چه شد که قاجار رفت و پهلوی آمد
عوامل و ارکان کودتای سوم اسفند
حسین رهبریان
تحلیلها درباره وقایع سوم اسفند سال ۱۲۹۹ به معنی کودتا تلقی میشود ولی این نوشته بر آن است که ضمن بررسی عوامل و ارکان کودتا، ثابت کند آن حوادث هرچند در مدت کوتاهی به ایجاد خفقان و دیکتاتوری انجامید اما در آغاز با اندیشه کودتا انجام نشد. قبل از وارد شدن به بحث اصلی ابتدا با ارائه تعریفی جامع از کودتا و پس از آن اهدافی که در زمینه کودتا از سوی تحلیلگران گفته میشود، مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
تعریف کودتا
«گروهی توطئهگر که بهطور معمول در ساختار حکومت جای دارند و با بهرهگیری از خشونت یا تهدید به اعمال خشونت بر قلب دولت ضربه میزنند و در صورت پیروزی کودتا، حکومت موجود سرنگون میشود و گروهی جدید به جای گروه قبلی حاکم میشود.
حسین رهبریان
تحلیلها درباره وقایع سوم اسفند سال ۱۲۹۹ به معنی کودتا تلقی میشود ولی این نوشته بر آن است که ضمن بررسی عوامل و ارکان کودتا، ثابت کند آن حوادث هرچند در مدت کوتاهی به ایجاد خفقان و دیکتاتوری انجامید اما در آغاز با اندیشه کودتا انجام نشد. قبل از وارد شدن به بحث اصلی ابتدا با ارائه تعریفی جامع از کودتا و پس از آن اهدافی که در زمینه کودتا از سوی تحلیلگران گفته میشود، مورد نقد و بررسی قرار میگیرد.
تعریف کودتا
«گروهی توطئهگر که بهطور معمول در ساختار حکومت جای دارند و با بهرهگیری از خشونت یا تهدید به اعمال خشونت بر قلب دولت ضربه میزنند و در صورت پیروزی کودتا، حکومت موجود سرنگون میشود و گروهی جدید به جای گروه قبلی حاکم میشود. اما تاثیر سیاسی کودتا از این حد فراتر میرود و توازن نیروهای اجتماعی درگیر مبارزات سیاسی را بهصورت تازه در میآورد و همینطور بهطور معمول سطح مشارکت سیاسی را کاهش میدهد، نیروهای رقیب را از میدان بیرون میراند و بیتحرکی سیاسی را ولو بهطور موقت در جامعه تحمیل میکند.»
برکناری سپهدار رشتی و آوردن سیدضیاالدین طباطبایی
سپهدار رشتی با وجود آنکه رابطه بسیار خوبی با «نورمن» وزیر مختار انگلیس در ایران داشت و نورمن در مورد او گفته بود «صدیقترین نخستوزیری است که ما در اینجا با او سر و کار داشتهایم»۱ ولی دولت سپهدار دولت متزلزل بود و او چند بار استعفا داد و از آنجا که مستوفیالممالک، مشیرالدوله و عینالدوله مسوولیت رئیسالوزرایی را نپذیرفتند، احمدشاه دوباره او را به رئیسالوزرایی منصوب کرد.۲ بنابراین کنار گذاشتن سپهدار کار مشکلی نبود که احتیاجی به کودتا داشته باشد. ضمن اینکه نخستوزیری سیدضیاء عجیب به نظر نمیرسید. سیدضیاء اگر چه در مقایسه با نخستوزیران قبلی ظاهرا گمنام بود ولی در سال ۱۲۹۹ نام او بر سر زبانها بود. به غیر از اینکه یک روزنامهنگار مشهور بود، ماموریت باکو را در کابینه وثوقالدوله بر عهده داشت و با سفارت بریتانیا روابط گستردهای داشت و سیدضیاء در اواخر نخستوزیری پیرنیا خود را مهیای احراز عضویت کابینه یا حتی ریاست وزیران میدانست.۳ به هرشکل وقتی هیچکسی زیر بار نخستوزیری نمیرفت و نظر بریتانیا با سیدضیاء بود بنابراین غیرطبیعی نیست که سیدضیاء نخستوزیر تحمیلی به احمد شاه از سوی بریتانیا باشد زیرا معمولا نخستوزیران و حتی اعضای کابینه دولت در آن دوره با ملاحظات دو قدرت بزرگ یعنی انگلیس و روسیه باید تطابق میداشتند. بهطور مثال نخستوزیری وثوقالدوله به جای صمصامالسلطنه به وضوح این نکته را مشخص میکند.۴ با وجود این، به نظر نمیرسد سیدضیاء نخستوزیر تحمیلی به شاه باشد چرا که احمدشاه به دنبال کابینه مقتدری بود که با بریتانیا نیز ارتباط خوبی داشته باشد و این کابینه جدید بتواند تا زمان تشکیل قوای نظامی مستقل؛ خروج قوای انگلیسی را تا مدتی به تعویق بیندازد که سیدضیاء در این میان گزینه مناسبی بود.۵
برکناری احمد شاه یا انقراض قاجاریه ازسوی رضاخان
اگر چه احمد شاه بعد از چهارسال از کودتا از سلطنت خلع میشود ولی نمیتوانیم بهطور قطع بگوییم که در سال ۱۲۹۹ در ابتدا چنین دیدگاه و طرحی وجود داشته است. اگر هم وجود داشته میبایست با توافق انگلیس باشد که انگلیس با آن مخالف بود بهطوری که وقتی رضا خان میخواست از قزوین به تهران بیاید آیرون ساید به او تذکر میدهد که نباید سلطنت قاجاریه به مخاطره بیفتد. البته این سوءظن وجود داشت که رضاخان دست به کودتا بزند و احمد شاه را سرنگون کند.۶ ضمن آنکه ورود نیروهای قزاق از قزوین به تهران به امر احمد شاه بود و او در جریان اتفاقات بود ولی چون ممکن بود حوادث دیگری نیز رخ دهد، نگرانی و ترس داشت.۷ درباره برنامه ورود نیروهای قزاق از قزوین به تهران نیز این نکته را باید اضافه کرد که در ابتدا قرار نبود فرماندهی آن بهعهده رضاخان باشد. از آنجا که کسانی چون غلامرضا خان میرپنچ، محمدصادقخان سردارمخصوص، عبدالله طهماسبی و امیرتومان موثق زیربار مسوولیت نرفتند، قرعه به نام رضاخان افتاد.۸ و اگر رضاخان این مسوولیت را نمیپذیرفت، شاید فرد دیگری این ماموریت سخت را به انجام میرساند. سختی ماموریت از این جهت بود که هیچکس نمیتوانست روزهای آینده را پیشبینی کند و اینکه چه واکنشی باید به سیر حوادث احتمالی نشان داد. از طرفی احمدشاه و دولتمردان در تصمیمگیریها مردد بودند، و از سویی دیگر بین نورمن و کرزن اختلاف بود و همچنین معلوم نبود برنامههای بلشویسم به کجا خواهد انجامید. به نظر میرسد بیتفاوتی احمد شاه نسبت به امور مملکت به تدریج منجر به بحثهایی چون جایگزینی محمدحسن میرزا و سپس استقرار جمهوریت و در نهایت خلع سلطنت از قاجار شد.
محمد تقی بهار درباره احمد شاه در کتاب تاریخ احزاب سیاسی مینویسد: «مردم نسبت به احمد شاه بیطرف یا ناراضی بودند، خاصه در بین مردم تهران به احمد علاف مشهور شده بود!» بهار در همین کتاب مینویسد تا پیش از کودتا انتقاد از احمدشاه اندک بود ولی بعد از کودتا به تدریج افزایش پیدا کرد.۹ حال اگر فرض شود که از ابتدا چنین طرح براندازی بود، باید ملاحظه کرد که رضاخان این هدف را با چه عواملی میخواست انجام دهد. عوامل سوم اسفند در واقع اعضای کمیته آهن بودند که با برآمدن قوام به جای سیدضیاء از صحنه سیاسی کشور کنار رفتند و دولتهای بعد از سیدضیاء از رجال سابق و از زندانیان و تبعیدیان دولت سیدضیاء بودند. بنابراین عواملی که گفته میشد که حلقه اصلی کودتا را تشکیل داده بودند، وجود سیاسی نداشتند و رضاخان آیا با عوامل ضدکودتا میخواست کودتا را ادامه دهد؟! اگر چه رضاخان سرانجام موفق میشود سلسله قاجاریه را براندازد و سلسله پهلوی را تاسیس کند و دیکتاتوری خود را پیش ببرد ولی سیر حوادث تاریخی نشان میدهد که رضاخان این اقدام را از طریق قانونی فیصله داد. اگر میخواست کودتا کند، دیگر احتیاجی به حمایت مجلس و احزاب و دیگر اقشار مردمی نبود. رضاخان حتی وقتی بر سر مساله جمهوریت موفق نشد،کسانی چون مشیرالدوله و مستوفیالممالک و مصدقالسلطنه به «بومهن» رفتند و او را دوباره به کاخ نخستوزیری دعوت کردند.۱۰ بنابراین رضاخان در راه کسب اعتماد تلاش زیادی کرد، ولو این اعتماد را از روی تبلیغات و عوامفریبی بهدست آورده باشد.
به قدرت رسیدن رضاخان بهعنوان دستنشانده انگلیس و نفوذ بیش از پیش انگلیس
شرایط و شواهد آن زمان نشان میدهد که معمولا اگر کسی میخواست به قدرت برسد باید با سفارت خانههای انگلیس یا روس ارتباط داشته باشد و نظر آنان را جلب کند به همین دلیل زمینه چینی و ارتباط و وابستگی سیدضیاء و رضاخان به سفارت بریتانیا در آن زمان عادی بود. بررسی روابط ایران و انگلیس از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا شهریور ۱۳۲۰ نشان میدهد که نفوذ انگلیس در ایران روز به روز کمتر شد. روابط سیدضیاء برخلاف نظر رایج با دولت انگلیس تیره بود زیرا قرارداد اقتصادی ۱۹۱۹ را لغو و درپی آن با شوروی قرارداد ۱۹۲۱ که عمدتا قرارداد اقتصادی - بازرگانی بود را امضا کرد و نورمن وزیر مختار بریتانیا در ایران از کار برکنار شد و بهطور کلی کرزن وزیر خارجه انگلیس به سیدضیاء اعتماد نداشت و دولت بریتانیا حدود یک ماه دولت جدید را به رسمیت نشناخت. ۱۱ به علاوه انحلال پلیس جنوب در فروردین ۱۳۰۰ آغاز شد و به دنبال آن خروج نیروهای بریتانیا در اردیبهشت همان سال، ساخت کلی یک نظام دست نشانده بریتانیا را تضعیف کرد. در واقع همراهی با انگلستان دیگر عامل مساعدی محسوب نشده و به تدریج دوستان قدیم بریتانیا به نوعی بیطرفی روی آوردند یا به مخالفت مستقیم با آن برخاستند.۱۲به همین ترتیب از کابینه بعد از سیدضیاء تا انقراض قاجار چه در دولت و چه در مجلس روحیه ضدانگلیسی وجود داشت و در زمینه سیاست خارجه با نزدیک شدن به ایالات متحده به نوعی به سیاست قدرت سوم متوسل شده بودند. البته در دوره ۱۶ ساله رضا شاه هم روابط ایران و انگلیس تیره و کدر بود و نفوذ سیاسی و اقتصادی انگلیس به تدریج کاهش بیشتری پیدا کرد. بهطور مثال مسائلی چون شیخ خزعل، شناسایی عراق، بازپرداخت بدهی ایران، پرواز خطوط هوایی بریتانیا بر فراز قلمرو ایران، استقلال گمرگی ایران، ارتباط شورشیان ایلات با انگلستان بر ضد حکومت مرکزی، مساله جزایر خلیجفارس (جزایر باسعید و هنگام و ابوموسی و تنب کوچک و بزرگ و بحرین) مساله نفت و سرانجام جنگ جهانی دوم از جمله چالشهای ایران با انگلستان بود که بعضا روابط دو کشور را بسیار تیره کرد. بنابراین بحث گسترش نفوذ بریتانیا بهعنوان هدف کودتا میسر نشد.
دفع خطر بلشویسم و جلوگیری از تجزیه ایران
بلشویسم به تدریج بین مردم از فرماندهان قزاق تا دولتمردان و روزنامهنگاران رسوخ میکرد و واقعا خطر فکری وکودتای نظامی بلشویسم دور از ذهن نبود و بحث انتقال پایتخت به اصفهان یا فرار شاه از کشور به همین دلیل بود ولی بازگشت نیروهای قزاق از قزوین به تهران اقدامی در راستای کودتا علیه احمدشاه نبود زیرا احمدشاه خود یک بار دستور داده بود که قوای قزوین به تهران بیایند اگر چه فرمانش را پس گرفت و نیروهای قزاق خودسرانه اقدام کردند ولی باید گفت که حضور نیروهای قزاق در تهران مورد نیاز بود و فقط ترس احمدشاه باعث شد دستورش را پس بگیرد.۱۳ بنابراین حضور قزاقها در تهران را باید در چارچوب تقویت نظامی قدرت مرکزی و جلوگیری از کودتای احتمالی بلشویکی درغیاب نیروهای انگلیسی که قصد خروج از کشور را داشتند، دانست. بنابراین این مساله در جهت تقویت حکومت احمدشاه بود، نه کودتای سیاسی و نظامی.
ایجاد دولت متمرکز و قدرتمند
ایجاد دولت متمرکز و با ثبات و پر قدرت در واقع از آرمانهای اقتصادی و سیاسی انقلاب مشروطه بود که به دلایلی چون دخالتهای بیگانگان مانند قراردادهای ۱۹۰۷ و ۱۹۱۵، جنگ جهانی اول و مشکلات داخلی انقلاب که برای هر انقلابی طبیعی به نظر میرسد، منجربه عدم ثبات و تاخیردر پیشرفت کشور شده بود. بنابراین تفکر ایجاد ثبات و امنیت در سالهای بعد از «سوم اسفند» از زمان انقلاب مشروطیت وجود داشته و مساله جدیدی نبود. ضمن اینکه ثبات و امنیت در کشور بعد از جنگ جهانی اول، جرقه خودش را با کابینه وثوقالدوله زده بود اما اتفاقاتی که در ادامه افتاد و منجر به خروج نیروهای انگلیس و روس شد، سیستم تمرکزگرایی به سرعت بیشتر و بهتری طی شد و آن طرز تفکر نه منحصر به اشخاص و نه سال ۱۲۹۹ بود بلکه تحولات بوروکراسی در جهت تمرکزگرایی خواهناخواه از زمان ناصرالدین شاه در حال پیشرفت بود.
سوم اسفند؛ ضدکودتا و شبهکودتا
فکر کودتا پیش از سوم اسفند بین رجال آن دوره وجود داشت. از جمله کسانی که به دنبال طراحی کودتا بودند میتوان به سید حسن مدرس، سیدضیاءالدین طباطبایی، نصرتالدوله فیروز و سردار اسعد بختیاری و حتی استروسلسکی اشاره کرد.۱۴ کودتا باید به پشتیبانی یک نیروی نظامی صورت میگرفت که در این بین سردار اسعد بختیاری و استروسلسکی نیروی نظامی را دارا بودند و سیدضیاء و نصرتالدوله فیروز با پشتیبانی نیروی نظامی انگلیس میتوانستند کودتا را انجام دهند. با این حال کودتای نصرتالدوله و سیدضیاء منتفی بود چرا که بریتانیا قصد کودتا در ایران را نداشت. سیاست بریتانیا بعد از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه آن بود که بتواند در غیاب روسیه؛ نفوذ سیاسی و اقتصادی خود را بیش از پیش در ایران و دیگر مناطق خاورمیانه افزایش دهد و به همین علت خواستار بستن قرارداد ۱۹۱۹ بودند ولی با توجه به مساله گیلان و حضور جدی بلشویسم در صحنه سیاست جهانی، بریتانیا متوجه شد که این حریف بسیار خطرناکتر از روسیه تزاری است بنابراین تصمیم گرفت که در تنش و مقابله مستقیم با او قرار نگیرد. انگلستان به دلیل آنکه بهانه به دست بلشویسم ندهد و همچنین هزینه زیادی برای نیروی نظامی آنها در ایران داشت، تصمیم گرفت نیروهای نظامی خود را از کشور بیرون کند و فقط از منطقه جنوب که منابع اقتصادی نفتی در آنجا وجود داشت، حفاظت کند. با عقبنشینی بریتانیا در شمال، شوروی نیز با توجه به مشکلات داخلی، ادعاها و شعارهای مردمی و انقلابی و همچنین قراردادهای تجاری و منافع مشترک سیاسی با بریتانیا، از ادامه عملیات نظامی در ایران صرفنظر کرد. در چنین فضایی بود که دو قدرت بزرگ بر سر نزاع و رقابت با هم دست از «گریبان» ما برداشتند که برآمدن دولت سیدضیاء مصادف با این فضای سیاسی بود. بلاتکلیفی و سرگردانی قزاقها در قزوین و مساله بیرون رفتن نیروی نظامی انگلیس از ایران موجب لزوم بازگشت قزاقها به تهران و سازماندهی مجدد آنان و حفظ سلطنت قاجار در غیاب دو قدرت روس و انگلیس شد که به شکلی پیش از آن، این دو قدرت، ضامن تداوم قدرت قاجارها بودند.
بنابراین بازگشت نیروهای قزاق از قزوین به تهران دو مساله را حل میکرد: یکی حفظ سلطنت قاجار در غیاب نیروهای انگلیس و روس و جلوگیری از خطر کودتاهای احتمالی بلشویکی و غیربلشویکی و دیگری به سبب خروج نیروهای انگلیس از ایران و به دنبال آن عدم ادامه جنگ در گیلان و عقبنشینی قوای ایرانی به تهران، راه را برای بستن قرارداد ۱۹۲۱ با شوروی هموار میکرد. به این ترتیب شوروی دست از حمایت جنگلیها برداشت و دولت مرکزی با تجدید قوا و روحیهای بهتر به گیلان حمله و آنجا را تصرف کرد. همانطور که گفته شد سیدضیاءالدین طباطبایی قصد کودتا داشت. سیدضیاء را باید در چارچوب یک روزنامهنگار جوان انقلابی تحلیل کرد که افکار بسی بلندپروازانه داشت. سیدضیاء وقتی به نخستوزیری رسید از احمد شاه خواست لقب دیکتاتور به او داده شود که البته به او داده نشد. این نکته نشان میدهد که او در چه فضایی سیر میکرده و به همین علت خیلی تمایل داشت که مسبب اصلی کودتا خودش باشد نه انگلیس و رضاخان. به هرصورت ورود نیروهای قزاق به تهران،خود به خود کودتای نظامی را در ذهن هر کسی تداعی میکرد؛ چرا که اندیشه کودتا بین رجال آن زمان وجود داشت. سیدضیاء از اینگونه شایعات نهایت استفاده را کرد و دست به نمایش کودتا زد تا بگوید کودتا شده است و کسانی را که به فکر کودتا بودند، منصرف سازد. سیدضیاء روزنامهها را توقیف و رجال سیاسی را زندانی و حکومت نظامی را برقرار کرد. به دلیل ضعف نظامی دولت مرکزی و خروج نیروهای انگلیس و نفوذ بلشویسم خطر کودتا وجود داشت؛ به همین دلیل در کابینه سپهداررشتی و سیدضیاء حکومت نظامی اعمال میشد تا جلوی هر کودتایی گرفته شود. اقدامات سیدضیاء برای جلوگیری از کودتا و حل مساله گیلان توجیه میشود؛ ولی به نظر میرسد که سیدضیاء افکاری را در ذهن میپروراند که خود نیز دست به کودتا بزند. در واقع سیدضیاء وقتی از دوام حیات سیاسی خود مایوس شد و چون میل نداشت استعفا کند در فکر چاره برآمد که شاه را بردارد. در این باب محمد حسن میرزای ولیعهد را انتخاب کرد و با او وارد این تدبیر شد؛ ولی موفقیتی به دست نیاورد و کودتای احتمالی سیدضیاء خنثی شد.۱۵
پاورقی:
1- آیرون ساید، خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرون ساید. ترجمه بهروز قزوینی، نشر آینه ص 134
2- مکی، حسین، تاریخ بیست ساله، جلد اول، چاپ ششم، سال 1380، ص 141
3- غنی، سیروس ایران؛ برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسیها، ترجمه حسن کامشاد، نیلوفر، ص 174
4 - پورآرین، فواد، انقلاب فراموش شده، چاپار. ص 468
5 - خاطرات و سفرنامه ژنرال آیرون ساید، ص 221
6 - ایران برآمدن رضاخان، همان، ص 210
7 - بهار، محمدتقی، احزاب سیاسی، جلد اول، انشارات امیرکبیر، ص 669
8- انقلاب فراموش شده،517
9 - احزاب سیاسی، جلد دوم، ص 41
10 - صفایی، ابراهیم، کودتای 1299 و نتایج آن، ص 85
11- کودتای 1299 و نتایج ان ص 37
12 - زرگر، علی اصغر، تاریخ روابط ایران و انگلیس،، ترجمه کاوه بیات، ص 81
13- کرونین، ارتش و حکومت پهلوی؛ ترجمه غلامرضا علی بابابی، ص 159
14- تاریخ بیست ساله، جلد 1 ص 146
15- بهار، جلد 1 ص 103
ارسال نظر