کرده است که از ذکر بسیاری از نیرنگ‌های طباخان خودداری می‌کند، تا کسانی از اینان که همه را نمی‌دانند، بیشتر نیاموزند (ص ۳۴-۳۵).

در تهیه حلوا نیز به سبب تنوع آن، تقلب بسیار می‌شد. مثلا آرد برنج یا آرد عدس را با آرد گندم مخلوط می‌کردند. یا در نوعی حلوا، آرد خشخاش را با آرد سفید گندم می‌آمیختند؛ یا آرد سپید جوشیده در کشک به آن می‌افزودند (همو، ۴۰-۴۱).

در کار داروسازی و داروفروشی هم تقلب بسیار زیاد بوده است و ذکر انواع آن موجب اطناب است. اما پیدا ست که چون تقلب در داروسازی سلامت مردم را به خطر می‌انداخته، با آن سخت مقابله می‌شده است. از جمله نیرنگ‌های داروسازان و داروفروشان آن بود که مثلا شیاف مامیثا را، که از داروهای مهم و لابد گران بیماری‌های چشم بوده است، با موادی چون شیره خشخاش سیاه یا انواع صمغ یا عصاره برگ خس بیابانی می‌آمیختند. نیز راوند چینی، داروی دردهای کبد و کلیه، را با راوند چارپایان معروف به شامی ترکیب می‌کردند. یا به طباشیر (خاکستر خیزران هندی) گرد استخوان سوخته می‌افزودند؛ یا روغن‌های طبی را با روغن‌های دیگر مخلوط می‌کردند (همو، ۴۲-۴۷).

گفته‌اند عطاران آن زمان از نیرنگ‌بازترین کاسبان بوده‌اند. اینان انواع گلاب، مشک، هلیلج، زنجبیل، مصطکی نیل، کافور و عنبر و بسیاری چیزهای تقلبی دیگر می‌ساختند و می‌فروختند. به‌خصوص تقلب در مشک بسیار رواج داشت. مثلا در مشک مس داخل می‌کردند؛ یا آن را با صمغ گردو می‌آمیختند (جوبـری، ۷۴؛ دمشقی، ۳۱؛ تفصیل انـواع تقلبات عطاران را، نک‍: جوبری، ۷۵)

پنبه و حریرفروشان، این کالاها را در جای مرطوب انبار می‌کردند تا وزنش سنگین شود (شیزری، ۶۹). ابریشم را هم پیش از سپید شدن رنگ می‌کردند، یا نشاسته یا روغن به آن می‌افزودند تا سنگین شود (همو، ۷۱). رنگ‌رزان نیز به جای آنکه حریر را با روناس رنگ کنند، با حنا رنگ می‌کردند که گرچه خوش‌رنگ می‌شد، اما در برابر نور تغییر رنگ می‌داد و درخشندگی‌اش زایل می‌شد. بعضی رنگرزان برای کبود کردن پارچه از بلوط و زاج استفاده می‌کردند و مدتی پارچه و این مواد را در خم رنگرزی نگاه می‌داشتند (همو، ۷۲).

مال‌فروشان را هم از هوشمندترین و مکارترین کاسبان شمرده‌اند. مثلا اسب سیاه را رنگ می‌کردند و می‌فروختند. برای این کار موادی مانند دانه باذروج و خردل سپید و دانه نارنج و خیار خر و ترتیزک بز خور را با آب می‌جوشاندند تا ربع آن تبخیر شود و آن‌گاه با آن اسب را رنگ می‌کردند. یا اگر می‌خواستند اسبی را سیاه کنند، برگ حنا و علف رنگرزان و دانه باذروج و فرصاد شامی و برگ غبیر را آرد می‌کردند و با آب سماق می‌جوشاندند و پس از تبخیر ربع آن، با آنچه می‌ماند اسب را رنگ می‌کردند و حیوان سخت سیاه و خوش رنگ می‌شد. گاه بعضی چارپایان یا دست‌ها و پاهای آنها را با موادی سرخ‌رنگ می‌کردند (جوبری، ۱۱۴-۱۱۵). مال‌فروشان همچنین برای جوان نشان دادند چارپای پیر، میان و اطراف و بالای دندان‌های نیش و پیشین و انیاب آن را سوهان‌کاری می‌کردند تا تیز و سپید شود (همو، ۱۱۵). چنان‌که برده‌فروشان نیز به مقتضای موقع، بردگان را رنگ می‌کردند و می‌فروختند. مثلا وقتی برده سیاه حبشی یا زنگی خواستار داشت و کمیاب بود، موادی چون علف رنگرزان و قلقند و زاج و عفص و پوست و ریشه گردو و برگ فرصاد را می‌کوبیدند و با آب سماق می‌جوشاندند و برده سپید را با آن رنگ می‌کردند. گاه بردگان جوان را با سپید کردن ریش آنها، پیر جلوه می‌دادند (همو، ۱۱۶-۱۱۷). همچنین کنیزان پیر را جوان، و زشت را زیبا می‌کردند و می‌نمودند. یا کنیز بی‌هنر را جای کنیزان هنرمند جا می‌زدند و می‌فروختند. یا با داروها و معجون‌ها عیوب و بیماری‌های ظاهری برده چون برص و جوش و دمل و گنده دهانی و پرمویی و بسیاری دیگر را می‌پوشاندند (سقطی، ۶۳-۷۳).

- بخشی از یک مقاله