کوتر و یولن

ترجمه و تلخیص: علی سرزعیم

۲. چگونه حقوق مالکیت تعریف و اثبات می‌شود؟

حفظ و ثبت سوابق فرض کنید که می‌خواهید زمینی بخرید. به آن منطقه می‌روید و با کسی که ادعا می‌کند، مالک است صحبت کرده و پول می‌دهید و زمین را می‌خرید. پس از چند وقت سروکله کسی پیدا می‌شود که ادعا می‌کند صاحب اصلی زمین او است نه فرد دیگر و فرد قبلی مستاجر بوده است. برای احتراز از این امر معمولا مالکیت و انتقال مالکیت در برخی نهادها ضبط و نگه داری می‌شود و در هنگام خرید و فروش و مبادله می‌توان آنها را شناسایی نمود. در گذشته روی حیوانات اهلی نشان‌هایی داغ می‌شد تا مالکیت آن مشخص گردد. در گذشته‌های دور در انگلیس که سواد وجود نداشت هنگام مبادله زمین جشنی با حضور افراد منطقه برگزار می‌شد. در آن مراسم کودکان کتک حسابی می خوردند تا آخر عمر این مراسم را به خاطر داشته باشند. به این ترتیب سوابق مبادلات نگه داری می‌شد. نگه داری و ضبط مالکیت امور دارای این حسن است که عدم قطعیت نسبت به مالکیت را کم می‌کند اما دارای این عیب هم هست که فرآیندی هزینه بر است. لذا باید تعادلی میان این دو برقرار گردد.

آیا یک دزد می‌تواند منتقل کننده مالکیت باشد؟

فرض کنید که در خیابان کسی تلویزیونی را از ماشین خود بیرون می‌آورد و می‌فروشد. شما می‌خرید و به خانه می‌برید. ناگهان پلیس می آید و می گوید که تلویزیون دزدی بوده است؟ چه باید کرد؟ آیا تلویزیون به شما تعلق دارد یا نه؟ براساس قوانین آمریکا یک دزد نمی‌تواند مالکیت را به کسی منتقل کند. لذا مال متعلق به فرد مالباخته است نه خریدار. به این ترتیب ریسک به خریدار تعلق می‌گیرد و او باید هنگام خرید دقت کند که جنس اصیل بخرد. رویکرد دیگر این است که ریسک را به گردن فرد مالباخته بگذاریم کما اینکه در برخی کشورهای اروپایی روش همین گونه است. بر اساس این روش فرد باید مواظب باشد تا اموالش به سرقت نرود. ریسک را به گردن خریدار انداختن موجب می‌شود تا هزینه‌ای به خریداران تعلق گیرد و این امر می‌تواند مبادلات اقتصادی را کاهش دهد. ریسک را به گردن افراد مالک انداختن نیز هزینه‌های جلوگیری از سرقت را بیشتر می‌کند. انتخاب میان این دو قاعده از مقایسه این هزینه‌ها مشخص می‌شود. اگر هزینه مالکان بیشتر از هزینه خریداران باشد، باید خریداران این ریسک را بپذیرند وگرنه باید مالکان باید این ریسک را قبول کنند.

۳. حقوق مالکیت چقدر دوام داشته باشد؟

تصرف عدوانی

مقصود این است که اگر مالک یک امر طی یک مدت مالکیت خود را اعمال نکند، مالکیت او ملغی می‌شود. دو دلیل برای توجیه این مساله مطرح است: ۱) یک حسن آن این است که افراد می‌توانند به راحتی اقدام به مبادله کنند بدون اینکه هراس این را داشته باشند که در آینده کسی پیدا شود و ادله‌ای از گذشته‌های دور عرضه کند که نشان دهد او مالک قدیمی است. ۲)مزیت دیگر این است که منابع با ارزش بیکار و بدون استفاده رها نمی‌شوند؛ چرا که ریسک از دست رفتن مالکیت آن وجود دارد. تمام نکته گفته شده را در مورد اموال دزدی هم می‌توان مطرح کرد. اگر کالایی مدت زیادی در اختیار یک دزد بماند، می‌تواند نسبت به آن ادعای مالکیت نماید و آن را به دیگری واگذار کند.

قوانین مربوط به اشیا گم شده

اگر در بیابان یک کیف حاوی مروارید پیدا کنید، چه باید کرد؟ آیا می‌توان آن را مال خود نامید؟ در این موارد یک رویه ای تدوین می‌شود که افرادی که چیزی پیدا می‌کنند بر طبق آن رویه اعلام نمایند تا مالک اصلی آن پیدا شود. اگر ظرف مدت زمانی مشخصی نظیر یک سال پیدا نشد، مالکیت آن به یابنده واگذار می‌شود. دو ملاحظه در تعیین این رویه در نظر گرفته شده است: ۱)اگر این رویه وجود نداشته باشد، هر کس می‌تواند کالای دیگران را بدزد و بعد ادعا کند که آن را پیدا کرده است، لذا این رویه جلوی این انگیزه را می‌گیرد ۲)از سوی دیگر نمی‌گذارد تا مالکیت اجناس بلاتکلیف بماند. بعد از گذشت زمان مشخص مالک جدید تعیین می‌شود و ادعای مالکین قبلی بی اعتبار می‌گردد تا ابهام نسبت به این مالکیت برطرف گردد.

ارث و میراث

وقتی کسی مالک چیزی است به این معنی است که مجموعه حقوقی نسبت به آن دارد و می‌تواند حقوق خود را نسبت به ملک خود اعمال نماید. یکی از اینها این است که با اموالش پس از مرگش چه بکند؟ در مورد اموال شخص مرده چندین شیوه وجود دارد. یکی این است که تمام این اموال به فرزند بزرگ می‌رسد. سنت دیگر این است که تمام آن به فرزند کوچک می‌رسد. اما شیوه بهتر این است که فرد زنده بتواند وصیت کند این اموال به چه کسی برسد. این روش بهتر از دو روش قبلی است، چرا که شخص زنده می‌تواند قضاوت کند که چه کسی بهتر می‌تواند از این اموال استفاده کند. لذا با در نظر گرفتن متغیر کارآیی، مشخص است که این شیوه نسبت به دو شیوه دیگر برتری دارد.

مزیت دیگر این روش آنست که اگر فرد بداند بدون اختیار او اموال به فرزند ارشدش خواهد رسید و او مایل به این امر نخواهد بود، می‌تواند قبل از مرگش آن را به شخص مورد نظر خود را ببخشد تا به فرزند بزرگ او نرسد. ممکن است که کسانی این قانون را وضع کنند تا بخشش اموال مثلا قبل از ۵ سال پیش از مرگ مشروع نخواهد بود. در این موارد، فرد ممکن است قبل از ۵ سال اموال خود را ببخشد و عملا در یک حالت بازی گونه با قانون‌گذاران قرار گیرد. این گونه اعمال محدودیت‌های قانونی صرفا هزینه‌ها را بالا می‌برد. مزیت سوم این است که اگر فرد بفهمد کنترلی بر اموالش نخواهد داشت پس از مرگش، دیگر حداکثر تلاش برای حراست از اموالش را نخواهد کرد.

نکته‌ای که در مورد میراث و وصیتنامه مطرح است، این است که برخی وصیت می‌کنند که اموالشان پس از مرگ صرفا به شکلی خاص مورد استفاده قرار گیرد. مثلا زمین به فرزند ارشد به ارث برسد به شرط اینکه همواره برای کشاورزی مورد استفاده واقع شود. این شروط باید محترم شمرده شوند؛ چرا که اگر اعمال نشوند انگیزه فرد برای به ارث گذاشتن از بین می‌رود، اما این عیب را هم دارد که محدودیت‌هایی را برای مالکان بعدی ایجاد می‌کند. مثلا اگر در آینده قیمت محصولات کشاورزی تنزل کرد و قیمت خانه بالاتر رفت، استفاده بهینه از این زمین ساخت و ساز خانه خواهد بود نه کشاورزی کردن. لذا محدود کردن حق انتخاب آیندگان خود زیانبار است. مثلا به کسی همبرگر فروشی به ارث می‌رسد به شرط اینکه همیشه همبرگر فروشی دایر باشد، اما چند سال پس از مرگ مشخص می‌شود که همبرگر سرطان‌زا است و فعالیت همبرگر فروشی‌ها همگی تعطیل می‌شود. به عبارت دیگر اگر این قانون بخواهد کاملا دقیق رعایت شود دنیا باید توسط اراده مردگان اداره گردد که روشی بهینه نخواهد بود. علاوه بر این محترم شمردن محدودیت‌های اعمال شده توسط مالک قبلی ناقض حقوق مالکیت مالک جدید خواهد بود. راه حل عرضه شده این است که رعایت وصیت مردگان تا ۲۱ سال محترم است، اما پس از آن لزومی ندارد. حکمت این راه حل این است که میان دو انگیزه گفته شده تعادلی برقرار می‌کند.

براساس این قاعده هزینه‌های حاشیه‌ای رعایت وصایا با گذر زمان افزایش می‌یابد؛ چرا که هرچه زمان بگذرد التزام به دستورات گذشته با هزینه‌های بیشتری میسر خواهد بود. این هزینه شامل هزینه خصوصی و هزینه اجتماعی می‌شود. هزینه خصوصی حاشیه‌ای صعودی است چون نفع وراث به دلیل تقید به وصیت گذشته کاهش می‌یابد. هزینه اجتماعی حاشیه‌ای صعودی است، چون هزینه اجتماعی آن مثلا رفاه از دست رفته مصرف‌کنندگان (مثلا پیتزا خوران) به دلیل عدم تغییر شغل یک همبرگر فروشی به پیتزا فروشی با گذشت زمان زیاد می‌گردد. منافع حاشیه‌ای خصوصی لذتی است که فرد میراث‌گذار از طول کشیدن اجرای دستورات و وصیت‌هایش خواهد برد. این منفعت خصوصی حاشیه‌ای به مرور زمان نرخ نزولی خواهد داشت، لذا کاهنده است. منفعت حاشیه‌ای عمومی لذتی است که دیگر افراد زنده از اجرای وصایای دیگر افراد مرده مشاهده می‌کنند.

ادامه دارد