بخشهایی از «سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان»
روایت شمال در دوره قاجار
گروه تاریخ و اقتصاد: سفرنامه استرآباد، مازندران و گیلان در سالهای ۱۲۸۶ و ۱۲۷۷ ه. ق. به دست میرزا ابراهیم نامی نوشته شده است. از مولف این کتاب اطلاع کافی در دست نداریم ولی روشن است که مدت زمانی را در سرزمینهای جنوبی دریای خزر گذرانده است. مولف سفر خود را از تهران شروع کرده شهرهای سمنان، دامغان، شاهرود، استرآباد(گرگان)، اشرف(بهشهر)، ساری، بارفروش (بابل)، لاهیجان، رشت، قزوین و آستارا را دیده و تمام وقایع زمان سفر را یادداشت کرده و وضعیت اقتصادی و اجتماعی این مناطق را توصیف کرده است.
![روایت شمال در دوره قاجار](https://cdn.donya-e-eqtesad.com/thumbnail/YzQ5ODhhYjgw/QHn8O9nsSzT8qCU7RegsN6Pbb5v74eEtbKeSOh05RaaF6NnBW7cTR0t7TZyzEhnm/.jpg)
گروه تاریخ و اقتصاد: سفرنامه استرآباد، مازندران و گیلان در سالهای ۱۲۸۶ و ۱۲۷۷ ه. ق. به دست میرزا ابراهیم نامی نوشته شده است. از مولف این کتاب اطلاع کافی در دست نداریم ولی روشن است که مدت زمانی را در سرزمینهای جنوبی دریای خزر گذرانده است. مولف سفر خود را از تهران شروع کرده شهرهای سمنان، دامغان، شاهرود، استرآباد(گرگان)، اشرف(بهشهر)، ساری، بارفروش (بابل)، لاهیجان، رشت، قزوین و آستارا را دیده و تمام وقایع زمان سفر را یادداشت کرده و وضعیت اقتصادی و اجتماعی این مناطق را توصیف کرده است. در اینجا بخشهایی از این سفرنامه خواندنی از نظرتان میگذرد.
بارفروش
کوچههای بارفروش ایام زمستان و بارندگی زیاد گل میشود و هیچ سنگبست ندارد.و سمت قبله بارفروش آخر محلها، یک میدان سبزهزار بیصفا، مقابلش باغ شاه است. اول شکرسازخانه دولتی است که کل دستگاه و اسبابش را حاجی میرزا محمد خان و حاجی زینالعابدین از دارالسلطنه مسکو آوردهاند و مدت هشت سال است این کارخانه برقرار شده است.یک نفر استادکار قابل از اهل بلده اصفهان مسما به استاد عباس، در آنجا میباشد. اگر نیشکر را به او بدهند که خودش در کارخانه آب بگیرد و شکر بپزد ده من از آن شکر، پنج من قند به عمل میآید و اهل دهقان از پختن شکر سررشته ندارند. از شکر اهل دهقان، بیست من شکر پنج من قند میشود که قند را یک من شاه (واحد وزن)یازده قران میفروشند و باقیمانده شیره را سکنجبین و حلوای قنادی میسازند. قند بسیار سفید و خوش خوراک است که هیچ طعم و بوی شکر قرمز را نمیدهد. هر ساله قندهای سفید کله درشت با کاسهنبات و حلوای قنادی بسیار خوب ساخته به طهران از برای قبله عالم میبرند. امسال که تاریخ یک هزار و دویست و هفتاد و پنج هجری است دو سال میشود که شکر بسیار کم و گران میباشد. پارسال چهار هزار من تبریز شکر به کارخانه دادند، بعد از وضع کل اخراجات مبلغ سیصد تومان منفعت کرد. شکر قرمز تحویل کارخانه، بیست من شاه مبلغ پنج تومان میباشد.این کارخانه سپرده به حاجی یعقوب میباشد. کارخانهاش زیاد بزرگ است. گرمخانه و سردخانه و چاه ناسوس(تلمبه) با سایر چرخ و اسباب و دیگهای بزرگ و... میباشد و چرخ و اسباب آب چغندرگیری هم دارد که قند درست میشود. لیکن الان از آب چغندر، قند ساختن را بنا نگذاشتهاند تا بعد چه شود و استخوان حیوانات را سوزانیده شکر صاف میکنند.و از پهلوی گرمخانه و سردخانه راه باغ شاه است که دورتادورش آب میباشد، مگر از راهی که پل بستهاند. یکصد و هشتاد و شش قدم درازی تخته پل است که بیست و سه چشمه دارد که دو طرف آن چهل و شش پایه آجر است که همه خراب میباشد. باید به احتیاط آمد و شد نمود و باغ شاه مدور و عرض و طولش یکی است که دویست و بیست قدم میباشد.
در وسط، عمارت هشت در هشت و شانزده در شانزده، کلا خرابه است. در این باغ چهل و دو درخت سرو و چهل و یک درخت نارنج و شش درخت گردو دارد و در سمت شرقی دریاچهای دارد به عرض شش قدم و طول سی و دو قدم. مقابلش عمارت دیگر [ی] است که پایههای سمت شرقی [آن] در میان آب است و اتاقهای تحتانی و فوقانی ارسیدار و شربتخانه و خلوتخانه و... دارد [و] مربع میباشد. عرض [و] طول چهل و شش قدم است و حوض آب و آشپزخانه و فراشخانه و در پهلویش یک باب حمام خوب [است] که الان تعمیر میخواهد. با یکصد تومان میتوان مثل اول تعمیر و مرمت کرد. هرگاه تا دو سال [دیگر] دستکاری نشود، آن هم مثل عمارت وسط خرابه و ویران خواهد شد. باوجود [این] هر ساله مبلغ پانصد [تو] مان از بابت صرف تعمیر عمارات پادشاهی مازندران از دیوان اعلی مقرر است.و در سمت غربی در میان آب، هجده پایه آجر است و سمت جنوب باغ شاه، در وسط آب، یک میل آجر میانخالی است و یک میل ایضا آن طرف در خشکی با زمین مساوی است و یکی هم در باغ شاه که آب را از رودخانه بابل آورده، از میلهای مذکور داخل باغ شاه میشد.ایضا سمت جنوب متصل به شرقی، سه درخت سرو بالای تپه است.مذکور شد که قبر پیرزنی است که به خدمت آقا محمد شاه مغفور به عرض آمده بود عمرش کفایت نکرد وفات نمود، حسبالاشاره پادشاه مغفور در آنجا دفن کردند تا به یادگار بماند.و آب این مردابچه توسط آقرود از شاخه [رودخانه] بابل است و به مصرف زراعت هم میرسد و در ایام زمستان شکار [گاه] خوبی است که باید با ناوهای کوچک دو نفری نشسته [و] شکار نمود. مرغ آبی و چنگر و سایر مرغان [در آن] بسیار است. چند جور ماهی هم به عمل میآید [که] به اصطلاح اهل مازندران- ظلاجی- چکاب- طیلخس- اسپک [نامیده میشوند] و بسیار جای باصفا و دلگشا است، چه فایده که مخروبه میباشد.
از بابت راه از لنگرود به شهر لاهیجان
از بابت راه از لنگرود که به شهر لاهیجان دو فرسخ است از میان- محله و مزرعه لنگرود که به نزدیک هم سه پل آجری دارد، رد شده از رودخانه لیلاکوه گذشته سربالا است. و راه تا به شهر لاهیجان به دامنه کوه واقع است و کوه به طرف چپ از ملک لیلاکوه رد شده میرسد به دیوشل که خانههایشان به دامنه کوه میباشد. بسیار جای باصفا است. و طرف چپ در میان شمشادستان، آستانه امامزاده میباشد. بعد دو مسجد [و] تکیه سفالپوشی است. گذشته کوه دزدبن میباشد که گرد و بلند است و به پای کوه سنگهای بلند سرراست زیاد افتاده است. از قراری که مشهور است: دزد حرامزاده به جهت سرقت نمودن اموال مردم در بالای کوه در میان غار سکنا داشت. به جز دزدی و خونریزی کاری نداشت. تا اینکه تاجری که به کرات اموالش سرقت شده بود عداوت و کین دزد را در دل گرفته چند عدد صندوق را پر از مارهای گزنده مینماید [و] سرش را محکم کرده حمل [به] این سامان میکند. دزد خبردار شده پایین میآید اهل قافله فرار مینمایند. صندوقهای مذکور را دزد در بالای کوه میان غار میبرد به طمع مال. همین که صندوقها را شکست مارها درآمده هلاکش میسازند و مردم از شر او ایمن میشوند. از آن تاریخ مشهور به کوه دزدبن میشود.از آنجا گذشته دست راست محله لیارستان است. میرسد به شیخخونهبر(شیخانهبر) که دریای خزر نمایان میباشد و آستانه امامزاده در آنجا است که از دور و نزدیک به زیارت میآیند. و خانهها و محلهاش طرف چپ دامنه کوه واقع است. رد شده ملک چارقنهسر است.
شهر لاهیجان
راه سنگلاخ، دوره باغ توت و طرف چپ مسجد سفالپوشی، میرسد به اسطلخ و سبزهمیدان لاهیجان که سبز [و] خرم است.داخل شهر لاهیجان میشود. و شهر لاهیجان از بناهای قدیم است و مربع میباشد که عرضش چند قدم کمتر است. طولا از پای کوه که شعربافمحله است الی سر پل آجری که پردسر میگویند [و] عرضا غریبآباد الی تکیه آقا [است]. و حاکم و صاحب اختیار لاهیجان عالیجاه میرزا محمد علیخان است که حکمران و مالک سیصد و شصت و شش قریه میباشد و حدود ملک لاهیجان، سمت جنوب کومل و لیل که سامان عمارلو است.مابین غربیه و جنوب پشاکجی سامان نصراللهآباد، ملک نواب یحیی میرزا [است]. غربیه چهار ده کشیده الی حسنکیاده و لشتنشاء کنار بحر خزر [است]. شمالیه کنار بحر خزر گرفته الی دهنه لنگرود [و] شرقی لیلاکوه کشیده الی دیوشل که ملک دیلمانیها و خاک رانکو است و مالیات لاهیجان سوای گمرک، چهل هزار تومان [است].
از لاهیجان به رشت
راه که از شهر لاهیجان به شهر رشت [میرود] هفت فرسخ است. از شهر درآمده [اول] قریه بازهکی گوراب [است]. دویم- تجنگو که از وسط قریه مزبور خیابان عام است. سیم- کلهده که طرف چپ شارع عام واقع است. چهارم- قریه کیسم است که رودخانه سفیدرود از طرف مغرب آنجا میگذرد، محل صید ماهی حرام است و قلیلی ماهی حلال از اقسام ماهی صید میشود. مقرب الخاقان عمید الملک که حکمران گیلانات است با عالیجاه میرعلیاکبر خان دریابیگی و عالیجاه سیدعلیخان و میر عبد الصمد- خان، قرار شراکت داده به مبلغ بیست و یکهزار تومان در میان گذاشته از دیوانیان عظام اجاره نمودند. در دوازدهم ماه جمادیالاول یکهزار و دویست و هفتاد [و] پنج مشغول عمل شدند و از قریه کیسم به شهر لاهیجان دو فرسخ است. محصولش برنج و ابریشم بسیار اعلا است. و راستهبازاری هم دارد که در ایام هفته، روز چهارشنبه از اطراف جمعیت زیاد به جهت داد و ستد میآیند.از قریه کیسم به لاکمه سوار شده از رودخانه سفیدرود میگذرد داخل در ملک به پس میشود، میرسد به بازار کوچصفهان که راستهبازار بزرگ سفالپوش با یک باب حمام دارد و از هر صنف اصناف و تجار بنکدار قزوینی در بازار کوچصفهان میباشند و هر روز بازار است لیکن در ایام هفته روز یکشنبه و چهارشنبه باشد [که] در این دو روز جمعیت بسیار از شهر رشت و لاهیجان و سایر جاها به جهت خرید و فروخت میآیند و به شهر رشت سه فرسخ است. در ایام زمستان زیاد راهش خراب است [و] از بسکه گل و آب دارد عبور به مشقت و زحمت دست میدهد. از راه خراب درآمده از راهدارخانه حاجی ویشه و قریه شالکو و کردمحله و رودخانه صیقلان رودبار عبور نموده داخل شهر رشت میشود که پایتخت حکمران گیلانات است و در مغرب لاهیجان واقع است.
شهر رشت
تفصیل محلات و گذر و امامزادهها و تکایا و مساجد و مدارس و مکتبخانه و حمام و کاروانسرا و دکاکین و ... دار المرز رشت به تاریخ یوم شنبه شهر رجب المرجب سنه قویئیل (سال گوسفند) مطابق یک هزار و دویست و هفتاد و شش.
اسامی محلات رشت:
۱- خمیران زاهدان ۲- خود زاهدان ۳- صیقلان ۴- بازار ۵- استادسرا ۶- کیاب ۷- خمیرانکیاب ۸- چمارسرا.
الحمدلله شهر رشت از شهرهای آباد و معمور گیلان است و اماکن علمای امامیه و فقهای اثنیعشریه و سکنه تجار معتبر و اهلش کلا شیعه مذهبند.و راه کتل منجیل و رودبار و رستمآباد و شاهزاده هاشم که گذشتن و عبور نمودن [با] بیم [و] ترس و خوف بود، سنگتراش آورده به خوبی و پاکیزگی اصلاح کردند که حال به جهت مسافران رفاه کلی حاصل است.و در روی رودخانه سیاهرود هم پلی از آجر بنا نهادهاند و راه جهنمدره را تا به شهر رشت که سال یکهزار و دویست و هفتاد و هفت است به اتمام میرسانند و در هیچ عهدی شتر به گیلان نیامده است. قرار دادهاند که قافله شتر تا به شهر رشت بیاورند و الحاله هذه که یکهزار و دویست و هفتاد و هفت است در گیلان زیاد تسعیر غله به هم رسید (غله گران شد) که مردمان بیچیز از گرسنگی و بیبرگی تلف میشدند. بعد از اطلاع همگی فقرا را خواسته دو ماهه اخراجات آنها را به اغنیا حواله نموده و خود هم متکفل شدند و هرقدر سعی کردند که شاید برنج را ارزان نمایند فایدهپذیر نشد. هرچند تنخواه به جهت برنج میفرستادند میخریدند میآوردند [و] در شهر از مظنه دو قران کمتر میفروختند چونکه این گرانی در ولایت ایران همهجا شده بود. در دار الخلافه تهران برنج یک من به سنگ شاه پانزده قران و نان شش قران وجود نداشت. هر آینه غله عراق نزدیک به درو نمیشد و از این طرف از ملک دولت بهیه روسیه آرد و برنج به گیلان نمیآمد قحطی عظیمی میشد که جمیع مردم تلف میشدند. و چنان حرص به اربابان صاحب ملک با انصاف گیلان رو داده بود که هرکدام از یکهزار الی دو هزار قوطی برنج داشتند [و] همه را پنهان کرده بودند. اگر کسی از گرسنگی میمرد یک دانه را نمیفروختند. خداوند عالم انشاءالله تعالی حرص و آز را از جمیع بندگان خود دور گرداند و در پناه خود نگهدارد.و در سنوات سابق در گیلان یک قوطی برنج که چهار من سنگ شاه بوده باشد میفروختند دو قران و نیم الی سه قران، در سال ۱۲۷۵ قوطی شش قران و در سنه ۱۲۷۶ قوطی هشت قران و در هذه السنه ۱۲۷۷ برنج لنگرکنان، قوطی دو تومان و آرد لنگرکنان، یک من سنگ شاه سه قران و نیم شده است و هرچیز از این قرار گران بود.
اسباب گلدوزی و لندره دوزی شهر رشت با اشیای علاقهبندی و شعربافی شهرت دارد. شش باب کارخانه شعربافی در شهر رشت میباشد که قصب و لنگ و پرده و بقچه دارایی و چادرشب و کلاقی(باتیک) به عمل میآورند و دکان گلدوزی بسیار است که رومیز و رواستول و روکفش و قالیچه و پرده و روبالش و کلتاج و غیره خوب به عمل میآورند و در شهر رشت در محله کیاب یک میدان سبزهزار با صفا دارد که دوره درختهای آزاد از قدیم کاشتهاند [و] مشهور است به سبزه میدان و کوچههای شهر رشت را از سنگ، فرش نمودهاند و آب خوردنشان از چاه است. دو مجرا رودخانه در خارج شهر میباشد که ارباب سلیقه از آب رودخانه میآشامند. یک مجرا که سیاهرودبار باشد از کهدم میآید و رودخانه دیگر که گوهررود باشد از شفت میآید. به جهت آشامیدن، آب گوهررود بهتر است، که هر دو داخل مرداب انزلی میشوند.
منبع:
- سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان و... [میرزا ابراهیم]؛ به کوشش مسعود گلزاری. مشخصات نشر: تهران: بنیاد فرهنگ ایران، [۱۳۵۵[
ارسال نظر