سبک زندگی روزانه بزرگان خیلی عجیب است. بعضی هایشان به هیچ قانونی پایبند نبوده اند و بر مبنای «هرچه پیش آید، خوش آید» عمل می کرده اند، بعضی های دیگر هم نه، مثلا «چارلز دیکنز» وقتی چیزی برای نوشتن نداشت، باز هم پشت میزش می نشست و آن قدر یک کاغذ را خط خطی می کرد تا زمان تنظیم شده اش بگذرد و به کار بعدی اش برسد اما همه چیز فقط به خط خطی کردن کاغذها ختم نمی شود.

بعضی از شخصیت های مشهور شیفته حیوانات بوده اند و بعضی هایشان سبک عجیب و غریبی در خوردن قهوه و حتی غذا داشتند و بعضی هایشان مثل «ساموئل جانسون» در قرن هجدهم خودشان را موظف می کردند که شب ها زیر نور شمع بنویسند! این بار مروری کرده ایم بر سبک زندگی بعضی از آن ها، در یک دسته بندی خیلی ساده.

تامس وولف

آقای «وولف» کجا می نوشت؟ روی یخچال! چرا؟ چون قدش بلند بود. گویا نزدیک دو متر... چیزی حدود ۱۹۸ سانتی متر. مسلما او هیچ وقت نتوانسته بود میز و صندلی مناسب قدش را پیدا کند.

به همین خاطر، بالای یخچالشان را به یک میز تبدیل کرده بود و کاغذهایش را روی آن می گذاشت و کنارش می ایستاد و می نوشت. کلا یکی از مهم ترین محل های کارش همین آشپزخانه بود، چون گاهی اوقات، تایپیستی به کمکش می آمد و کاغذهای شب قبلش را که در آشپزخانه پخش و پلا بود، جمع می کرد تا وولف بتواند دوباره تا نیمه های شب مشغول نوشتن شود.

ارنست همینگوی

«همینگوی» هم که ما بیشتر او را با ترجمه مشهور استاد نجف دریابندری از «پیرمرد و دریا» می شناسیم، از آن کسانی بود که ایستاده می نوشت، البته سبک نوشتن او کمی پیچیده تر و خاص تر از آقای وولف است. او ماشین تحریرش را گذاشته بود روی یک قفسه کتاب که ارتفاعش تا سینه اش می رسید.

بعد همان جا ایستاده می نوشت. ضمن این که، پیش نویس های کتاب هایش را با مداد می نوشت و وقتی می دید که کار نوشتنش خوب پیش می رود، می رفت سراغ ماشین تحریر. اگر هم خوب پیش نمی رفت، سری می زد به نامه ها و بعد دوباره مشغول کار می شد.

مارسل پروست

انتظار عجیبی نیست که نویسنده رمان هفت جلدی «در جست و جوی زمان از دست رفته» عادات و سبک زندگی خاصی داشته باشد. «پروست» بعد از بیدار شدن از خواب و انجام بعضی کارها برای درمان تنگی نفسش، زنگ را به صدا در می آورد تا خدمتکارش قهوه بیاورد.

در ظرف خدمتکار، یک قهوه جوش نقره قرار داشت که در آن به اندازه دو فنجان قهوه غلیظ ریخته شده بود، به همراه یک تنگ چینی دردار که داخلش پر از شیر داغ بود و یک نان «کروسان» و یک نعلبکی همیشگی. خدمتکار وظیفه اش این بوده که کل این ظروف را آرام روی میز بگذارد و برود. بعد، پروست خودش شیرقهوه اش را درست می کرد. وقتی نان کروسانش تمام می شد، یک بار دیگر زنگ می زد. خدمتکار خودش می دانست که الان نوبت نان دوم است و البته یک ظرف دیگر شیر داغ. باورتان می شود که این کل غذای پروست در طول یک روز بوده؟

سورن کی‌یرکه‌گور

۵۰ فنجان و نعلبکی، یکی از مهم ترین دارایی های آقای فیلسوف فرانسوی بود. چرا؟ چون کی‌یرکه‌گور عادت داشت قهوه اش را هر بار در یکی از این ها بخورد.

ماجرا از این قرار است که منشی او، «ایسرائل لوین» موظف بود هر بار قبل از آماده شدن قهوه، متناسب با حال و هوای خودش یکی از این فنجان و نعلبکی ها را انتخاب کند و بعد دلیل انتخابش را برای کی‌ِیر‌که‌گور توضیح می داد در حدی که فیلسوف بزرگ باید قانع می شد. بعد کی‌یرکه‌گور یک بسته شکر در آن می ریخت تا حدی که به لبه اش برسد.

بعد قهوه سیاه و غلیظ را آرام روی آن شکرها می ریخت تا در هم حل شوند و بالاخره جناب استاد، راضی به نوشیدن آن شوند. راستی، یکی دیگر از عادت های عجیب او، میل شدیدش به پیاده روی بود که در طول همین مسیر ایده ها به ذهنش می رسید.

اونوره دو بالزاک

این نویسنده فرانسوی که تا حد ممکن از خودش کار کشیده بود، به نوعی یک معتاد به قهوه بود، بعضی ها می گویند هیچ کس بیشتر از او قهوه ننوشیده و حتی بعضی های دیگر عامل مرگش را همین قهوه خوردن ها با شکم خالی می دانند.

«بالزاک» حدود ساعت ۱۸، شام سبکی می خورده و بعد می خوابیده. ساعت یک نیمه شب هم از خواب بیدار می شده و هفت ساعت تمام مشغول کار و نوشتن بوده. بعد ساعت هشت صبح دوباره می خوابیده و از حدود نه و نیم صبح، تا ساعت چهار باز هم مشغول کار می شده. چه چیزی او را سر حال می آورده و خلاقیتش را به کار می انداخته؟ قهوه. گویا او روزانه حدود ۵۰ فنجان قهوه می خورده و همه اش را با حساسیت های ویژه در انتخاب نوع دانه های قهوه‌ی خودش درست می کرده.

ایمانوئل کانت

این فیلسوف، معتاد به سیگار و پیپ و... نبوده اما عادت بامزه و زمان خاصی برای پیپ کشیدن هایش داشته است. کانت هر روز ساعت پنج صبح از خواب بیدار می شد. از قبل هم به خدمتکارش دستور داده بود که اگر بیشتر از این زمان خوابید، موظف است که بیدارش کند و اصلا اجازه خواب بیشتر به او ندهد! بعد یکی دو فنجان چای کمرنگ می نوشیده و پیپ می کشیده.

قانون زندگی اش این بوده که فقط روزی یک عدد پیپ بکشد اما لابد در طول سال ها میلش به پیپ بیشتر شده بوده که تصمیم گرفته مدام کاسه پیپ هایش را بزرگ و بزرگ تر کند ولی از آن یک پیپ تجاوز نکند. مابقی زندگی روزانه اش هم طبق نظم خاص خودش پیش می رفت: مراقبه، آماده شدن برای درس آن روز، شروع کلاس ها از هفت صبح تا ۱۱، ناهار و... .

زیگموند فروید

هر قدر هم که اهل روان شناسی نباشیم، نظریات «فروید» و احتمالا شاگردش «یونگ» را زیاد شنیده ایم. آقای فروید از آن دسته روان شناسانی بوده که با سیگار آرام می شده. عادت سیگار کشیدن او تقریبا از میانه دهه ۲۰ زندگی اش شروع شده و دیگر کار به جایی رسیده بود که تقریبا هر روز ۲۰ سیگار برگ دود می کرد.

بدآموزی دارد اما شما نشنیده و ندیده بگیرید این قصه را که یک بار فروید به خواهرزاده اش گفته بود: «سیگار کشیدن یکی از بزرگ ترین و ارزان ترین لذات زندگی است...» قطعا کلی چیزهای جذاب و البته آموزنده(!) هم در سبک زندگی روزانه فروید وجود دارد؛ از قدم زدن های سریع و طولانی، جمع آوری قارچ و توت فرنگی در تعطیلات، استفاده نکردن از مشروب، مطالعات و فکرکردن های طولانی و...

توماس مان

آقای نویسنده اهل سیگار کشیدن بود اما میلش به سیگار را کنترل می کرد و از قانونی که برای خودش تعیین کرده بود، تخطی نمی کرد. او ساعت هشت صبح از خواب بیدار می شد و قهوه ای با همسرش می نوشید و دوشی می گرفت و راس نه به اتاق کارش می رفت و تا ظهر فقط و فقط کار می کرد.

هیچ کس هم حق نداشت در این بازه زمانی مزاحمش شود. بعد از آن، ناهار خوردن را شروع می کرد و اولین سیگار برگش را می کشید، البته او هنگام نوشتن هم سیگار می کشید اما همه چیز قانون داشت؛ او در روز حداکثر ۱۲ سیگار معمولی و دو سیگار برگ می کشید. این همه قانون‌مندی فقط درباره سیگار نبوده، چون مابقی روزش هم طبق قوانین مشخصی پیش می رفت؛ روزنامه و کتاب خواندن تا ساعت چهار بعد از ظهر، رفتن به پیاده روی حوالی ساعت هشت شب و... .

بنجامین فرانکلین

این مرد همه فن حریف، از آن دسته افراد مقرراتی بوده که حتی تصویر برنامه ریزی های روزانه اش هم باقی مانده که دقیقا در هر ساعت از روز چه کار می کرده و با خودش قرار می گذاشته که در طول یک برنامه سیزده هفته ای، در هر هفته به بعضی از فضایل اخلاقی پایبند بماند. او خلاف دیگران معتقد بوده که حمام آب سرد باعث می شود شوک زیادی به شخص وارد شود.

پس یک جایگزین جالب تر برای آن پیدا می کند؛ او با هوای سرد حمام می گرفته است؛ یعنی هر روز صبح بیدار می شده و حدود ۳۰ دقیقه تا یک ساعت، بدون هیچ لباسی در اتاقش مشغول مطالعه و نوشتن می شده و این به نوعی همان حمام هوای روزانه اش بوده!

بتهوون

آداب حمام رفتن «بتهوون» آن قدر عجیب است که نمی شود از آن یاد نکرد. حمام یکی از مهم ترین ضروریات زندگی بتهوون بود. شاگرد و منشی اش تعریف می کند که اگر او در ساعات کاری صبح بیرون نمی رفت، نیمه برهنه جلوی روشویی می ایستاد و پارچ پارچ روی دست هایش آب می ریخت و آواز می خواهند و...

بعد دور اتاقش قدم می زد و به این طرف و آن طرف نگاه می کرد و گاهی هم به جایی خیره می شد و ناگهان چیزی می نوشت. دوباره آب می ریخت و دوباره آواز می خواند و... خلاصه این چرخه تکرار می شد. مسئله این جاست که گویا کسی دوست نداشته که خانه اش را به بتهوون اجاره بدهد، چون حتما سقف خانه نشست می کرده و طبقه پایینی ها به مشکل می خورند.

وودی آلن

شاید ما «وودی آلن» را بیشتر از همه با فیلم هایش بشناسیم اما حتما می دانید که او نویسنده هم هست! این مرد عینکی بانمک و خلاق، شیفته دوش گرفتن در هوای سرد است. وودی آلن، معمولا لباس پوشیده و آماده و مرتب، مشغول کار می شود و برای این که خلاقیتش بیشتر شود، دوش می گیرد.

سبک زندگی هنرمندان مشهور و رازهای خاصِ آن‌ها

مسلما لباس های کارش را در می آورد، بعد برای خودش یک خوراکی کوچکی مثل یک لقمه نان، آماده می کند و یک جورهایی بدنش را در معرض هوای سرد قرار می دهد و بعد یکراست می رود زیر دوش آب داغی که بخار از آن بلند می شود. زیر آن بخارها و داخل آب گرم، نیم ساعت تا ۴۵ دقیقه می ایستد و فقط ایده می پروراند. بعد هم از حمام بیرون می آید و خودش را خشک می کند و یله می افتد روی تخت و باز هم فکر می کند.

فردریش شیلر

بعضی ها عادات خیلی عجیب و غریبی داشته اند؛ مثلا «فردریش شیلر» که شاعر و فیلسوف و... بوده، عادت داشت در میز کشوی کارش سیب های گندیده داشته باشد تا وقتی هنگام شب مشغول نوشتن می شود، آن ساعت ها را با کمک قهوه و شکلات و دود و بوی سیب گندیده سپری کند!

ژرژ سیمنون

«ژرژ سیمنون» از آن دسته نویسنده های پرکاری است که بیش از ۲۰۰ رمان دارد و کلی داستان و... برنامه ریزی او چطور بوده؟ هر وقت سیمنون پشت ماشین تحریرش می نشست، ۹۰ صفحه می نوشت و هیچ کدام را هم اصلاح نمی کرد. پشت در اتاقش هم یک تابلو می زد که «مزاحم نشوید». او حتی عادت داشت، در طول زمانی که یک رمان را می نویسد، لباسش را اصلا عوض نکند!

 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.