مخابرات و جنگ

دهم اردیبهشت سالگرد آغاز عملیات افتخارآفرین «الی بیت‌المقدس» در سال ۱۳۶۱ است که در پایان به آزادی خرمشهر عزیز انجامید. به همین دلیل خاطره‌ای از آن دوران در اینجا نقل شده است.

ما در جبهه، در بحث مخابرات دو گروه نیرو داشتیم. یک عده‌ای که رسته‌شان مخابرات بود و عده‌ای دیگر که کارشان مخابرات بود و رسته‌شان مخابرات نبود. من هر دوی اینها را مخابراتی تلقی می‌کنم. حتی آن کسی که در تانک نشسته و به‌عنوان بی‌سیم‌چی تانک کار می‌کند، از نظر من مخابراتی است چون با کار ارتباط و مخابرات سر و کار دارد. سربازی که در پست کمین می‌آمد و از فرمانده گروهان تا پست کمین، سیم می‌کشید تا فرماندهان به‌جای بی‌سیم، با سیم صحبت کنند را هم مخابراتی تلقی می‌کنم. آن بی‌سیم‌چی که کنار فرمانده گروهان و فرمانده دسته حضور داشت و آن بی‌سیم‌چی که با پی.آر.سی کار داشت هم از نظر من مخابراتی‌اند. اگر به این صورت به مخابرات نگاه کنیم، هیچ‌وقت نمی‌توانیم بگوییم که مخابرات یک رسته پشتیبانی رزمی است.حقیقت این است که در جبهه هم فرقی بین عنصر رزمنده خط‌شکن و عنصر مخابراتی که باید ارتباط مخابرات را وصل می‌کرد، نمی‌دیدم و البته فرقی هم نبود. وقتی می‌خواستیم برای باز کردن میدان مین برویم، بچه‌های مهندسی و بچه‌های پیاده می‌آمدند، افسر و درجه‌دار مخابرات هم می‌آمد. یعنی اگر قرار بود سرباز پیاده روی مین برود، سرباز مخابرات هم می‌رفت. اگر قرار بود افسر پیاده به میدان مین برود، افسر مخابرات هم می‌رفت. اگر قرار بود درجه‌دار پیاده برود، درجه ‌دار مخابرات هم می‌رفت. باید بگویم اینها همدیگر را به‌عنوان هم‌رزم می‌شناختند و این نکته حساسی‌ است. وقتی سربازی که می‌خواهد برای شکستن خط بالای سر سنگر دشمن برود، سرباز مخابراتی بغل دستش را هم‌رزم می‌نامد، یعنی سرباز و درجه‌دار و افسر مخابراتی همه یک عنصر خط‌شکن و صف‌شکن است.

«نامه‌بر» بی‌سر

در ابتدای جنگ فقط یک گروه مخابرات داشتیم. بعد شد دو گروه مخابرات. من از گردان‌های مخابراتی می‌گویم که بیشتر با آنها مانوس بودم. چون برای بازدید به گروه‌های مخابرات می‌رفتم ولی گردان مخابرات کنارمان بود؛ برای همین هم خاطره‌های زیادی از آن گردان‌ها دارم و حادثه‌های زیادی را در آنجا دیدم. من سربازی را دیدم که نامه‌رسان و مخابراتی بود، یعنی «امربر» بود. امربر به کسی می‌گفتند که هرجا سیستم باسیم یا بی‌سیم فعال نبود یا مورد اعتماد نبود یا به دلائلی لازم بود از پیک فردی استفاده شود، سوار موتور می‌شد و پیغام را به سنگر فرماندهی لشکر می‌رساند. به این فرد «امربر ویژه» می‌گفتند.من هم امربر ویژه‌ای دیدم که کنار دستم شهید شد. سربازی در منطقه خط مقدم در حالی‌که پشت موتور نشسته و نامه‌ای در دستش بود، کنار خاکریز رسید. نامه را درآورد تا به سمت سنگر برود. موتورش همین‌طور روشن بود. آمد از روی موتور پیاده شود که صدای انفجار آمد. ما همه خوابیدیم روی زمین. فکر می‌کردیم او هم مثل ما می‌خوابد. در همان گرد و خاک و شاید به فاصله یک دهم ثانیه، نگاه کردم و دیدم این سرباز هنوز دارد می‌دود به سمت سنگر ولی سر به تنش نیست. بدون سر چند قدم راه رفت و افتاد. من اولین نفر بودم که آن صحنه را دیدم و بالای پیکر او رفتم. اطرافیان هم چند ترکش خورده بودند. بعد فهمیدیم گلوله توپ ۱۳۰ بوده که سر و قسمتی از شانه‌اش را از گردن زده بود. سرش پرت شده بود ده، پانزده متر آن طرف‌تر که بچه‌ها رفتند و پیدا کردند.

نکته جالبی که می‌خواهم برای شما بگویم این است که یک عنصر مخابراتی که پیام یا نامه‌ای را حمل می‌کند، راز نگهدار و محرم و صندوق سر فرمانده یا صندوق سر یگان است. در مورد آن سرباز هم نکته عجیب اینجا بود که نمی‌شد نامه را از دستش درآورد. نامه در دست خونی‌اش مچاله شده بود و ما مجبور شدیم انگشت سرباز را با فشار باز کنیم و نامه را در بیاوریم. یک انسان عادی از این حادثه می‌گذرد. تمام این حوادث برای من درس بزرگی بود. با خودم می‌گفتم، چرا آن‌قدر نامه را محکم نگه داشته؟ با اینکه از دنیا رفته، اما انگار هنوز در دستانش نیرو وجود دارد. عمیق که نگاه کنید می‌بینید آموزش امانتداری در این سرباز چقدر موثر بوده! یعنی اینکه نامه باید به دست صاحبش برسد و نه هیچ‌کس دیگر! در غیر این‌صورت می‌توانست نزدیک سنگر یک نفر را صدا بزند و نامه را برایش پرت کند و برود. درسی که من از این سرباز گرفتم این بود که باید وظیفه‌ات را تا نهایت انجام بدهی. حتی اگر راه آسان‌تری برای رساندن پیام وجود داشته باشد. امانتداری شرط اول است و این یک آموزش محکم مخابراتی است که در این سرباز نهادینه شده بود.

کلاه آهنی، تنها یاور رزمندگان مخابرات

همه آن عزیزانی که پای بی‌سیم، با سیم، رادیو رله و تله تایپ بودند و کار تعمیرات انجام می‌دادند، آن سربازها و درجه‌دارها و افسرهای مخابرات که برای برطرف کردن قطعی سیم تلفن بین گروهان و گردان می‌آمدند، همه‌شان شهدای مظلومی دادند. برای اینکه هنگام انجام ماموریت، سنگر و پناهگاهی نداشتند. سربازی که پشت کمین بود باید کار خودش را انجام می‌داد و مامور مخابرات موقع چک کردن سیم‌ها، نه وقتی می‌آمد پشت کمین پناهگاهی داشت و نه وقتی به مقر فرمانده گروهان می‌رفت، جان‌پناه داشت. او باید از گردان بلند می‌شد و فاصله مقر گردان تا پست کمین را بدون پناه طی می‌کرد. در صورتی که فرمانده گروهان و پست کمین و سربازهای گروهان در سنگرشان بودند و او خودش بود و کلاه آهنی‌اش. یعنی عنصر مخابراتی وقتی از یگان مادرش جدا می‌شد، پناهش فقط خدایش بود. سنگر دیگران صاحب داشت و او نمی‌توانست سنگری داشته باشد. دقیقا می‌توانم بگویم تنها توکل و روحیه ایثار بود که بچه‌های مخابرات را بدون داشتن پناه به خطوط آتشین جبهه‌ها وصل می‌کرد؛ مانند بچه‌های جهاد [سازندگی].خوب است خاطره‌ای هم از بچه‌های جهاد بگویم. در عملیات «بدر» لودری بود که باید خاکریز می‌زد. چون یگان‌های عظیم تانک‌های عراقی در برابر تانک‌های اندکی که ما داشتیم خیلی خطرناک بودند. یک‌دفعه دیدیم لودر منحرف شد و خودش را محکم به خاکریز کوبید. با خودمان گفتیم این چه کاری است؟ چند کیلومتر خاکریز زده و حالا به داخل خاکریز فرو می‌رود! چند نفر به سرعت به سمت لودر رفتند. من هم که فقط مسوول بازدید بودم، کنجکاو شدم و جلو رفتم تا ببینم موضوع چیست؟ دیدم فقط پاهای راننده جهادی در لودر است و بدنش نیست. گلوله تانک عراقی مستقیم به بدنش خورده بود، بدن را بُرده و لودر فقط در اختیار دو تا پا بوده است. برای همین هم به خاکریز زده بود.

اینها پناهی نداشتند. یعنی اگر یک عنصر مهندسی رزمی جهاد پناهی نداشت، یک عنصر مخابراتی هم در جبهه پناهگاهی نداشت. درست است که وقتی به گردان مخابراتی خودش می‌رسید، پناهگاه داشت یا وقتی به دسته جلویی مخابرات می‌رسید، برای خودش سنگری داشت، ولی وقتی از اینها جدا می‌شد و می‌آمد در صف، همه اهل صف صاحب سنگر بودند و سنگر او فقط توکل بر خدا بود. البته در رسته مهندسی هم همین طور بود. رسته مهندسی هم به اندازه رسته مخابرات مظلوم بود. منظورم از مظلوم این نیست که به آنها ظلمی وارد شده؛ من اعتقاد دارم هرکس حقش ناشناخته بماند مظلوم است. به نظر من رسته‌ای مثل رسته مخابرات مظلوم است چون حقش شناخته نشد. هنوز هم شناخته نشده است.

- برگرفته از خاطرات امیرسرتیپ ناصر آراسته
گفت‌وگو از مریم اسدی جعفری

منبع: وبگاه تاریخ شفاهی