حاشیهای بر مصاحبه دکتر هاشم پسران با دنیای اقتصاد
«تورم انباشته» و اثرش بر نرخ ارز
منبع: وبلاگ مجله اقتصادی
چرا دولت نمیتواند نرخ ارز مدنظرش را در بازار حاکم کند؟
دکتر هاشم پسران، اقتصاددان برجسته ایرانی و استاد دانشگاه کمبریج، برای اقتصادخواندهها نیاز به معرفی ندارد.
منبع: وبلاگ مجله اقتصادی
چرا دولت نمیتواند نرخ ارز مدنظرش را در بازار حاکم کند؟
دکتر هاشم پسران، اقتصاددان برجسته ایرانی و استاد دانشگاه کمبریج، برای اقتصادخواندهها نیاز به معرفی ندارد.
چندی پیش، وی در مصاحبهای با روزنامه دنیای اقتصاد پیرامون نرخ ارز، گفت: «اصلیترین عاملی که نرخ انواع ارز را در بازار ارز هر کشوری تعیین میکند، اختلاف «تورم انباشته» بین کشورهای مذکور و سایر کشورها است. منظور از تورم انباشته یا تورم تجمعی، مجموع نرخ تورم یک کشور در طول چند سال متوالی است. به عبارت دیگر در بلندمدت، نرخ ارز متناسب با اختلاف تورم انباشته ایران با میانگین تورم انباشته کشورهای دیگر، افزایش خواهد یافت. نمیشود که برای سالهای متوالی همواره نرخ تورم در ایران 10 درصد بالاتر از میانگین جهانی باشد، و بعد هم انتظار داشته باشیم که نرخ ارز در ایران افزایش نیابد» [1]
به عبارت دیگر، از نظر دکتر پسران، «تورم انباشتهشده» یعنی تفاوت نرخ تورم ایران و کشورهای طرف تجاری ایران است که سبب شده نرخ ارزی که دولت مدنظر دارد، نتواند در بلند مدت امتداد داشته باشد. به همین دلیل است که او در مصاحبه خود قاطعانه میگوید: «من به عنوان فردی که زیاد با آمارهای اقتصادی کار کردهام، قاطعانه میگویم که ظرف چند سال، قطعا این نظریه (برابری قدرت خرید) خودش را بر نرخ برابری ارز تحمیل میکند»
اما منظور از «تورم انباشته» چیست؟
در ادامه سعی میکنم این مفهوم را به شکلی ملموس شرح دهم.
مثالی ملموس از مفهوم تورم انباشته
تعریف کلی تورم انباشته، در نقل قولی که در پاراگراف اول از قول دکتر پسران آوردهام، بیان شده است. اما برای شرح این تعریف، من شاخص قیمت مصرفکننده را برای ایران و یکی از مهمترین شریکهای تجاریاش یعنی آلمان، از اطلاعات بانک جهانی استخراج کردهام. نمودار روبهرو این شاخصها را برای سالهای 1991 تا 2010 (1372 تا 1391) نشان میدهد.
«شاخص قیمت» نشان میدهد که سطح عمومی قیمتها در مقایسه با یک سال پایه مشخص چگونه تغییر میکند. نرخ رشد این شاخص هم همان نرخ تورم را نشان میدهد. برای مقایسه بهتر من سال پایه را، به سال ۱۹۹۱ تبدیل کردهام.
نمودار نشان میدهد که رشد شاخص قیمتها در ایران بسیار بیشتر از آلمان بوده است. مثلا شاخص فوق در ایران در سال 1992 نسبت به سال 1991 حدود 26 درصد افزایش داشته، در حالیکه در آلمان این افزایش فقط 5 درصد بوده است. در تمام این دوره 20ساله هم، چنین تفاوتی در رشد قیمتها وجود داشته و سبب شده که شاخص قیمت مربوط به ایران به سرعت افزایش یابد در حالیکه افزایش شاخص قیمت آلمان چندان محسوس نبوده است. اگر بخواهم عدد و رقم بدهم، ایران هر ساله با تورم متوسطی در حدود 18 درصد مواجه بوده، در حالی که آلمان، به طور میانگین نرخ تورم سالانه 8/1 درصد را تجربه کرده است.
منطق اقتصادی حکم میکند که این تفاوت نرخ تورم، در قیمت نسبی ارز دو کشور هم ظاهر شود. در غیر این صورت و در حالتی که بخواهیم نرخ ارز را ثابت نگاه داریم، این تفاوت تورم روی هم انباشت میشود و روز به روز بیشتر بر نرخ ارز فشار میآورد.
مثالی بزنم: فرض کنید در سال ۱۹۹۱ قیمت یک مارک آلمان صد تومان بود و فرض کنید که در آن سال شما میتوانستید با صد تومان (معادل یک مارک)، در بازار ایران یک بسته بزرگ پوشک بچه بخرید. همچنین فرض کنید که قیمت یک بسته پوشک در آلمان ده مارک بود. این یعنی ده بسته پوشک ایرانی در مقابل یک بسته پوشک آلمانی. در طول بیست سال، متوسط قیمتها در ایران حدود ۲/۲۹ برابر شده است یعنی قیمت یک بسته پوشک در سال ۲۰۱۰ حدود ۲۹۲۰ تومان بوده در حالیکه قیمت آن در آلمان در این سال حدود ۳/۱۴ مارک بوده است.
حال نرخ ارز را وارد کنید. در سال 1991 نرخ ارز صد تومان برای هر مارک بود. شما با ده مارک یعنی با هزار تومان می توانستید یک بسته پوشک آلمانی بخرید. اگر بخواهید همین نسبت را در سال 2010 هم داشته باشید باید نرخ ارز طوری تغییر کند که همان برابری قدرت خرید سال 1991 (ده پوشک ایرانی در مقابل یک پوشک آلمانی) را در این سال هم برقرار کند. یعنی باید نرخ مارک در سال 2010 حدود 2050 تومان باشد. (در این صورت با معادل ریالی یک بسته پوشک آلمانی یعنی با 2050 تومان ضربدر 3/14 مساوی 29200 تومان میتوان مثل سال 1991، ده بسته پوشک ایرانی خرید.)
حال چه میشود اگر نرخ مارک تا سال ۲۰۱۰ در همان صد تومان ثابت بماند؟ در این حالت همه میخواهند از دولت مارک بگیرند و ۳/۱۴ مارک یعنی ۱۴۳۰ تومان بدهند و یک بسته پوشک آلمانی بخرند که هم ارزانتر از پوشک ایرانی (۲۹۲۰ تومان) است و هم احتمالا کیفیتش بهتر. این یعنی یک پوشک ایرانی معادل دو پوشک آلمانی. اولین نتیجهاش هم این است که دیگر کسی در ایران پوشک ایرانی نمیخرد. در چنین حالتی تقاضا برای مارک افزایش مییابد، نه تنها برای خرید پوشک بچه، بلکه برای هر چیز دیگری که آلمان میسازد.
البته فرض «ثبات کامل نرخ ارز در بیست سال اخیر»، یک حالت حدی است. اگر نرخ ارز افزایش یابد، ولی افزایش آن به اندازهای نباشد که تفاوت تورمها را جبران کند، تقاضا برای خرید ارز به همان نسبت افزایش مییابد. اگر اقتصاد ایران (شامل نفت) بخواهد این افزایش تقاضا را پاسخ دهد باید منابع زیرزمینی خودش را بفروشد و درآمد حاصله را صرف واردات از آلمان کند که نه به نفع تولید است نه به نفع اشتغال. و اگر نتوانیم این افزایش تقاضای ارز را پاسخ دهیم، طبیعتا قیمت ارز در بازار آزاد افزایش مییابد.
این داستان همچنین توضیح میدهد که چرا ما از چین همه چیز حتی سیر و رب و میخ و تسبیح و ... وارد میکنیم. ریشه آن در نهایت برمیگردد به تورم انباشتهشده یعنی افزایش مستمر قیمتها در ایران و افزایش کمتر آن در طرفهای تجاری ایران و همزمان با آن، اصرار ایران بر ثابت نگه داشتن نرخ ارز در ده سال گذشته.
* استاد اقتصاد دانشگاه بلومزبرگ _ پنسیلوانیا
ارجاعات:
[۱]: این مصاحبه در صفحات ۲۸ و ۲۹ روزنامه دنیای اقتصاد (دوشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۱) منتشر شده و در آدرس اینترنتی زیر قابل مشاهده است:
http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=307150
ارسال نظر