گشتی در لابهلای کتاب خاطرات استاد کرم رضایی
خواندنیهای یک هنرپیشه
مگر میشود «غبارنشینها، باباخالدار، اعدامی، قرنطینه، طغیان، زخمه، شاخههای بید، رانده شده، دندان طلا، آواز تهران، ماهعسل، علی کنکوری، در کمال خونسردی، آقای شانس، فصل پنجم، مسافوری، سالاد فصل و...» را در سینما فراموش کرد؟ مگر میشود بازیگر شوخطبع و شیرین فیلمهایی دهه ۵۰ را به این سادگی از یاد برد؟
بهزاد خاکینژاد
مگر میشود «غبارنشینها، باباخالدار، اعدامی، قرنطینه، طغیان، زخمه، شاخههای بید، رانده شده، دندان طلا، آواز تهران، ماهعسل، علی کنکوری، در کمال خونسردی، آقای شانس، فصل پنجم، مسافوری، سالاد فصل و...» را در سینما فراموش کرد؟ مگر میشود بازیگر شوخطبع و شیرین فیلمهایی دهه ۵۰ را به این سادگی از یاد برد؟ حتی اگر او را به واسطه کهولت سن دیگر روی صحنه یا جلوی دوربین نبینیم، کمتر کسی است که چهره، نقشآفرینیها و بیان دوستداشتنی استاد کرمرضایی را فراموش کند.
رضایت کرمرضایی، شخصیت کمدین فیلمهای فارسی، در سال ۱۳۱۶ در سنقرآباد کرمانشاه به دنیا آمد و از سال ۱۳۳۳ در جامعه باربد به عنوان بازیگر مشغول به کار شد.
وی پس از تحصیل متوسطه در هنرستان هنرپیشگی تهران و ادامه تحصیل در مونیخ آلمان به ایران بازگشت و به هنر بازیگری خود ادامه داد. او در حال حاضر مدرک دکترا دارد.
پیر بازیگری ایران در این سالها که کمتر در هنرهای نمایشی حضور مییابد و از ناتوانی جسمی و حرکتی برخوردار است، به نوشتن کتاب خاطرات زندگی خود روی آورده و چند ماهی است که آن را به پایان رسانده است.
این کتاب توسط نشر ققنوس به چاپ رسید که شامل دوران کودکی تا امروز وی میشود و یادآوریهای بسیاری از دوران شیرین هنری کرمرضایی را در خود دارد.
او پیش از این، حدود ۴۰ نمایشنامه آلمانی را به فارسی ترجمه کرده که ۲۰ عنوان از آنها به چاپ رسیده و در حال حاضر مشغول نوشتن یک نمایشنامه شده است.
گمان میرود خاطرات استاد کرمرضایی از جمله کتابهای زندگینامه پرفروش سالهای اخیر باشد؛ چرا که اتفاقات و حوادث تلخ و شیرین دوران مختلف زندگی پیر بازیگری ایران سراسر خواندنی است.
این کتاب حدود ۴ماه پیش به چاپ رسیده و در این مدت به انتظار اجازه انتشار به سر میبرد. استاد کرمرضایی در این باره میگوید: «نمیدانم چرا اجازه نشر این کتاب این قدر طولانی شده است؛ اما امیدوارم که هر چه زودتر به چاپ گسترده برسد تا خاطرات من در اختیار علاقهمندان هنرهای نمایشی قرار بگیرد.
این کتاب شامل همه دوران زندگیام از کودکی تا امروز آثار ترجمه شده، فعالیتهای نمایشی، سفرها، تحصیل و ... است.»
در بخشی از این کتاب که به خاطرات دوران مدرسه پرداخته، آمده است: در پایه سوم ابتدایی هم شاگرد اول بودم و هم مبصر کلاس.
یکی از روزها بعد از تمام شدن دیکته، باید دفترچهها را برای معلم جمع میکردم؛ اما خود یک کلمه را فراموش کرده بودم در نتیجه نگاهی کوتاه به دفترچه یکی از بچهها انداختم و آن واژه را در دفترم اصلاح کردم. خانم معلم که متوجه قضیه شده بود مرا از مبصری کنار گذاشت و عادل سهامی را که پدر پولداری هم داشت و همیشه میز خانم معلم را با انواع و اقسام لوازمالتحریر آرایش میکرد، به عنوان مبصر انتخاب کرد.
در پایان کلاس وقتی از جلوی خانم معلم رد میشدم، مرا متوقف کرد و با اشاره به وسایل روی میز گفت: مبصر باید این گونه باشد.
به او گفتم من اگر پول تو جیبی دو سالم را جمع کنم باز هم توانایی خرید این وسایل را نخواهم داشت؛ گفت: مگر روزی چقدر پول تو جیبی میگیری؟ وقتی گفتم هفتهای یک ریال، چیزی نگفت ولی ندامت از صورتش پیدا بود.
به همین دلیل آن روز به دفتر مدرسه رفت و ماجرا را برای مدیر تعریف کرد. مدیر هم از وزارت فرهنگ وقت برای من پول تو جیبی معادل ماهی شصت ریال به عنوان کمک هزینه تحصیلی درخواست کرد که طی نامهای از دفتر دریافت کردم.
همچنین در بخشی از خاطرات مسافرتهای خود آورده است:
من در سالهای جوانی اغلب شهرهای ایران و بسیاری از کشورهای اروپایی را گشتهام. سه ماه پیاده و بدون استفاده از هواپیما و قطار و اتومبیل شخصی، تمام اروپا را گشتهام. آن روزها در تمام اروپا مکانهایی در هر ۵۰ کیلومتر وجود داشت به نام «خانه جوانان».
این خانهها حالت هتل یا مسافرخانه دانشجویی بود که برای اقامت یک شب هر نفر یک مارک (معادل یک تومان و هشت هزار) هزینه برمیداشت؛ اما شرایط خاصی داشتند.
مثلا شما حق اقامت بیش از یک شب در هر خانه را نداشتید و تمام وسایل نقلیه عمومی باید شما را بدون دریافت وجهی به مقصد میرساندند. با این روش تمام اروپا را دیدم.
در ایران هم همزمان با فعالیتهای نمایشی در اداره فرهنگ و هنر به گروههای مختلفی تقسیم میشدیم و برای اجرای تئاتر به شهرهای کشور سفر میکردیم.
معمولا شبها به اجرای تئاتر میگذشت و روزها هم به گشت و گذار و تفریح در شهر. متاسفانه در چند سال اخیر به دلیل کهولت سن کمتر اجازه جوانیکردن و مسافرت دارم.
از اینگونه روایتها در کتاب خاطرات استاد کرمرضایی بیشمار است؛ خاطرات تحصیل در انستیتو فیلم و تلویزیون و تئاتر مونیخ آلمان همراه با اسماعیل شنگله و عزتا... انتظامی، خاطره حضور در فیلمها و تئاترهای مختلف از دهه ۳۰ تا امروزه، جامعه باربد (تئاتر ملی)، زندگی کودکی در محله غفاری تهران و بعد از آن مهاجرت به میدان گلهای تهران، تهران قدیم و ماجراهایی مثل کمبود آب و آبانبار و آب شاه و...، مرارتهای هنری نسل او، برخورد مردم با او و ... همه و همه از جمله صفحههای خواندنی کتاب خاطرات استاد کرمرضایی است که امیدواریم هر چه زودتر روانه بازار شود تا هنردوستان، دانشجویان هنرهای نمایشی و علاقهمندان به فیلمهای وی، بیشتر با پیر بازیگری سینمای ایران آشنا شوند.
ارسال نظر