چالرز کنی

مترجم: یاسر میرزایی

منبع: فارین پالیسی

وضع واقعا دارد بهتر می‌شود حتی برای آن یک میلیارد کف فقر

برای بخش عظیمی از ۲۰۰ سال گذشته، داستان درآمد جهانی چنین بوده است که ثروتمندان، ثروتمندتر شده‌اند و فقرا، فقیر مانده‌اند؛ یا به بیان لند پریچت استاد کندی اسکول هاروارد در مقاله سال ۱۹۹۷‌اش: «تباینی طولانی مدت.» پریچت استدلال می‌کند که در سال ۱۸۷۰، ثروتمندترین کشور دنیا تقریبا نه برابر از فقیرترین کشور دنیا، ثروتمندتر بود. در سال ۱۹۹۰ این شکاف به اختلافی ۴۵ برابری افزایش یافت. جمعیت در بسیاری از این اقتصادهای ایستا که در سوی بد این طیف قرار داشتند، با سرعت رشد کرد. در سال ۱۹۸۱ طبق اعلام بانک مرکزی، ۹/۱ میلیارد انسان یا نصف جمعیت جهان در حال توسعه با درآمد ۲۵/۱ دلار یا کمتر در روز، روزگار می‌گذرانند.

کار ساده‌ای است که با توجه به تصاویری که از فقر رو به تزاید در روستاهای آفریقا و جنوب آسیا می‌بینیم، نتیجه بگیریم که وضع رو به وخامت است، اما چنین نیست. در حقیقت طی دو دهه گذشته الگو برعکس شده است. جهان بسیار کمتر فقیر شده است و طبیعت فقری که باقی‌مانده است به کلی دگرگون شده است.

با ارقام شروع کنیم: بر طبق آمار بانک مرکزی در دهه ۱۹۸۰ متوسط نرخ رشد جی‌دی‌پی سرانه در کشورهای در حال توسعه ۴/۱ درصد بود. در اولین دهه قرن ۲۱، این متوسط به ۴/۴ درصد بالا پرید به نحو قابل‌توجهی بالاتر از نرخ رشد کشورهای ثروتمند. یک نتیجه این انفجار اقتصادی این است که تعداد کشورهایی که در دسته درآمد پایین قرار داشتند_کشورهایی که جی‌دی‌پی سرانه آنها کمتر از ۱۰۰۰ دلار است_ از ۶۰ تا در سال ۲۰۰۳ به ۳۹ تا در حال حاضر رسیده است.

تنها کشورها نیستند که ثروتمندتر می‌شوند فرد فرد فقرا نیز چنین می‌شوند. در سال ۲۰۰۵ تعداد کسانی که در فقر مطلق یا با درآمد کمتر از روزی ۲۵/۱ دلار، در جهان می‌زیستند، طبق تخمینی که لورنس کندی و گوفری گرتز از موسسه بروکینگز انجام دادند، حدود ۳/۱ میلیارد نفر بود. همین محققان حدس زدند که این مقدار در سال گذشته زیر ۹۰۰ میلیون بوده است. آنها حدس می‌زنند که نسبت مردم گرفتار فقر مطلق در جهان در حال توسعه از یک دوم در سال ۱۹۸۱ به کمتر از یک ششم در حال حاضر رسیده است.

این تنها داستان ببرهای چینی و فیل‌های هندی نیست حتی آفریقا هم به حرکت درآمده است. بدون شک، این قاره دیر به بقیه ملحق شد، اما در ۱۰ سال گذشته رشد خوبی را در کشورهای نفتخیز و بدون نفت، ساحلی و بدون ساحل تجربه کرده است. طبق نظر خاویر سالایی مارتین و ماکسیم پیرکفسکی به ترتیب از دانشگاه کلمبیا و موسسه تکنولوژی ماساچوست، آفریقا در مسیری است که تعداد مردمی که در فقر مطلق می‌زیند را در سال ۲۰۱۷ نسبت به سال ۱۹۹۰ نصف کند. در حال حاضر نرخ فقر ۳۰ درصد پایین‌تر از سال ۱۹۹۵ است.

البته همه این اعداد را باید مدت‌ها در انبار نمک خوابانید. محاسبه میزان درآمد کشورها دشوار است و مقایسه این مقادیر با هم_کالاهای یکسان، قیمت‌های مختلفی در کشورهای مختلف دارد و مردم مصارف متفاوتی دارند_ بسی دشوارتر. محاسبه در طول زمان، عدم قطعیت‌های بیشتری را نیز وارد می‌کند. وقتی به سراغ تخمین‌های محلی و جهانی می‌رویم، خصوصا در چند ساله اخیر، با شکافی عظیم مواجه می‌شویم که باید با توده‌ای از فرض‌های معقول پر شود. یک مثال برای فقدان قطعیت در استفاده از آمار مربوط به درآمد برای مقایسه کشورها این است که به جز چند استثنا، ما واقعا نمی‌دانیم که کدامیک از کشورهای آفریقایی جنوب صحرا فقیرتر است و کدام ثروتمندتر.

از این ملاحظات که بگذریم، گرایش به سمت پذیرش این تصویر که فقر جهانی در حال کاهش و درآمدها رو به افزایش است، وسیع و به اندازه کافی قوی است و این گرایشات موجب تغییراتی مهیج در طبیعت مساله فقر جهانی شده است. مثلا بسیاری از مردم فقیر جهان دیگر در کشورهای فقیر نمی‌زیند. طبق نظر اندی سامنر از بنیاد مطالعات توسعه، در سال ۱۹۹۰ بیش از ۹۰ درصد آنها در کشورهای فقیر زندگی می‌کردند. در سال ۲۰۰۷ این تعداد به حدود یک چهارم مقدار قبلی کاهش یافت. این عدم تعادل احتمالا پایدار نخواهد بود؛ چندی و گرتز از موسسه بروکینگز پیش‌بینی می‌کنند که وقتی نرخ فقر در کشورهای جدید با درآمد متوسط کاهش یابد_خصوصا در چین و هند و اندونزی_سهم مردم فقیری که در کشورهای فقیر می‌زیند دوباره به ۴۵ درصد در سال ۲۰۱۵ باز خواهد گشت؛ بنابراین باید این دیدگاه که «یک میلیارد فقیر» مساله کشورهایی با درآمد متوسط خواهد ماند، مورد بازبینی قرار گیرد.

دوما مردمان با فقر متوسط به سرعت در حال حرکت به سمت غرب هستند. گر چه فقر آفریقا دارد کمتر می‌شود، اما فقر دارد با روند رو به افزایشی مساله آفریقایی می‌شود. در سال ۲۰۰۵ آسیا خانه ۶۶ درصد از فقیرترین‌های جهان بود در حالی که آفریقایی‌های زیر صحرا ۲۸ درصد را تشکیل می‌دادند. تحلیل بروکینگز حدس می‌زند در سال ۲۰۱۵ این نسبت کاملا برعکس شود؛ آسیا ۳۴ درصد و آفریقا ۶۰ درصد فقرا را در خود جای دهد.

گرایشی دیگر هست که فقر دارد پخش‌تر می‌شود_دیگر در یک سری کشورهای بزرگ متمرکز نیست، بلکه در میان شمار بیشتری از ملت‌های با اندازه متوسط پخش شده است. در سال ۱۹۹۰ چین بیش از یک سوم از ۸/۱ میلیارد انسانی را که در فقر مطلق می‌زیستند، در خود جای داده بود. در سال ۲۰۱۵ پیش‌بینی می‌شود که نیجریه بیشترین مردم فقیر را در جهان خواهد داشت؛ اما این تنها یک ششم کل فقیران است که ۵۸۵ میلیون خواهند بود.

کاهش فقر جهانی بدون شک خبر خوبی برای میلیاردها نفر از مردم جهان است، اما این خبر برای موسسه‌های جهانی خیریه مشکلاتی را به همراه دارد. وقتی اکثریت مردم فقیر به سمت زندگی در کشورهای با درآمد متوسط می‌روند، خیرین به این فکر می‌کنند که شیوه کمک‌رسانی‌شان را تغییر دهند و به جای کمک به کشورهای فقیر به افراد فقیر کمک کنند. یک گزینه‌ که توسط کندی و گرتز پیشنهاد شده این است که کمترین سطح مصرف جهانی را در نظر بگیرند. موسسات خیریه به خانواده‌های فقیر ما‌به‌التفاوت درآمدشان با ۲۵/۱ دلار به ازای هر نفر در یک روز را می‌پردازند. محققان بروکینگز تخمین زده‌اند که هزینه‌های مالی چنین کمکی از ۹۶ میلیارد دلار در سال ۲۰۰۵ به ۶۶ میلیارد دلار در حال حاضر رسیده است یا نزدیک به نصف ارزش کمک‌های رسمی. با رشد کمک‌های مالی تحقق این اندیشه امکان‌پذیرتر از آن‌چه بوده نیز می‌شود؛ اگرچه محاسبه دوباره اینکه هر سال دقیقا چه کسی، دقیقا چه مقدار کمک نیاز دارد، خود چالش عظیمی است.

اما این چالش‌ها موسسه‌های خیریه را وا می‌دارد تا دریابند وضعیت جدید فقر چه دریچه‌هایی را برای کمک‌رسانی باز کرده است. توجه کنید که چین هنوز خانه یک سوم فقرای جهان است. میزان کمک‌ به فقرا نسبت به آنچه خود کشورها می‌توانند برای مردمشان کنند، بسیار ناچیز است. چین سالانه ۸۵/۲ هزار میلیارد دلار ذخیره می‌کند_این مقدار در حدود ۲۴ برابر حجم کمک‌های جهانی است. از دیگر سو به نظر بسیار معقول‌تر می‌رسد که کمک‌ها می‌تواند تغییری در وضعیت فقر در جمهوری دموکراتیک کنگو ایجاد کند_جایی که احتمالا رتبه سوم تعداد فقرای جهان را در سال ۲۰۱۵ خواهد داشت. جی‌دی‌پی کل کشور تنها در حدود ۱۰ میلیارد دلار است.

باید کاملا متوجه این نکته بود که مساله فقر، تنها مساله پول نیست. بر خلاف رشد خیره‌کننده چین در ۲۰ سال گذشته، رشد وضعیت بهداشتی و پزشکی در آن‌جا بسیار کند بوده است. از سال ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۵، مرگ و میر کودکان تقریبا نصف شد. در طول سال‌های پس از ۱۹۸۵ که رشد چین ناگهان سرعت گرفت، ۲۲ سال طول کشید تا چنان اتفاقی تکرار شود.

بنابراین موسسه‌های خیریه‌ نقشی اساسی در ارتقای وضعیت و بهتر کردن کیفیت زندگی کسانی دارند که خانه‌ به خانه فقر مطلق‌اند؛ این کار از طریق گسترش بهداشت و خدمات آموزشی صورت می‌گیرد. کوتاه سخن آن که پایان فقر، ساحلی نیست که دیده شده باشد؛ ما هنوز بر سر راهی بلند قرار داریم.