عکس روز
انتشار عکسی منتشرنشده از جلال
«عزیز دلم سیمین این یک عکس دیگر از همان جلسه اکزپُسیون [اکسپوزیسیون- نمایشگاه] محصص [منظور بهمن محصص نقاش معروف] است. خواستم با داریوش [منظور پرویز داریوش مترجم است] و ایرانی [منظور هوشنگ ایرانی مترجم و شاعر جیغ بنفش] و نیما عکس بگیرم، میبینی که بچهها اطراف را شلوغ کردهاند. به هر صورت، موش تو در آن وسط قوز کرده است. و خبره [منظور علیاصغر خبرهزاده است، مترجم و منتقد ادبی] هم با آن سبیلهایش از بالای دیوار سر کشیده. فقط برای اینکه یاد خودم را در خاطر تو هرچه بیشتر قوی کنم، این را میفرستم. میبوسمت جلال تو. ۲۷ آبان ۱۳۳۱» (لازم به توضیح است که در آن تاریخ سیمین دانشور برای استفاده از بورس فولبرایت به آمریکا رفته بود). و در کارتپستال دیگری که از مکه ارسال شده، آمده است: «دوشنبه ۲۴ فروردین ۴۳ مدینه. سیمین جان حالم بهتر است. عادت کردهام به همه چیز. فقط پایم را کمی این نعلینهای لاستیکی زده است. خوب گرما میخورم و خوب عرق میکنم و خیلی کم میخوابم و نازکِش یُخدُور. شنبه به طرف مکه خواهیم رفت. آنقدر شلوغ است که تا کنون ندیده بودم. یک خطیب عرب توی مسجد نبی همان حرفهایی را میزد که در غربزدگی یک مرحومی [منظور خودش است] آورده و از خودش خجالت کشید با آن پزهایی که داده. عربی و ترکی و هندی تا دلت بخواهد. الآن از توی یک آب پرتقالفروشی جلوی بابالسلام دارم مینویسم و یارو هی میگوید مرحبا- پاشید! خطاب به من و من نمیشنوم. قربانت جلال»