شب سعید راد در خانه سینما برگزار شد
چند روایت از یک ستاره
علیرضا زریندست گفت: پدر سعید راد خلبانی بود که در زمان رضاشاه برای آموزش به خارج از کشور رفت و بعد برگشت، ولی بعدها با گروهی دیگر به دلیل مخالفت با شاه اعدام شد. ببینید زندگی به کجا میرسد که سالها بعد سعید نقش رضاشاه را بازی کرد. این همان ساختار طبیعت و زندگی است که به نظرم در نوع خود غریب است. زریندست افزود: من در تعدادی فیلم با سعید کار کردم و رفاقت زیادی داشتیم. ما هم یک انسان خوب را از دست دادیم و هم یک بازیگر خوب را. در نقشهای بعد از انقلاب او یک ویژگیاش بیشتر به چشم آمد و آن هم صدای خاصش بود که به نقشهایی که بازی میکرد میآمد.
در ادامه با این توضیح مجری برنامه، علی دهباشی، که قرار است یک ویدئو از امیر نادری پخش شود، مهرشاد کارخانی پشت تریبون رفت و گفت که مدتی است پیگیر ارتباط با امیر نادری بوده تا اینکه متوجه شده است که در شهری در آمریکا مشغول تدارک ساخت فیلم جدیدش است. این کارگردان گفت: نسل من سعید راد را بهعنوان یک ضدقهرمان زخمی میشناسد. حتی در زمان اکران فیلم «تنگنا» با تغییر سردر سینماها پس از یک هفته مشخص بود که سینمای گیشه این نوع قهرمان زخمی را جور دیگر میبیند. بعد از سال ۵۷ او یک بازی حیرتانگیز در فیلم «برزخیها» در کنار فردین، ناصر ملکمطیعی و ایرج قادری داشت که همگی ستارههایی ماندگار شدند.
هوشنگ گلمکانی، منتقد سینما، در این برنامه گفت: سعید راد با آن استیلی که داشت، در سینمای پس از انقلاب جایی نداشت و او یکی از قربانیان تصمیمهایی بود که بین فعالیتش در دو دوران انقطاع ایجاد شد؛ پس بهناچار مهاجرت کرد و این انقطاع از ستمهایی است که به یک بازیگر میشود. اگر او میتوانست درک کند که در کجا زندگی و کار میکند شاید سیر طبیعی کارنامه خود را درست طی میکرد. در این سالها گاهی زنگ میزد درباره پیشنهادهایی که به او میشد و مشورت میگرفت که البته در نهایت کار خودش را میکرد ولی بهجز «دوئل» که به استیل خودش نزدیک بود از بسیاری دیگر از کارهایش رضایت قلبی کامل نداشت.
گلمکانی در ادامه به متن پرحاشیهای که در صفحه مجازی خود نوشته بود، اشاره کرد و گفت: او در ۱۰ ماه گذشته در بستر بیماری بود و دوست نداشت کسی او را در بستر ببیند، چون غرور و اعتمادبهنفس زیادی داشت. زندگی سالمی را دنبال میکرد تا جوان بماند و این تمایل او به جوان ماندن در تصمیمگیریهایش خیلی تاثیرگذار بود. وقتی با آقای طوسی در فروردین امسال به دیدارش رفتم وضع بسیار باورنکردنیای داشت؛ اما این نکته را باید بگویم که آنچه من به عنوان خانه سالمندان نوشتم تعبیر بدی پیدا کرد. همه تصور میکنند خانه سالمندان یک بیغوله تاریک است ولی جایی که آقای راد حضور داشت بسیار شیک و مجهز بود و اصلا لازمه شرایطش همین بود که در چنین جایی نگهداری و معالجه شود. فرزندان او هرآنچه را میتوانستند انجام دادند. متاسفانه در این مدت آنقدر حرفهای بد و بیراه شنیدیم که حیرت کردیم. عجیب است که با وجود این همه ناملایمات در چنین مواقعی همه معلم اخلاق میشوند، هر چند این تلخ است که چنین بازیگرانی این سرنوشت را داشته باشند.
همچنین جواد طوسی، منتقد سینما، به موضوع ستارهسازی اشاره کرد و گفت: در فاصله ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۶ چند فیلم توسط سپنتا و اوانسیان ساخته شد و بعد انقطاعی وجود داشت تا سال ۱۳۲۶. پس از آن تا دهه ۴۰ مجموعه بازیگرانی به سینما آمدند که بهجز ناصر ملکمطیعی فقط در بازههای سه، چهار ساله حضور داشتند و یک نوع آزمون و خطا در بخش بازیگری اتفاق میافتاد. در این مقاطع زمانی، وجوه کیفی سینما در مرتبه بالای اهمیت قرار نگرفتند و بازیگری مثل بهروز وثوقی هم انگار باید در فیلمهای موج نو قرار میگرفت که استعدادش به چشم آید. او با ارائه یک سری نقدهای سینمایی از برخی فیلمهای کیمیایی با هدف آسیبشناسی در مسیر زندگی هنری بازیگری همچون سعید راد بیان کرد: به نظرم بهروز وثوقی در ذهنش استیو مککویین را برای بازی داشت و سعید راد هم پل نیومن را؛ اما انقطاع چندساله باعث شد آرزوی سعید راد در این مسیر محقق نشود و نقاط اوج دوران بازیگریاش تکرار نشود.
جواد طوسی با انتقاد از برخوردهایی که با برخی هنرمندان صورت گرفته، به آرزوی بازگشت بعضی چهرههای سینمایی اشاره کرد و گفت: بهروز وثوقی هنوز در یک تردید است که برگردد یا بماند، چون بههرحال دوست دارد در این سن و سال کنار خانواده خود هم بماند. اما مساله اینجاست که چرا این لیست را آنقدر طولانی میکنید که چنین جریانی ایجاد شود؟ اینها همیشه دلشان برای این سرزمین سوخته، پس چرا پس از ۴۵ سال عینک خوشبینی نمیزنیم؟
این منتقد سینما همچنین به دیدار دو ماه قبل خودش و مسعود کیمیایی با سعید راد اشاره کرد و افزود: آقای کیمیایی بهدفعات میخواست سعید راد باز هم در فیلمی از او بازی کند ولی بههرحال سعید راد در جایگاه خود توقعاتی برای نقش یا تغییر در متن داشت که در نهایت به کدورت رسید و در جایی هم که به نتیجه رسیدند با همکاری نکردن وزارت ارشاد ساخت آن فیلم منتفی شد. این دو وقتی در آن کلینیک همدیگر را دیدند به گریه افتادند و آقای کیمیایی بعد از اینکه در گوشهای اشکهایش را پاک کرد، نزد او رفت.