کاربرد اقتصاد در سیاست - ۱ اسفند ۸۶

ترجمه علی سرزعیم

گوردون تولوک، استاد حقوق و اقتصاد دانشگاه جورج میسون است.وی در سال ۱۹۴۷ دکترای خود در رشته حقوق را از دانشگاه شیکاگو دریافت کرد. قبل از آنکه به تدریس در دانشگاه‌های کارولینای جنوبی، ویرجینیا، تگزاس و آریزونا مشغول شود، در حوزه حقوق در دولت خدمت می‌کرد. در سال ۱۹۶۶ او مجله انتخاب عمومی را راه‌اندازی نمود که ابزار مهمی در تقویت تحقیقات پیرامون تصمیم‌گیری‌های غیربازاری بود. در سال ۱۹۶۸ همراه با بوکانان مرکز تحقیقات انتخاب عمومی را در دانشگاه ویرجینیا بنیانگذاری نمود. او ۲۳ کتاب و صدها مقاله تالیف کرده است. از بهترین تالیفات او کتاب‌های سنجش رضایت، منطق قانون، سیاست بوروکراسی، معمای اجتماعی و پیرامون رای‌دهی است. مقاله او تحت عنوان هزینه‌های اجتماعی تعرفه، انحصار و دزدی که در سال ۱۹۶۷ چاپ شد وسیعا در حوزه رانت‌جویی مورد توجه قرار گرفته است. او در سال ۱۹۹۸ به عنوان عضو برجسته انجمن اقتصاددانان آمریکا شناخته شد. این مصاحبه در سال ۲۰۰۲ در لندن صورت گرفته است.

شما را به عنوان یکی از بنیانگذاران انتخاب عمومی می‌شناسند. مقصود از این تعبیر چیست؟

به یک تعبیر ساده می‌توان انتخاب عمومی را کاربرد اقتصاد در امور سیاسی تعریف کرد. از دید ما سیاست‌مداران و بوروکرات‌ها همانند تاجرها عمل می‌کنند. هدف اصلی آنها این است که نفع خود را حداکثر کنند. ارائه خدمت به مردم محصول جانبی فعالیت آنها است. هنری فورد خط تولید را نه به این خاطر که عاشق خط تولید بود ابداع کرد، بلکه می‌خواست از این راه پول بیشتری در آورد که امر مقبولی است. سیاست‌مداران نیز سیاست‌های مختلفی را مطرح می‌کنند تا در دور بعد رای مردم را بدست آورند.

چرا بوروکرات‌ها بازدهی خوبی ندارند؟

یکی از دلایل آن این است که معمولا بوروکراسی‌ها خیلی بزرگ می‌شوند و ارتباطات داخلی آنها با مشکل روبرو می‌گردد. بهترین بوروکراسی که در جهان دیده شده توسط امپراتوری چین در قرن‌های گذشته بنیان گذاشته شده که از حیث ابعاد بسیار کوچک بوده است. ۳۰۰‌میلیون چینی توسط ۵۰۰۰مامور اجرایی اداره می‌شدند. این تعداد از مدخل آزمون‌های بسیار دشوار می‌گذشتند و پس از آن انتخاب می‌شدند. لذا بسیار باهوش و با کفایت بودند. با وجود هوش و ذکاوت باید گفت که بسیار هم فاسد بودند. اگر تاریخ چین را مطالعه کنید، به همان نکته‌ای خواهید رسید که اگر روزنامه‌های امروز پکن را بخوانید؛ یعنی اینکه حاکمان فاسد هستند.

رانت‌جویی یعنی چه؟

رانت‌جویی تلاش برای رهایی از دامی است که اقتصاد متداول به آن گرفتار شده است. فرض رانت‌جویی این است که اگر شما در کسب یک انحصار یا یک موقعیت یا برتری موفق شده‌اید، برای آن باید تلاش کنید. به‌طور عادی این موقعیت یا امتیاز را به عنوان هدیه به شما تقدیم نمی‌کنند. بنابراین، کار و تلاش برای آن هزینه‌ای است که باید جزو هزینه‌های اجتماعی آنچه امتیاز خوانده می‌شود، محسوب کرد. به عنوان مثال فرض کنید که من موفق شوم تا بتوانم مسوولان را متقاعد کنم تا بر روی واردات کالایی که تولید می‌کنم تعرفه اعمال کنند. سنتا گفته می‌شود که کالاها گران‌تر فروخته شده و سود زیادی نصیب من خواهد شد. در واقع رانت‌جویی می‌گوید که این هدیه خدادادی نیست، بلکه باید برای کسب آن تلاش کرد. دیگران نیز می‌توانند حدس بزنند که میزان تلاشی که من مصروف این کار خواهم کرد تا حدی است که با مزایای آن برابر شود یا اندکی کمتر باشد. بنابراین برخلاف آنچه تئوری‌های قدیمی نشان می‌دادند، هزینه اجتماعی رانت‌جویی بسیار بالا است. در واقع وقتی به گذشته می‌نگرم می‌بینم که قبول تئوری‌های گذشته برایم تقریبا غیرممکن بود؛ اما با این حال آن را به دانشجویان مبتدی تدریس می‌کردم.

برای اینکه انتخاب عمومی به کار‌گیریم، می‌توانیم به مساله ادغام شهرها در کانادا به عنوان یک مقوله سیاست گذاری توجه کنیم. پیش بینی انتخاب عمومی از ادغام دوازده شهر در یک شهر چیست؟

به طور کلی حدس من این است که هزینه هر واحد تولید بالا خواهد رفت.

چرا؟

همانگونه که در بازار رقابت وجود دارد، در درون دولت نیز رقابت مطرح است. شهرهای آمریکا و به نظرم کانادا نیز همین‌طور معمولا با تعدادی از شهرک‌های خصوصی و کوچک احاطه شده‌اند. این شهرک‌ها ساخته می‌شوند و افرادی را به سمت خود جذب می‌کنند؛ چرا که به عنوان یک واحد کوچک می‌توانند با هزینه کمتری نسبت به شهرهای بزرگ کار کنند. یکی از محققین دانشگاه ایندیانا امور مختلفی چون بهره‌وری پلیس در شهرهای مختلف را با هم مقایسه کرد و به این نتیجه رسید که در مناطق حومه شهرهای بزرگ، عملکرد پلیس بهتر از مناطق داخل شهر است.

استدلال حامیان این ادغام این است که با ادغام کارهای موازی حذف می‌شوند و صرفه‌جویی‌هایی این چنینی صورت خواهد گرفت. آنها معتقدند که می‌شود یک انحصار را کارآتر کرد. آیا تناقضی در این استدلالات دیده نمی‌شود؟

دلیل ایجاد انحصارات این نیست که آنها را کارآتر کنیم، بلکه هدف اصلی کسب سود بیشتر است. بسیاری از مسوولین اجرایی این شهرها در خواهند یافت که مجبور نیستند سخت کار کنند در عین حال حقوق بیشتری نیز خواهند گرفت. به نظرم تقریبا همه تحقیقات تجربی موید این مساله هستند. خود من در ۲۵ سال گذشته در یکی از این شهرک‌های خصوصی کوچک زندگی کرده‌ام. شما قطعه زمینی می‌خرید و از حق رای برای انتخاب هیات‌مدیره برخوردار می‌شوید.

نهایتا این‌امر کارآیی را برای سیستم به ارمغان خواهد آورد؟

به نظرم همین‌طور است. تا جایی که من دیده‌ام وضعیت همین‌گونه بوده است. در مناطق همجوار شهرهای دیگری وجود دارند و رقابت جدی میان آنها برقرار است.

در کانادا سیاست‌مداران حاکم قصد دارند تا سیستم خدمات درمانی که را کاملا دولتی و متمرکز است کارآ کنند. برای این مقصود به جای اینکه در سیستم موجود اصلاح ساختاری انجام دهند و این تمرکز را از بین برده و رقابت در ارائه خدمات درمانی وارد کنند، می‌خواهند مالیات بیشتری بگیرند و پول بیشتری به این سیستم تزریق کنند. همیشه شاهد این هستیم که پول بیشتری به این سیستم تزریق می‌شود؛ ولی اصل ساختار دست نخورده باقی گذاشته می‌شود. چرا سیاست‌مداران همیشه به این روش می‌خواهند مسائل را حل کنند؟

شما درست می‌گویید. معمولا همین اتفاق می‌افتد. واقعا قصد دارند که سیستم را بهتر کنند. دولتی‌ها دوست ندارند که مردم ساعت‌ها برای دریافت خدمات پزشکی منتظر بمانند. ‌اما عملا به سمت راه‌حل‌هایی تمایل دارند که قدرت آنها را بیشتر کند.

آیا مساله به همین سادگی است؟

البته که نه. همیشه برخی دانشگاهیان وجود دارند که شان خود را به قیمت ارائه این دیدگاه که مجموعه‌های بزرگ از مجموعه‌های کوچک کاراتر هستند می‌فروشند.

یعنی می‌گویید که چنین نیست؟

همیشه برای‌اندازه چیزهای مختلف حد بهینه‌ای وجود دارد‌؛ اما به طور کلی اگر شما به دستگاه‌های دولتی نگاه کنید همه آنها از این حد بهینه بزرگتر هستند. شاید ارتش تنها استثنا باشد. در‌امور نظامی واقعا اقتصاد مقیاس مطرح است و نمی‌توان خیلی بزرگ شد.

چگونه می‌شود از شر گروه‌های ذی‌نفع که در دستگاه‌های اجرایی نفوذ کرده و مخالف هرگونه رقابت هستند و همواره پول بیشتری می‌خواهند خلاص شد؟

باید به درخواست‌های این گروه‌ها پاسخ منفی داد.

ما سیاست‌مدارانی را داریم که به این تقاضاها جواب منفی نمی‌دهند؟

می‌دانم.

در مورد خصوصی‌سازی چه نظری دارید؟

سیاست‌مداران به این ‌ایده جواب منفی می‌دهند. کاملا به نوع فعالیت بستگی دارد. مثلا به عنوان یک نمونه واضح چندان مطلوب نیست که ارتش خصوصی شود. ‌اما موارد زیادی هست که خصوصی‌سازی جواب می‌دهد و مطالعات تطبیقی زیادی در این مورد انجام شده است. یکی از این موارد جمع آوری زباله‌ها است. در بخشی از آمریکا و کانادا این کار به بخش خصوصی واگذار شده است‌؛ اما در برخی دیگر خود دولت این کار را انجام می‌دهد. شرکت‌های خصوصی با نصف هزینه شرکت‌های دولتی این کار را سامان می‌دهند. نمونه‌هایی از این دست زیادند. مثلا در آریزونا آتش نشانی خصوصی وجود دارد. این سازمان‌ها بسیار کارآ هستند.

آیا به نظر شما این مسائل به مقوله رهبری سیاسی مربوط می‌شود؟

بله.

در کانادا سیستم هم سطح‌سازی ایالت‌های غنی و فقیر وجود دارد؛ یعنی از ایالت‌های غنی پول را می‌گیرند و به ایالت‌های فقیر می‌دهند. به نظر شما نهایتا چه اتفاقی خواهد افتاد؟

در طی زمان حجم این باز توزیع بیشتر خواهد شد.

آیا این سوبسیدها منجر به خدمات بیشتر خواهد شد یا صرف هزینه‌های بالاتر خواهد گردید؟

به نظرم صرف هر دو مورد خواهد شد؛ ‌اما در مورد میزان آنها اطلاعی ندارم. در مورد این پیش‌بینی که منابع مذکور صرف هزینه‌های بیشتر شود، مطمئن تر هستم تا اینکه صرف ارائه خدمات بیشتر گردد.

این منابع صرف سیستم خدمات درمانی می‌شود که کاملا انحصاری است. این منابع صرف دستمزدهای بالاتر و مسائلی از این دست خواهد شد. در واقع ایالت‌های ثروتمند به هزینه‌های بالاتر و خدمات گران‌تر بخش عمومی در ایالت‌های فقیر سوبسید می‌دهند.

اغلب دولت‌ها به نحوی در‌گیر باز توزیع منابع به افراد می‌شوند. این افراد می‌توانند ساکنین ایالت‌های فقیر باشند. ‌اما مساله این است که این کار غالبا به شکلی ناکارآ صورت می‌گیرد. ‌اما به هر حال این بخشی از کارکردهای دولت است.

به یاد می‌آورم که شما در یکی از کتاب‌هایتان گفته بودید که این بازتوزیع‌ها اغلب به جیب طبقه متوسط می‌رود؛ در حالی که عموم مردم خیال می‌کنند این پول‌ها نصیب فقرا خواهد شد. تحقیق شما نتیجه‌ای کاملا مغایر با این برداشت عمومی داشت. این‌گونه نیست؟

آن جمله من یک ادعای تئوریک بود؛ ‌اما شواهد تجربی با آن سازگار از آب درآمدند. باید به این نکته اشاره کنم که افراد فقیر در حال حاضر در هند هستند نه کانادا. اگر واقعا می‌خواهید به فقرا کمک کنید، مالیاتی بر همه کانادایی‌ها ببندید و منابع به دست آمده را به هند بفرستید.

چطور می‌گویید که این پول‌ها به طبقه متوسط می‌رسد؟ شما با این مساله در خود آمریکا هم مواجه هستید.

سال‌ها پیش نشان داده شد که همه سیستم‌های رای‌دهی به نفع اقشار میانی هستند. تا وقتی که مکانیزم رای اکثریت برقرار است، چاره‌ای جز این نیست.

از میان نظام‌های انتخاباتی رای‌گیری تناسبی و رای‌گیری مبتنی بر اکثریت، کدام یک بهتر است؟

من تمایل زیادی به نظام رای‌گیری تناسبی دارم؛ ولی این روش هم اشکالات خاص خود را دارد. آنچه من واقعا به آن تمایل دارم نظامی است که دو مجلس داشته باشد. اعضای یکی توسط روش رای‌گیری تناسبی و دیگری توسط رای اکثریت انتخاب شوند؛ ‌اما این یک مساله مشکل است. من با سیستم رای اکثریت ساده مخالفم. معتقدم که کاندیدای پیروز باید حد نصاب دو سوم را کسب کند همانطور که در انتخابات پارلمان آمریکا مرسوم است. اگر دو مجلس وجود داشته باشد که با دو سیستم رای‌گیری متفاوت انتخاب می‌شوند، همان‌طور که در آمریکا و کانادا مرسوم است، این موجب می‌گردد که تعداد شهروندانی که لازم است با یک پروژه موافق باشند تا بتواند به اجرا درآید بالا می‌رود.

اندازه بهینه دولت چقدر است؟

نمی‌دانم ولی اینقدر می‌دانم که از‌اندازه فعلی دولت‌ها کمتر است.

آیا در ذهن خودتان تخمین کمی در این رابطه ندارید؟

نه مشکل آنجاست که آیا شما اقداماتی نظیر اینکه پول را در سن جوانی از افراد بگیرید و در پیری به آنها برگردانید را در محاسبات وارد کنید یا نه. باید توجه داشت که این اقدام خود رقم قابل توجهی در هزینه‌های دولت است. با توجه به وجود کامپیوتر انجام این کار برای بوروکرات‌ها هزینه چندانی ندارد. در حالی که همین یک قلم دو سوم هزینه‌های دولت را شامل می‌شود و به سختی می‌توان ادعا کرد که این کار به شکل درستی انجام می‌گیرد.

کانادا کشوری فدرال است. چه کارهایی توسط دولت‌های فدرال بهتر انجام می‌شود؟ کدام کارها را دولت‌های ایالتی و دولت‌های محلی بهتر سامان می‌دهند؟

دولت‌های فدرال برای اداره ارتش مناسب هستند. اقتصاد مقیاس به شکل وسیعی در ارتش مطرح است. نیروهای ذخیره را می‌توان در سطح محلی در اختیار داشت (همان‌طور که در آمریکا و کانادا مرسوم است)، ‌اما در اختیار دولت فدرال خواهند بود. ‌امور دیگری را هم می‌توان ذکر کرد. در اختیار گذاشتن پهنای باند و کنترل بیماری‌های مسری و واگیردار نمونه‌هایی دیگر از کارهای دولت فدرال به شمار می‌روند. عملا باید گستره بزرگی از مسائل وجود داشته باشد تا توجیه‌کننده دخالت دولت مرکزی باشد. تقریبا تمام کارهای دیگر را می‌توان به دولت‌های محلی واگذار کرد. در بسیاری از موارد کارها را می‌توان در سطح هر شهر سامان داد. مساله کاملا بستگی به نوع فعالیت دارد. به طور کلی، باید گرایش به این سمت باشد که کارها به سمت پایین سوق داده شوند. ‌اما باید هر مساله را به طور موردی جداگانه لحاظ نمود.

چرا باید قدرت سیاسی را تا جای ممکن به سطح شهروندان به پایین سوق داد؟

چون شهروندان با پاهایشان؛ یعنی جابه‌جایی مکانی می‌توانند در مورد تصمیمات رای دهند. آنها (اگر از یک تصمیم خوششان نیاید) می‌توانند به مناطق دیگر نقل مکان کنند. با مکانیزم رای‌گیری نمی‌توانند.

این ملاحظه دلیل وجود منطقه‌بندی سیاسی کل کشور است مثل فدرالیسم. حال وقتی این منطقه‌بندی ایجاد شود برخی خواهند گفت که با ادغام آنها می‌توان از اقتصاد مقیاس بهره‌مند شد.

امروزه کاملا روشن شده که‌امور در مقیاس‌های پایین‌تر و کوچک‌تر به شکل کاراتری انجام می‌شود. البته این حرف همیشه و همه جا درست نیست.

چرا ما سبزی‌فروشی‌ها را همانند دولت‌های محلی ادغام نمی‌کنیم تا از اقتصاد مقیاس بهره‌مند شویم؟

چون همه آدم‌ها می‌خواهند که میوه و سبزیجات بخورند. اگر سبزی‌فروشی‌ها ادغام شوند مردم گرفتار گرسنگی نخواهند شد، بلکه با این مساله روبه‌رو می‌شوند که باید با قدرت انتخاب کم اقلام خوراکی مورد نیاز را به قیمت‌های بالاتر بخرند.

آیا همین مساله در مورد سیستم درمانی کانادا مطرح نیست. در کانادا سیستم انحصاری بزرگی بر خدمات درمانی حاکم است، در حالی که هوشمندانه‌تر این است که به افراد پول‌دهی تا خود در بازار رقابتی نیازهای درمانی شان را تامین کنند.

نیازی به وجود انحصار دولتی یا خصوصی نیست. شما باید تا حدی خوشحال باشید که کشور شما خیلی هم بزرگ نیست، بنابراین انحصار بزرگ تنها در کانادا موجود است! به عبارت دیگر می‌شود یک انحصار بزرگ در آمریکا باشد که سایه خود را بر کانادا هم بیافکند. وقتی شما با انحصار روبه‌رو هستید، باید انحصار را با خودش مقایسه کنید تا ببینید که آیا این انحصار به دلیل رفتارهای خاصی ایجاد شده یا نتیجه عملکرد کارآی آن شکل گرفته است. در دهه ۲۰ میلادی هنری فورد بیش از ۶۰‌درصد خودروهای جهان را تولید می‌کرد. دلیل آن این بود که می‌توانست ارزان‌تر از دیگران خودرو تولید کند. شما نباید چنین انحصاری را مانع شوید. به عبارت دیگر اگر فورد با دیگر تولیدکنندگان تبانی می‌کرد که قیمت‌ها را دو برابر کنند، شما باید در مقابلش می‌ایستادید.

اگر شما یک اصل بنیادین برای سیاست گذاری در بخش عمومی داشته باشید، چیست؟

به نظرم باید در مورد کارها با دقت تعقل نمود. اگر شهروندان معمولی جامعه را در نظر بگیریم، وقتی کسی می‌آید و به شما می‌گوید که می‌خواهد کاری کند تا وضع شما بهتر شود، با‌تردید به ادعای او بنگرید.

منبع: سایت frontiers