کاغذهای برباد رفته

لو گراسمن(منتقد ادبی مجله تایم)

ترجمه: مهزاد الیاسی

شاید ماجراهایی که لیزا جنوا برای چاپ کتابش از سر گذرانده، تمثیلی برای ادبیات قرن بیست و یکم باشد. خالق سی و هشت ساله رمان «آلیس خاموش» و مشاور تندرستی در بلمونت، زمانی که می‌خواست رمانش را چاپ کند به مشکل برخورد. او با وجود اینکه درجه دکترای عصب‌شناسی خود را از‌هاروارد گرفته بود، به این خاطر که کتابش ربطی به موضوعات عشقی یا مالی نداشت، ‌نتوانست ناشری برای آن بیابد. خودش می‌گوید: «من هر کاری لازم بود کردم. کتابم را به ناشران ادبی دادم. به کنفرانس‌های ادبی می‌رفتم و سعی می‌کردم ارتباطاتی پیدا کنم. به سردبیرها نامه می‌فرستادم. اما کسی کتابم را نمی‌خواست.»لیزا بالاخره از سر ناچاری مجبور شد ۴۵۰ دلار به یک ناشر بپردازد تا آنها راضی به چاپ کتابش شوند. کتابی که موفقیت بی‌نظیر کسب کرد و یک سال بعد به مکان پنجم پرفروش‌ترین کتاب‌های فهرست نیویورک تایمز رسید. جنوا می‌گوید: «یک جورهایی از فرش به عرش رسیدم. تا یک سال قبلش داشتم کتابم را از داخل ماشینم به مردم می‌فروختم.»

ما ارزش رمان‌ها را ابدی می‌پنداریم. اما در حقیقت کتاب‌های ادبی در طول زمان درست به اندازه نقش نبوغ و خلاقیت نویسندگان آن، در اثر فشار و دخالت تکنولوژی و مسائل اقتصادی مرتبط با صنعت چاپ تغییر کرده است. اگر از معدود کتاب‌های کلاسیک و آثار شرق دور بگذریم،‌ تنها اوایل قرن هجدهم رمان به شکل مدرن امروزی‌اش درآمد. این مساله تصادفی نیست و چون نویسندگانی مثل دفو، ریچاردسون و فیلدینگ ناگهان تصمیم گرفتند داستان‌های بلندی درباره آدم‌های تخیلی بنویسند اتفاق نیفتاده است. این اتفاق نتیجه موقعیت جدیدی بود که در شرایط اقتصادی و تکنولوژیک دوران مدرنیته حاصل شد. تکنولوژی تازه‌ای که در صنعت چاپ ایجاد شده بود این امکان را می‌داد که کتاب‌ها را به مقدار زیاد و با قیمت کم چاپ کرد، بازار فروشی مهیا شد که شما در آن می‌توانستید کتاب‌تان را بفروشید و طبقه متوسط شهری ای ایجاد شد که آن قدر پول داشت که حاضر می‌شد آن را بخرد و بخواند. در چنین شرایطی نویسندگانی مثل دفو و ریچاردسون ظهور کردند و از آن سود بردند.

این روزها صنعت چاپ دوران آشفته‌ای را از سر می‌گذراند. ناشران معتبری مثل سیمون و شوستر مجبور به کم کردن تعداد کارمندانشان شده‌اند و ناشران معمولی دائم در حال ادغام شدن با دیگر انتشارات هستند. پرداخت‌ها معوق مانده و زمزمه ورشکستگی انتشاراتی مثل بارنی و نوبل که مجبور شد صد نفر از بالاترین کارمندانش را اخراج کند به گوش می‌رسد. حتی هفته نامه ناشران پیش‌بینی کرده بود که سال ۲۰۰۹ بدترین سال برای انتشارات در دهه‌های اخیر باشد.

با وجود این عناوین کتاب‌های مختلف و وبلاگ‌ها نشان می‌دهند که صنعت چاپ از میان نمی‌رود. اما تغییر شکل می‌دهد و این اتفاق به شدتی می‌افتد که ما نمی‌توانیم به راحتی تشخیص‌اش دهیم. ادبیات جهان را تفسیر می‌کند اما در عین حال به وسیله جهان هم شکل می‌گیرد. ما در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که بزرگ‌ترین تحولات اقتصادی و تکنولوژیک در حال اتفاق افتادن هستند. به همین خاطر رمان نیز به شکل اولیه خود باقی نمی‌ماند. در حقیقت ادبیات همیشه به جدیدترین‌ها حساس بوده و مرتب خود را هماهنگ با روح زمانه تازه می‌کند. هر چند که نتیجه این تازه شدن ارزان تر، وحشی‌تر، بی محتواتر و دموکرات‌تر از همیشه باشد... .