بزرگداشت هوشنگ مرادی کرمانی برگزار شد
اسرار مگوی آقای نویسنده
او در مورد قدردانیاش از خانواده،گفت: من روحیه کودکی دارم و این کودکی با عوالم پیری در هم میآمیزد و چیز عجیبی میشود. خانوادهام واقعا تحمل میکنند. مرادی کرمانی سپس با بیان اینکه دخترش مشاور بسیاری از نوشتههایش بود، گفت: «شما که غریبه نیستید»، نوعی اسرار مگو است، همهچیز را در دایره ریختهام و چیزهایی نوشتهام که شاید کمتر کسی آنها را بیان کند و بهنوعی خط قرمز هر فرد است. به قول شاملو «هرگز کسی اینگونه فجیع به کشتنِ خود برنخاست که من به زندگی نشستم!». جرات نمیکردم به کسی نشان دهم. به دخترم گفتم گلرخ، کتاب را بخوان. دو شب دم اتاقش راه رفتم و میدیدم میخواند.
بعد از پایان خواندنش از او پرسیدم «شرمآور بود؟» گفت: «نه. سختیها و مشکلات و بیکسیها را نوشتهای که آنها را هم مدیریت کردهای. کار بدی نکردهای که بخواهی شرمنده شوی.» خوشحال شدم و کتاب را برای چاپ دادم. این نویسنده در پاسخ به اینکه بیان چالشها و مشکلات زندگی جسارت بسیاری میخواهد و نوشتن این کتاب چه تاثیری روی خود او داشت، گفت: یک نوع رواندرمانی در روانپزشکی داریم که فرد زندگی خود را بنویسد. وقتی کتاب را نوشتم، سبک شدم، قبل از آن بسیاری چیزها من را آزار میداد، بخواهم از مشکلات زندگی گذشته بگویم شاید، دیگران دوست نداشته باشند و بگویند دارد ناله میکند.
او ادامه داد: در فیلم «صاحبقران»، صحنهای که میخواهند رگ امیرکبیر را بزنند، دلاک میگوید امیر خیلی تمیز شدی و امیر میگوید: «کاش میتوانستی درونم را تمیز کنی، کاش میتوانستی روحم را پاک کنی.» هیچ درمانگر و روانشناسی به اندازه اینکه از خودت برای خود و دیگران بگویی، بیآنکه بترسی نمیتواند کمکت کند. مرادی کرمانی با اشاره به خواندن زندگینامههای مختلف در طول نوشتن این کتاب گفت: زندگینامههای ایرانی با زندگینامههای خارجی تفاوت بسیاری دارد؛ زندگینامههای ایرانی بیشتر دفاعیه از خود است، فرد میخواهد از خود دفاع کند و بگوید من آدم خوبی بودم، نمره خوبی گرفتم و... . به عبارتی این زندگینامهها یا خودستایی است یا ننه من غریبم. میخواستم به هیچ عنوان چنین کاری نکنم.
او سپس با اشاره به حمام روستا در دوران کودکیاش گفت: آن زمان برای اینکه حمام گرم بماند، پایینتر میساختند و پله میخورد. مگر چه میشد که میتوانستیم حمام برویم. چند روز یکبار حمام آماده بود. بچهها در طویله و خاک بودند و چرک میشدند. زمانی که بعد از چند وقت حمام میرفتم از پلهها که بالا میآمدم انگار میخواستم پرواز کنم، روحم سبک میشد. بعد از نوشتن کتاب نیز انگار از پلههای حمام بالا میآمدم.
در این کتاب کسی را تحقیر نکردم، فحش ندادم، رفیقبازی نکردم، دشمنتراشی نکردم. هرکسی در کتاب زندگی خود را دارد. نه با کسی دشمنی دارم، نه عقده داریم، کسی را به خاطر کارهایش نفرین نکردم. این کتاب حمام روح است. مرادی کرمانی با اشاره به عنوان کتاب و بیان اینکه ۲۰ عنوان اولیه برای کتاب انتخاب کرده بود و از میان همه بر عنوان «شما که غریبه نیستید» دست گذاشتند، گفت: عنوان کتاب در واقع آنچه را که در کتاب نهان شده، در معرض دید میگذارد. زمانی که میخواهیم با کسی درددل کنیم یا بدترین چیزها را بگوییم، ابتدا میگوییم «شما که غریبه نیستید.» این نویسنده در پاسخ به اینکه آیا باید برای نوشتن همه شرایط مساعد باشد، گفت: برای نوشتن و خواندن عامل بیرونی مهم نیست و عامل درونی مهم است.
در «قصههای مجید» قصهای هست درباره دختری تنها. آن زمان که برای دریافت دیپلم جایزه اندرسن رفته بودم این قصه را خواندم؛ این دختر استعدادی در شعر و داستان دارد اما تنهاست و کسی نبود که با او حرف بزند. روزی زنی به او میگوید چهره زردی داری و باید این شعرها و قصهها را بیرون بریزی. او میگوید من کسی را ندارم با او حرف بزنم. زن میگوید زمانی که نان میپزی آدمکی درست کن و با او حرف بزن. او این کار را میکند و روحش سبک میشود و نانش به مرور کمتر، چون تعداد آدمکها زیاد میشده است.
مرادی کرمانی گفت: قصه از جسم شما میگیرد و به روح شما اضافه میکند. من قصه نمینوشتم که نصیحت کنم، انگیزه نوشتن باید در خود آدم باشد. این نویسنده درباره نظرش نسبتبه نوجوانان امروز نیز گفت: نوجوانان امروز شاهکار هستند؛ شگفتانگیز هستند. گلهای ایران دارند میشکفند خصوصا دختران و زنان. شما امروز در جهان زندگی میکنید. تنها در روستا یا شهر زندگی نمیکنید. با گوشیهایی که در دستتان هست، جهان را میبینید، کسی نمیتواند چیزی را به خورد شما دهد و شما را از چیزی دور کند. نوجوانان معجزهای برای کشور هستند و جامعه ایران را متحول کرده و میکنند. گاه فکر میکنم چگونه میشود پیرمردی مانند من چیزی مینویسد تا بچهها با جهانبینی جدید آن را بخوانند؟