رضا نیازمند:
یک پرونده دیگر این بود که یک روز جمعه گچکاری بوده که گچ تمام میشود. گچکار به شاگردش میگوید برو از این مصالح فروشی یک بار الاغ گچ بخر. او هم میرود و پنج تومان میدهد و گچ را میآورد که گچکار تا آخر روز بیکار نماند. معمولا برای ساختمان دانشگاه گچ از کارخانه و با کامیون خریداری میشد که قیمت هر بار آن ۲۵ ریال میشد. این شده بود یک پرونده دزدی. بقیه هم از این قبیل بود. گزارش کامل تهیه شد و در اختیار دکتر اقبال گذاشته شد. دکتر اقبال هم گزارش را به شاه داد و شاه دستور داد سپهبد ایادی، پزشک…
رضا نیازمند:
او زیر بغل خود ۱۸ پرونده داشت که همه را با بیادبی بسیار پرت کرد روی زمین و با صدای بلند گفت اینها پرونده دزدی مجتهدی است و شروع کرد به بد گفتن از مجتهدی و خودش رفت بالا و پهلوی شریف امامی نشست. شریف امامی از این بیادبی ناراحت شد و با خشم گفت: «آقا این چه وضع حرف زدن است؟ چرا توهین میکنید.» مجتهدی هم رگ رشتیگریاش بالا آمد و با فریاد گفت من دزدم؟ اگر رئیس دانشگاه دزد باشد او را باید وسط دانشگاه بهدار کشید و مشغول فریاد بود که قلبش گرفت و افتاد روی زمین. شریفامامی عصبانی به ایادی فریاد زد…
رضا نیازمند:
هیات امنا ناراضی بود و میخواست ارشد استادان در غیاب مجتهدی جای او باشد. ولی مجتهدی اصرار کرد و هیات امنا قبول کرد و مجتهدی رفت اروپا، سپس آمریکا. در غیاب مجتهدی حتی یک جلسه هیات امنا هم تشکیل نشد و ما آن آقای جانشین را ندیدیم. نخستین جلسه که مجتهدی برگشته بود، هیات امنا به ریاست شریفامامی تشکیل شد و مجتهدی با یک افتخاری داشت گزارش میداد که در این مسافرت چگونه با استادان برجسته که اغلب آنان البرزی بودند در اروپا و آمریکا ملاقات کرده و کادر اولیه استادان را استخدام کرده و بعد از تابستان…
رضا نیازمند:
رئیس دانشگاه در حقیقت وزیر دربار بود؛ چون دانشگاه آریامهر موقوفه شاه بود و تولیت دانشگاه آریامهر هم با خود شاه بود و به همین دلیل رئیس دانشگاه نایب التولیه بود. ما تا آخر نفهمیدیم که این قضیه تولیت یعنی چه؟ چون متولی که شاه بود کمک مالی به دانشگاه نمیکرد. بودجه را سازمان برنامه میداد؛ شرکت نفت هم سالی یک چک ۱۰میلیون تومانی کمک میکرد، ولی من ندیدم بنیاد پهلوی یا شاه پولی بدهد. در ابتدا هیات امنا ۳۰نفر بودند که امام جمعه تهران (دکتر امامی) هم عضو بود. ایادی، پزشک مخصوص شاه هم عضو بود. سال اول…