لذت تفریح در کار
زمانی که بالاخره برفها آب و تابستان نزدیک شد، شنوکر به این نتیجه رسید که همه کارکنانش نیاز به تغییر روحیه دارند. بنابراین اعلامیهای در سطح شرکت منتشر کرد و خبر از رویدادی داد که آن را «تابستان عشق» نامید. اعلامیه به این شکل بود: امسال قرار است میهمانیهای بیشتری در چمن محوطه شرکت داشته باشیم. شرکت چند گروه موسیقی خوب دعوت خواهد کرد. پذیرایی خواهیم داشت. مسابقات والیبال، تیشرت رایگان برای اعضای تیمها و جوایزی برای برندگان در نظر میگیریم.
مقررات پوشش رسمی هم تغییر کرد. البته کارکنان همواره میتوانستند شلوار جین بپوشند. اما در آن تابستان، همین قانون سهلگیرانه هم کنار گذاشته شد.
در ادامه حذف قوانین کاری، سیاستهای انعطافپذیر دنبال شد و برای افراد مرخصی باحقوق در نظر گرفته شد. شنوکر خطاب به کارکنان نوشت: «اگر درست کار کنید، سهونیم روز مرخصی اضافی در تابستان خواهید داشت.» از آن سال، تابستان عشق تبدیل به رسمی دائمی در شرکت و یکی از ویژگیهای متمایز آن شد. باعث میشد که شرکت باحالتر شود. آنچه باعث باحال شدن یک شرکت میشود، مخصوص خودش است. بستگی به آن دارد که چه چیزی با آن انطباق یابد؛ یک ویژگی منحصربهفرد. شرکت تبلیغات آنلاین اپنکسوس در نیویورک با بستنیهای غیرمنتظره، ساعات شادی، مسابقه جستوجو، کیک تولد و ظهور گاهبهگاه یک کوسه پرنده کنترلی شناخته میشود. برخی از اتاقهای کنفرانس آنها نیز براساس شخصیتهای انیمیشنی نامگذاری شدهاند. همچنین آشپزخانهای بزرگ و مدرن پر از غذا دارند.
شرکت فروشگاه اینترنتی اتسی به هر کدام از کارکنانش ۱۰۰ دلار اعتبار برای تزئین و تجهیز محل کارش میدهد. هر چهارشنبه، یک آشپز با استفاده از محلیترین مواد اولیه برای کارکنان ناهار میپزد. شرکت تبلیغات دیجیتال اسپیس۱۵۰ به بازسازی و تغییر دکوراسیون پس از هر ۱۵۰ روز میپردازد. بنیانگذار آن این اقدام را «ایدهای چنان احمقانه که فقط شاید نتیجه بدهد» نامیده است. مدرسه ابتدایی سیلی لیک در مونتانا دوچرخه و چوب اسکی دارد که کارکنان میتوانند برای طبیعتگردی آنها را قرض بگیرند.
اما این شیوههای بازیگوشی در محل کار، خطراتی نیز دارد. برنامهریزی بیش از حد، فقدان اصالت یا فقط دیوانه بودن میتواند بهرهوری را کاهش دهد؛ مانند نوجوانی که در دبیرستان به حدی برای شبیه شدن به دیگران تقلا میکند که هیچکس در کنار او احساس راحتی نخواهد داشت. از قدیم هم گفتهاند که کلاغ میخواست راه رفتن کبک را بیاموزد، ولی راه رفتن خودش را هم فراموش کرد. تفریحات اجباری باعث میشود مدیران و کارکنان احساس کنند علاوه بر مسوولیتهای متداول خود، مجبور به تظاهر به شادی هستند.
یکی از کارکنان شرکت خردهفروشی آنلاین زاپوس در این باره نوشته است: «تفریحات داوطلبانه در واقع اجباری هستند. اگر در سبک زندگی نوجوانانه زاپوس غرق نشوید، شما را به چشم یک غریبه نگاه خواهند کرد. انگار دوباره دوران دبیرستان یا دانشگاه بازگشته است.» در مقالات علمی، به اینگونه ظاهرسازی «بیگاری احساسی» میگویند. یکی از ستوننویسهای مجله اکونومیست هشدار داده است: «از موارد ناخوشایند در مد تفریح و سرگرمی، ترکیب آن با دز بالایی از اجبار است. تفریح اجباری تقریبا همیشه چندشآور است.»
شرکتهایی که حساسیت این موضوع را درک میکنند، برنامه خاص خود را به شیوه خاص خود اجرا میکنند و به کارکنانشان هم اجازه میدهند به میزان دلخواه یا با سرعت دلخواه با این برنامهها همراه شوند. در بهترین برنامههای خارج از برنامه شرکتها میتوان ترکیبی از شور و اشتیاق به کار و ویژگی خالصانه رهبر سازمان را مشاهده کرد. روز پیش از اجرای گروه موسیقی ادگار وینتر برای تابستان عشق ۲۰۱۳، شنوکر مجبور بود توضیحاتی برای کارکنان جوانتر ارائه دهد. او باید توضیح میداد که چه اندازه موسیقی راک قرار است در محوطه شرکت نواخته شود: «فکر میکنم خوشتان بیاید. در هر صورت، وقتی میگذارید یک هیپی پیر اداره شرکت را بر عهده بگیرد، چیز بهتری هم نصیبتان نخواهد شد.»
آنچه تابستان عشق شرکت بیآی ورلدواید را متمایز میکرد، تناسب آن با ویژگیها و روحیات مینسوتا بود؛ جایی که تابستانها کوتاه و مردم مذهبی هستند. مدیرعامل شرکت وانمود نمیکرد که شخصی دیگر است. برنامههای او صادقانه بود و این پیام مهم را به گوش کارکنان میرساند که قصد دارد در ساعات کاری، به افراد خوش بگذرد. چطور چنین پیامی نمیتوانست باعث انگیزش کارکنان شود؟
زمانی که نیویورکتایمز داستان این شرکت را با عنوان «تفریح در جریان کار» نقل کرد، یکی از خوانندگان واکنش نشان داد و کل ایده اوقات خوش در محل کار را نقد کرد. او توضیح داد که تجربه کارآموزی در دره سیلیکون را داشته است؛ جایی که گفته میشود بهترین مکان برای کار کردن است: «به من به عنوان یک کارآموز حقوق میدانند. مبلغ زیادی نبود ولی کفاف زندگی را میداد. هیچکس اهمیت نمیداد که در محل کار چه میپوشید. دفتر و محوطه شرکت زیبا بود و صندلیهای ارگونومیک پشت تمام میزها وجود داشت.»
در کل شرکت، ماشینهای قهوهساز، پاپکورن و فریزرهایی پر از بستنی وجود داشت. غذا و نوشیدنی به وفور بود. در شرکت میتوانستید بازی کامپیوتری کنید، چرت بزنید یا دوش بگیرید. «میدانید نتیجه چه بود؟ با تمام وجود و ساعتها کار میکردیم فقط به این دلیل که از ما قدردانی میشد. از طرفی این سیاستها در حداکثرسازی بهرهوری جواب داد. کار ما کدنویسی بود و گاهی مغز به هیچ جوابی نمیرسد. اما زمانی که به آن استراحت میدهید، ناگهان در حین بازی کامپیوتری، صرف یک نوشیدنی یا پرتاب توپ، ایدهها و جوابهای درست به ذهنتان میرسد.»
او در پایان گفته بود: «من کودک نیستم. در دهه چهارم زندگی و با ۲۵ سال سابقه کار هستم. حتی مجبور شدم برای بهروزرسانی مهارتهایم به مدرسه بروم ولی نتیجه داد. متوجه شدم که کار برای نتیجهبخش بودن لازم نیست خشک و طاقتفرسا باشد.»