اقتصاد ازدواجم را نجات داد

پائولا زوچمن

مترجم: محمدرضا فرهادی‌پور

منبع: نیوزویک

شوهرم بعد از مشاجره‌ای تند و زننده- کابینت‌های آشپزخانه دوباره باز رها شده بودند و کلمات هم رد و بدل - برای اثبات یک نکته، نموداری کشید که وضعیت فعلی ازدواج‌مان را نشان می‌داد. نکته او این بود که روزهای بد ما بیش از روزهای خوب‌مان است و چیزی برای درمان آن لازم بود، اما این نمودار مرا به فکر فرو برد: شاید، من واقعا در جست‌وجوی درمانی بودم. شاید راه‌حل منازعه زناشویی ما نباید در نیمکت روان‌ درمان‌گران پیدا شود، بلکه باید در زبان سخت داده‌های تجربی یافت شود.

به عنوان یک ویراستار اخبار تجاری، پیش از این در اخباری پیرامون حباب‌های مسکن، اختلال بازار و انگیزه‌ها فرو رفته بودم که به‌طور عجیب و غریبی، به‌نظر می‌رسد نکات موازی‌ای در خانه دارند. حباب رابطه من مدت کوتاهی بعد از اینکه گفتم «من هستم» ترکیده بود. آیا ما به اندازه کافی سازگار نبودیم- یا تنها به انگیزه‌های سرخوشانه واکنش نشان داده بودیم؟

درک می‌کنم که شاید این موضع برای بعضی‌ افراد دیوانه‌وار به نظر برسد، اما متقاعد شده بودم که من در چیزی بودم که اصول علم اقتصاد- اغلب مبتنی‌بر حقیقت و همیشه عملی- می‌توانستند مسیری را برای سعادت یک زوج آشکار سازند؛ بنابراین تلفن را برداشتم و به گری بکر زنگ زدم. این کار هم ممکن است دیوانه‌وار به نظر بیاید. گری بکر یکی از مشهورترین اقتصاددانان در قید حیات جهان است. او جایزه نوبل اقتصاد و مدال آزادی ریاست‌جمهوری را برده است، اما آیا او می‌توانست در خصوص رابطه [زناشویی] هم به من مشاوره بدهد؟

در واقع، او می‌توانست. او حدود یک تن مطلب در خصوص اقتصاد خانواده نوشته است و در زندگی زناشویی‌خودش هم درباره آن فکر می‌کند. او می‌گفت این است چرایی اینکه همسرش بیشتر کار خانه را انجام می‌دهد. از آنجا که وقت او، براساس یک مقیاس پولی، از وقت همسرش ارزشمندتر است، او بخش بیشتری از آن را صرف کار در دفترش می‌کند و وقت کمتری را در آشپزخانه می‌گذراند.

چه خوش‌شانس.

نزدیک به چهار سال بعد، من گفت‌وگوهای مشابهی را با صد نفر از اقتصاددانان، روان‌شناسان و مردم معمولی انجام دادم که سرانجام تبدیل به کتابی به نام اقتصاد همسرداری: کاربرد اقتصاد برای راهبری عشق و ازدواج و ظروف کثیف (Spousonomics: Using Economics to Master Love, Marriage, and Dirty Dishes) شد که با دوست و همکار ژورنالیستم جنی اندرسون نوشتم. این تحقیق، با تجربه من از شوهرم ترکیب شد و مرا به سوی توصیه چند اصل پایه‌ای برای همه کسانی سوق داد که در جست‌وجوی بهبود رابطه زناشویی‌شان هستند.

یک قلمرو مهم انگیزه‌ها است، همان چیزهایی که افراد را برمی‌انگیزانند. وام‌های رهنی خرید خانه را تحریک می‌کنند و دستمزدها افراد را به دام کار کردن می‌اندازند. انگیزه شوهرم برای بستن کابینت‌ها- به دور از نق زدن- دقیقا «لجبازی» نبود، بلکه نتیجه عکس می‌داد. بیدار شوید! انگیزه‌های بهتری وجود دارند. اول اعتماد است که اقتصاددانان دریافته‌اند می‌تواند به‌طور شگفت‌انگیزی برانگیزاننده باشد. مثلا، شاید اگر به افراد پولی پرداخت نمی‌شد به اهدای خون علاقه‌مندتر بودند تا اینکه پولی به آنها پرداخت می‌شد. چه کسی می‌داند؟

خب من برای ایجاد کمی اعتماد در مردم تلاش کردم. نق زدن را متوقف کردم و یک روز به خانه آمدم تا علائم «مرا ببندید» را پیدا کنم که به عنوان علائم یادآوری برای او در کابینت‌ها نصب شده بودند.

درسی دیگر: ۵۰/۵۰ بهترین روش برای تقسیم کار منزل نیست. ما یک ازدواج برابر (و هرچیزی که اصول فمینیستی‌ای که مادرم به من آموخت را بر باد می‌دهد) می‌خواهیم، اما

آدام اسمیت بسیار خوب یادآوری کرد که کارآیی وقتی به حداکثر می‌رسد که کارگران متخصص باشند. امروزه، من با خوشحالی تمام قبوض را می‌پردازم و شوهرم- خوشحال‌تر- همه جاروکشی‌ها و نظافت‌ها را انجام می‌دهد.

مفهومی که ژرف‌ترین تاثیر را داشته است باخت‌گریزی (loss aversion) است. اقتصاددانان رفتاری نشان داده‌اند که ما همان‌قدر از باختن متنفریم که بردن را دوست داریم و وقتی احساس می‌کنیم داریم می‌بازیم، غیرعقلانی می‌شویم. باخت‌گریزی تاحدی در شکست لمن برادرز برای قبول زیان‌هایش در اوایلی که هنوز فرصتی کافی برای نجات شرکت وجود داشت، مقصر بود.

من شدیدا از باخت گریزانم، اما حالا تلاش می‌کنم تا حواسم جمع باشد که کی در هنگامه مشاجره‌ها در حال و هوای گریز از باخت هستم؛ بنابراین من یک وقت استراحت می‌گیرم. گاهی‌اوقات این به معنای رفتن دوباره برای مشاوره گرفتن از هر کسی است که قبل از ازدواجم به من مشاوره می‌داد: هرگز عصبانی به رختخواب نروید.

برای آنچه ارزشمند است، عصبانی به رختخواب رفتن یک درمان معجزه‌گر است. من منازعه را متوقف می‌کنم، کمی می‌خوابم و با سری سبک‌تر بیدار می‌شوم. ۹ بار از ۱۰ بار، مشاجره، صبح آن روز حل می‌شود. این حداکثر کردن مطلوبیت - یا در خانه من- بعد از آن شادمان زندگی کردن- نامیده می‌شود.