کاپیتان سپاهان بود
امروز سالروز تولد زندهیاد حسن کسایی است
خانه پدریاش پاتوق بزرگان بود و به همین دلیل از پنجسالگی نزد استاد جلال تاج اصفهانی آواز خواندن را شروع کرد. او بعدها نینوازی را از مهدی نوایی آموخت و هر زمان که در تهران حضور داشت در کلاسهای ابوالحسن صبا شرکت میکرد. رادیو ایران سال ۱۳۱۹تاسیس شد و او سه سال بعد وارد این رسانه پرمخاطب شد و در ۱۵سالگی نی نواخت اما به طور رسمی از سال ۱۳۳۱ همکاریاش با رادیو آغاز شد و برای اولینبار نی در ارکستر ایران قرار گرفت. زندهیاد دکتر ابراهیم باستانی پاریزی گفته است کسایی نی را از میان دربار به میان مردم آورد. با ساخت برنامه «گلها» در سالهای ۱۳۳۴ و ۱۳۳۵ داوود پیرنیا از او دعوت کرد به این برنامه برود و این همکاری پس از حضور هوشنگ ابتهاج در رادیو نیز ادامه پیدا کرد. یکی از آهنگهای مشهور حسن کسایی قطعه «سلام صبحگاهی» یا به قول معروف «سلام علیکم» است.
زندهیاد کسایی گفته بود زمانی که ۱۹ یا ۲۰ سال داشت در بازار اصفهان با مردی برخورد کرد که مورد احترام بازاریان بود و هر زمان کسی به او سلام میکرد با آهنگ و ضربآهنگ خاصی به آنها «سلام علیکم» میگفت و او همین ضربآهنگ را در چند نت ابتدایی قطعهاش به کار برده است. کسایی این قطعه را ابتدا «پل خواجو» نامید، اما بعدها نام این اثر جاودانه را به «سلام صبحگاهی» تغییر داده است. اگر چه مرحوم کسایی خود این قطعه را برای رادیو ضبط کرد، اما در سال ۱۳۷۲ حسین علیزاده، از هنرمندان شاخص موسیقی ایرانی، این قطعه را در آلبوم «صبحگاهی» جای داد و با سازبندی و ارکستراسیونی حجیمتر و همراهی نوازندگانی چون حمید متبسم، نوازنده تار، و عبدالنقی افشارنیا، نوازنده نی، آن را تقدیم استاد حسن کسایی کرد.
جواد کسایی، پسر ارشد زندهیاد حسن کسایی، درباره حضور پدرش برای اولین بار در محضر استاد مهدی نوایی گفته است: «پدربزرگم در اولین حضور پدرم در محضر استاد نوایی همراه او بوده است. او وقتی همراه با پدرم به منزل استاد میرسند به استاد میگوید که تا چند ساعت دیگر برمیگردد اما وقتی پدر میرود سگ خانه استاد مهدی نوایی پاچه پدرم را میگیرد و او را زخمی میکند و استاد ناراحت از اینکه باید چه پاسخی را به پدربزرگ بدهد اما با تمام این احوال پدرم میگفت پس از این اتفاق نهتنها سرخورده نشدم بلکه عزمم برای کار بیشتر شد. البته بعد
از چند جلسه آموزش استاد نوایی به پدرم گفت هرچه در این ۵۰ سال آموختم تو در ۸ جلسه یاد گرفتی و چیزی نیست که به تو یاد دهم. این در حالی بود که پدرم بارها گفته بود این چند جلسه بسیار برایش کارساز بوده است. پدرم پس از فراگیری از محضر استاد نوایی بود که نزد استاد صبا رفت. خوشبختانه استاد صبا نسبت به پدرم و آثار او استقبالی خوبی نشان داد و همواره از او صحبت میکرد، به طوری که همسر این هنرمند فقید در کتاب خاطرات خود نوشته در آن سالها که نی استاد کسایی از رادیو پخش میشده صبا سرش را روی دیواری میگذاشت و خود را با اثر همراه میکرد.» پسر استاد کسایی درباره روحیه ورزشکاری پدرش گفته است: «تقریبا هیچ هنرمندی را نمیشناسید که یک ورزش را به صورت حرفهای پی گرفته باشد اما پدرم اولین کاپیتان تیم فوتبال سپاهان اصفهان بود که به طور حرفهای فوتبال را دنبال میکرد. علاوه بر فوتبال ورزش باستانی هم انجام میداد و در کنارش به شنا میپرداخت. من خوب یادم میآید که کمتر کسی بود که حتی در سنین پیری نیز در بازی پینگپنگ پدرم را ببرد. جالب اینکه در این فضا کلکلهای فراوانی با استاد هوشنگ ابتهاج داشت. من معتقدم او به جهت هنری و هم به جهت فیزیکی یک مرد کاملا حرفهای بود.»
استاد محمدرضا لطفی، نوازنده و آهنگساز، نیز در خاطرهای گفته بود: «روزی در ایام جوانی توفیقی حاصل شد تا در منزل سایه به همراه هنرمندانی که دوستشان داشتم، جمع شویم. در این مهمانی که دلیل تشکیل شدنش را هم نمیدانم ادیب خوانساری، حسن کسایی، حسین قومی، محمدرضا شجریان، ناصر فرهنگفر، استاد بهاری و من بودیم.» وی افزود: «ابتدا حسن آقا(کسایی)، افشاری را از نتی زد که کمتر کسی بتواند با او بزند. بهاری با کمانچه سعی کرد او را همراهی کند و چند باری کوک ساز را عوض کرد؛ اما در نهایت نشد و زیر لب غرولندی هم کرد. پس از آن حسن آقا، افشاری «لا» کوک کرد و من با ایشان همنوازی کردم. در این افشاری که برای خواننده بسیار بالا بود استاد قوامی خواند. خواندن در آن فاصله کار سختی بود؛ در ادامه آقای شجریان هم بهسختی از عهده کار برآمد. ما آن موقع متوجه این نشدیم که چرا حسن آقا این کار را میکند و اینقدر کوک را بالا میگیرد که دیگران بهسختی بتوانند او را همراهی کنند؟ بعد فهمیدیم که هدفش این بوده که ادیب خوانساری کم نیاورد و مقام استادیاش بیشتر معلوم شود. وقتی ادیب خواست بخواند حسنآقا دست برد و نی کوتاهی را درآورد و در فاصلهای که چپ کوک محسوب میشد شروع به نواختن شوشتری کرد. ادیب نیز که سنوسالی از او گذشته بود آواز شوشتری بینظیری در همان فاصله اجرا کرد که همه پشیمان شدند چرا خواندهاند. پس از اجرای ادیب نیز دیگر کسی نه ساز زد و نه آواز خواند.»