چرا دشنام می‌گوییم؟

زمانی که ضدارزش‌ها، ارزش تلقی شوند سقوط یک جامعه حتمی است. امروزه شاهد این هستیم که کنترل جامعه به دست افرادی افتاده است که هیچ کنترلی بر خود ندارند. در شبکه‌های اجتماعی که امروز تاثیر بسزایی بر جامعه ما دارند، شاهد ناسزاگویی‌ها و رکیک‌گویی‌هایی هستیم که گویی این رفتار بخشی از فرهنگ ما شده است. از نظر برخی، جوک‌ها، حرف‌های رکیک و فحش‌های ناسزا نوعی اجتماعی بودن و راحت بودن در برقراری ارتباط و نوعی حق‌طلبی را نشان می‌دهند. در نهایت، این موضوع نتیجه این پیام پنهانی است: «حالا که من نمی‌توانم خود را بالا ببرم، پس دیگران را به زیر می‌کشم!» متاسفانه در جامعه کنونی ما افرادی که نمی‌توانند خود را بالا ببرند در همه لایه های اجتماعی وجود دارند و سعی بر آن دارند جامعه را همرنگ خود کنند.

چه کسی دشنام می‌گوید؟

از دیدگاه تحلیلی تخصصی، کسی که عزت نفس و تربیت پایینی دارد. کسی که خشم بالایی دارد و نمی‌داند که چطور هیجانات خود را کنترل کند، خشم از خود و خشم از دیگران. کسی که به نوعی هویت خود را گم کرده است. کسی که خود را در خواری و زبونی می‌بیند و گمان می‌کند که تنها راه دفاع از خود بالا بردن صدا، تحقیر دیگران و دشنام‌گویی است. اغلب ما ممکن است در بازه‌ای از زمان یا در موقعیت‌های خاصی به این اشتباه دچار شده باشیم. زیرا ابتدا بلد نیستیم، اشتباه می‌کنیم تا یاد بگیریم. اما در برخی از افراد دشنام‌گویی یک عادت و رفتار همیشگی است. تنبیه انواع مختلفی دارد. نوعی از تنبیه، تنبیه زبانی است. تنبیهی که طبق آن، با زبان طعنه و کنایه، استفاده از الفاظ سرد و بی‌مهر یا دشنام، دیگری را مورد حمله خود قرار می‌دهیم. بله! این هم نوعی تنبیه است، تنبیهی بسیار سخت. در حقیقت دشنام‌گویی بیشتر از اینکه شخص مورد خطاب را تحقیر کند، عقده‌ها، خشم‌ها و کمبودهای دشنام دهنده را نشان می‌دهد. زمانی که به دیگری دشنام می‌گوییم در پس کلام خود این پیام‌ها را منتقل می‌کنیم:

  • من پناهی ندارم و تنها سلاحم برای دفاع، ناسزاگویی به تو است.
  • من خشم دارم، خصوصا از خود.
  • من را بشنو! من را ببین! به من توجه کن! من را جدی بگیر!
  • گمان می‌کنم که بالا بردن صدایم و ناسزاگویی برای من تنها راه مخالفت با تو است، راه دیگری بلد نیستم.
  • من خود را تخریب می‌کنم زیرا خودتنبیهی ناشی از خشم دارم.
  • من کنترلی بر هیجانات خود ندارم (و این یعنی من ضعف دارم).
  • من در برابر تو ضعیف هستم و سلاحی جز این ندارم.
  • به من محبت کن!

روی سخن با افرادی است که به راحتی به خود جسارت بی‌حرمتی و فحاشی به دیگران را می‌دهند: آیا با وجود آگاه شدن به این پیام‌های ارسالی باز هم فکر می‌کنید باید دشنام دهید؟ از توجیهات بگذریم و به واقعیات برسیم: یک انسان بالغ می‌داند که راه‌های دیگری هم برای مخالفت وجود دارد، رفتار خود را انتخاب می‌کند و از راه‌های بالغانه به حل مسائل می‌پردازد اما یک انسان خام براساس هیجانات و احساسات خود واکنش نشان می‌دهد. در بسیاری از مواقع اصل صحبت و اصل شکایت در پس دشنام‌ها پنهان می‌شود و جز فحاشی و خشم بیشتر چیز دیگری حاصل نمی‌شود. اگر به دنبال نتیجه هستید پس باید از راه صحیح آن اقدام نمایید.

راه‌حل چیست؟

برای حل این مساله نیاز به آموزش، فرهنگ‌سازی و درمان ذهنی- روانی داریم. به‌عنوان مثال، باید زمینه آموزشی قوی‌ای ایجاد شود تا مردم جامعه ما با شان انسانیت خود آشنا شوند. باید مهارت‌های زندگی و کنترل هیجانات به مردم آموزش داده شود. باید راه‌های مناسب ابراز و تخلیه خشم به مردم آموزش داده شود. مردم باید «درک» و «تخلیه احساسی» شوند. بیماران جامعه باید درمان شوند. در جامعه باید از نو ارزش‌گذاری شود. و...