قالیباف می گوید من رضاخان حزب اللهی ها هستم
هنوز به سالگرد انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم نرسیدیم خیلی از سیاسیون برای ۱۴۰۰ برنامه ریزی می کنند یا از امیال و آرزوهای خود سخن می گویند. در این بین گویا عده ای تحلیلی متفاوت از تصور عام اهل سیاست دارند، آنها معتقدند با پایان یافتن دولت روحانی دوره سیاسیون هم به پایان می رسد و نظامی ها با اقبال مردمی مواجه می شوند تا کشور را نجات دهند.
ابراهیم فیاض جامعه شناس و استاد دانشگاه تهران به نامه نیوز می گوید «اقتداری دیگر در حوزه سیاسی وجود ندارد و ادامه یافتن این وضعیت کشور را به فروپاشی و تجزیه می کشاند برای همین جامعه به سمت دیکتاتوری با ادبیات نظامی می رود تا او ظرف دوره ای ۸ ساله با از بین بردن طبقه اشرافیت و مافیا افق جدیدی را پیش روی کشور بگشاید».
در یکی از روزهای تعطیلات نوروزی با او نزدیک به اذان مغرب و عشا در مسجد صاحب الزمان سعادت آباد قرار گذاشتم با هم درباره این موضوع به گفتگو نشستیم.
مشروح این گفتگوی نامه نیوز با ابراهیم فیاض را در ادامه بخوانید.
****
آقای پورمختار در مصاحبه ای گفته بود «یک نظامی رئیس جمهور شود، کشور را نجات میدهد». نگاه شما به عنوان یک جامعهشناس و کسی که ابعاد مردمی قضیه را می توانید تحلیل کنید، چیست؟ آیا این میل و رغبت را در مردم می بینید که به یک نظامی رأی دهند؟
چند تا نکته است که من یکی یکی میگویم و بعد هم نتیجه میگیرم. بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۲، هنوز روحانی در تشخیص مصلحت بود و رئیس جمهور رسمی کشور را برعهده نگرفته بود که آقای علی ربیعی، من، آقای مسعود فراست خواه، آقای مراد ثقفی و آقای محسن الویری را دعوت کرد تا درباره آینده دولت و اینکه دولت چه خواهد کرد، صحبت کردیم؛ طرح مباحث در آن جلسه شکل مناظره بود، ضبط هم شد، یعنی عملا برای خود روحانی ضبط میشد.
قشرهای پایین جامعه حامی اصولگرایان و اصلاح طلبان با هم متحد شدند
من همان جا گفتم «چون این دولت اعتدال است. اعتدال بحث فردی و یک نوع انفعال است و در این دولت عدالت نادیده گرفته میشود و بعد از هشت سال عدالت رادیکالیستی بروز می کند. اصلاحطلبی میمیرد و گفتمان جدید میآید و نتیجه این گفتمان، گفتمان بعدی است که همان عدالتطلبی رادیکال است». در مصاحبه بعدی هم گفتم «اعتدال جایش را دارد در آینده به عدالت میدهد». الان هم میبینم که قشرهای پایین اجتماعی حامی اصلاحطلبان و اصولگرایان خیلی جاها با هم متحد شدند. قبل از عید سخنرانی مفصلی در دانشگاه تهران داشتم که ضبط تلویزیونی هم شد، ولی بعید میدانم پخش شود. من گفتم ما از جامعه سیاسی تبدیل شدیم به جامعه اجتماعی و اقتصادی که چهار طبقه شکل گرفته که این چهار طبقه خودآگاهی طبقاتی هم پیدا کردند یکی از آنها اشرافیت است که در ردیف بالا است.
اینها متاسفانه توسط اصولگرا و اصلاحطلب شکل گرفته؛ قشر بعدی که کار اجرایی اینها را انجام میدهد، از معاون وزیر به پایین است که من به آنها میگویم «مافیا». امروز نگاه کنیم، میگویند «مافیای فوتبال، مافیای سینما، مافیای موسیقی، مافیای ماشین تا آخرش». اینها همه همان اقشار از معاون وزیر به پایین هستند. قشر بعدی، قشر متوسط است که همین آدمهای عادی همچون دانشگاهیها، معلمها و کارمندها هستند؛ طبقه چهارم هم فقر مطلق است که الان همین بحرانی که به وجود آمده بود، یکی از نمادهایش بود.
حالا قشر متوسط اصلاحطلبان و اصولگرایانی برای رسیدن به عدالت رادیکال در حال متحد شدن مقابل طبقه مافیا و اشرافیت هستند و دارد چارچوبشان درست میشود. چند روز پیش آقای زیباکلام گفت من از اصولگرایان عذر میمی خواهم، یعنی بوی همین میآید، یعنی خواسته یا ناخواسته دارد یک ارتباطی به وجود میآید یعنی میخواهم بگویم این بحث، بحث بسیار جدی است. خب این عدالت رادیکال را چه کسی میتواند اجرایش کند و چه ساختار تئوریکی دارد؟ جواب این است موقعی که یک کشوری که انقلاب کرده، در امور داخلی و خارجی دچار بحران میشود، یعنی خارجی ها به شدت بر سرش میزنند و هر کاری میکند، شکست میخورد. در داخل هم ناکارآمدی دارد. مشابه تاریخی اش دقیقا بعد از مشروطه و زمان دولت قاجار است که ایران اشغال میشود، خارجی های میخواهند ایران را بین خود تقسیم کنند، بُعد داخلی هم به شدت دچار بحران و ناامنی به شدت در حال افزایش است. در کشور دنبال کسی میگردند که از بُعد داخلی به امنیت برسیم و در بُعد خارجی به عزت.
دقیقا همان ساختاری که در ایران رخ داده و مذاکره کرده و به جایی نرسیده، هیچ چیز هم به آن ندادند، مطالبه بیشتر از این هم دارند، یعنی به شدت در بُعد خارجی ما دچار ذلت شدیم و به شدت دچار تحمیل خارجی بر خودمان شدیم، آش نخورده و دهان سوخته؛ داخلی هم الان ناامنی به شدت بالاست، ناامنی ساختاری سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و هر چیزی که فکر کنیم. ناامنی به شدت بالاست؛ خب این دو با هم متحد شود، کسی عین رضاخان را میخواهند. وقتی که رضاخان آمد بعد از مشروطه، بلافاصله همه، آخوند و غیرآخوند از او طرفداری کردند و ۱۰ سال این دوره اعتماد شدید بود؛ خلاصه رضاخان سر کار آمد. در سال ۱۳۱۴ که قضیه کشف حجاب، مصادره اموال، زورگوییها و شک رضاخان به اطرافیان و کشته شدن مغضوبین رضاخان شروع شد کار تاجایی رسید که شش سال بعد وقتی رفت مردم جشن گرفتند. پس آن چیزی که الان است، یک فرمولی دارد؛ ما موقعی که در بُعد سیاسی شکست میخوریم، دیگر اقتدار از بین میرود و تبدیل به قدرت میشود، یعنی شاخص قدرت، نظامیگری است. حاتمی کیا در اختتامیه فیلم فجر چه گفت؟؛ اینها همه نشان میدهد که آن نظامیگری دارد میآید. یعنی گفت که من یک فیلمساز وابستهام. اینها همهاش همین است، یعنی دیگر اقتدار از بین رفته، ما اقتدار نداریم، سیاست با تمام تعبیرهایش از بین رفته، سیاسیون همه محافظه کار شدهاند و دنبال یک نوکری میگردند. مثلا آن حرفهایی که اخیرا آقای بهزاد نبوی زد، همین بود که خلاصه «برویم نوکری کنیم». حقوق استاد دانشگاهها را امسال ۲۰ درصد کم کردند، ۱۰ درصد که افزایش ندادند ۱۰ درصد هم که تورم بیاید روی آن، دیگر کار تمام است. به نظر من الان استاد دانشگاهها شروع میکنند به تحریک دانشجوها؛ الان دارم میبینم و شروع شده است.
جامعه هم پذیرای یک رئیس جمهور نظامی است
آقای دکتر! یعنی شما می گوید جامعه هم پذیرای رئیس جمهور شدن یک فرد نظامی است؟
بله، همین را دارم میگویم، یعنی بینظمی داخلی و تحمیلها و تحقیر خارجی، حتما این کار میشود.
قالیباف و رضایی درگیر اداهای روشنفکری شدند
- اینکه بعضیها به سرنوشت آقای رضایی و آقای قالیباف اشاره میکنند و میگویند آنها در انتخابات ریاست جمهموری موفق نبودند؛ فرد نظامی دیگری هم بیاید موفق نمیشود، پس شما این را رد میکنید و میگویید الان جامعه ریاست جمهوری یک فرد نظامی را میپذیرد؟
آنها از اول نظامی نبودند، وقتی هم دوباره سیاسی شدند، آنها را ادا و قر روشنفکری گرفته بود. چه قالیباف و چه محسن رضایی را شما نگاه کنید، ادای روشنفکری در آنها بود. در سال ۹۲ آقای صالحی امیری بهعنوان نماینده روحانی، من بهعنوان نماینده سعید جلیلی و آقای روح الامینی هم بهعنوان نماینده رضایی با هم مناظره تلویزیونی کردیم.
روح الامینی گفت دلم برای محسن رضایی می شوزد، کارش هرگز وارد سیاست نمی شد
کاملا قر روشنفکری در آنها بود؛ اگر فیلمش را پخش کنند، من آنجا بردم که روح الامینی بلند شد و گفت فیاض بُرد، تازه صالح امیری برای من با ارزش تر از نماینده محسن رضایی بود. بعد همین آقای روح الامینی که بلند شد برای مناظره، گفتم «من دلم برای محسن رضایی میسوزد؛ اینها قدیسان جنگ بودند، ای کاش هرگز وارد سیاست نمیشدند».
روح الامینی گفت «برو فیاض، خلاصه ما باید بیاییم». گفتم «آن حالت جنگی را ندارند». اگر کسی الان بیاید، مثلا فرض کنید سعید جلیلی را میخواهم بگویم که هنوز روحیه بسیجی و نظامیگری دارد و قدرت و نظامیگری را مطرح کند؛ پیروز می شود یعنی الان آمریکا همهاش روی حساب روحانی است که دارد جلو میآید.
جامعه فردی شبیه احمدی نژاد یا سعید جلیلی را می طلبد
- یعنی شما میگویید جامعه یک فردی مثل جلیلی را میطلبد که روحیه نظامیگری در قالب پوشش بسیجی دارد؟
یعنی کسی که بحث قدرت را مطرح و دیگر اقتدار را ول کند.
- اما آقای دکتر! آقای سعید جلیلی چهره تجربه شده در انتخابات ریاست جمهوری است.
خب من نمیگویم که سعید جلیلی میآید. یکی مثل سعید جلیلی و یکی مثل احمدی نژاد.
- یعنی شبیه اینها باشد؟
بله، یکی کسی بیاید تیپ احمدی نژاد یا سعید جلیلی.
مردم خسته اند
- الان در شخصیتهای فعلی سیاسی، شما چه کسی را شبیه اینها میبینید؟
اتفاقا اشتباه ما این است که دنبال شخص میگردیم. من میگویم که اتفاقا مثل ناپلئون یکباره پیدایش میشود، مثل هیتلر یکباره پیدایش میشود و انتخابات را میبرد. چون الان مردم دیگر خستهاند از این نظم اجتماعی که گفتم که هیچ اقتدار سیاسی در این مملکت وجود ندارد و همه از بین رفته است.
سردار سلیمانی کاندیدا شود شاید رأی نیاورد
- به نظر شما کسی مثل حاج قاسم سلیمانی خیلی اقبال خواهد داشت اگر وارد انتخابات ریاست جمهوری شود؟
معلوم نیست، اصلا شاید رأی نیاورد. شما متاسفانه دوباره دنبال شخص میگردی، ولی من آن چیزی که الان میگویم بستری است که فروپاشی اجتماعی و سیاسی کردیم.
- یعنی شما میگویید یکدفعه وارد صحنه میشود؟
بله، پیدایش میشود، مثل احمدی نژاد که لحظه آخر پیدایش شد. مثلا سال ۸۴ یادم است که علی لاریجانی و قالیباف مطرح بودند، یکدفعه احمدی نژاد آمد و همه را با خودش برد و همه به او رأی دادند. در آن قصه هاشمی رفسنجانی شکست خورد. در واقع هاشمی رفسنجانی ایامی شکست خورد که اوج بحث اقتدار و سیاست بود. احمدی نژاد آمد، قدرت را شروع کرد و سوار هلی کوپتر و سوار ماشین از اینجا به آنجا رفت. جاهایی را رفت که هیچ کس تا به الان نرفته بود.
مردم دنبال رئیس جمهوری هستند که ادبیات نظامی گری داشته باشد نه سیاسی
- پس شما میگویید مردم در ۱۴۰۰ دنبال یک شخصیتی میگردند که ادبیات نظامی داشته باشد تا نه ادبیات سیاسی؛ درست است؟
ادبیات قدرتی، نه اقتداری؛ ادبیات نظامیگری، نه سیاسی. مثل خود بوش در آمریکا. بعد از کلینتون و قصههایی که کلینتون داشت، یکدفعه در آمریکا بوش پیدایش شد و ساختار آمریکا تا امروز عوض شد، یعنی ترامپ هم الان دارد از ارث و میراث بوش استفاده میکند، یعنی بُعد مذهبی به شدت رادیکال است که ما میگفتیم نومحافظه کار، رفتارش عملیات نظامی بود، الان فشارهای نظامی روی ما زیاد خواهد شد.
- میشود جلوگیری کرد از این گرایشی که در جامعه به سمت کسی با ادبیات نظامی است یا خیر؟ یعنی میشود مثلا در این سه سال و نیم با سیاستمداری مذاق مردم را عوض کنیم؟
نه، چون جریان جهانی دارد به طرف این میرود،چین دیگر همه جنگش با امپراطوریای بود که مادام العمر نباشد و رهبرش عوض شود، بعد معلوم شد که خود حکومت کمونیستی میخواهد بشود امپراطوری؛ مثل پوتین. پوتین هم گفته ۲۰۲۴ قانون اساسی را عوض میکنم. الان کره جنوبی با همه دموکراسیاش که یک نفر فقط پنج سال می توانست رئیس جمهور باشد، قانونش را عضو کرد و ریاست جمهور دو دوره چهارساله شد. یعنی الان ترامپ هم همینطور، یعنی دارد به شدت ادبیات حکومت ها متمرکز و قدرت محوری می شود.
ادبیات قدرت طلبی باعث شده حاکمان مادام العمر در جهان زیاد شوند
حالا جنگ شود یا نشود، بحث بعدی است، ولی بالاخره این نظامیگری و قدرتطلبی در جهان این باعث میشود که حاکمان مادام العمر زیاد شوند و دیکتاتوری بیاید، نه استبداد. چون استبداد بر اساس جهالت بنا میشود، ولی دیکتاتوری بر اساس برنامه ایجاد میشود. در دیکتاتوری برنامه منسجم برای نوسازی جامعه وجود دارد، مثل ناپلئون، هیتلر، رضاشاه و احمدی نژاد میآید. یعنی دیکتاتور با قدرت تمام مجلس را هم پشت سر میگذارد. همین الان مجلس فرمایشی داریم که از بالا فرمایش میکنند و در مجلس انجام میدهند. وزیری که سه بار استیضاح میشود، دوباره به او رأی میدهند. خب اگر این بود، پس چرا استیضاح کردید؟ یعنی میخواهم بگویم که مجلس شما هم که بر اساس دموکراسی است، دچار بحران است و فرمایشی شده؛ پس حتما یک فرد قدرتطلبی پشت آن میآید.
ممکن است مجلس آینده به شدت رادیکال شود /مجلس فعلی فرمایشی است
- این شخصیتهای نظامی که تجربه شدهاند و در حوزه سیاسی آمدهاند، آیا میتوانند شکل کار و ادبیات خودشان را عوض کنند؟ یعنی آن کسی که میخواهد بیاید در صحنه، یکی از اینها باشد، ولی ادبیاتش را عوض کند؟
نه، به نظر من الان قشر متوسط باسواد تحصیلکرده نخبه به شدت زیاد داریم. یعنی کاری هم ندارند که هیتلر باسواد است یا بیسواد، کاری ندارند که ناپلئون باسواد است یا بیسواد؛ بزرگترین انقلاب علمی را ناپلئون کرد. تمام بیمارستانها و دانشگاهها را به نفع دولت مصادره کرد و از زیر نظر کلیسا درآورد. خب ناپلئون هم خیلی سواد نداشت و نظامی بود. معتقدم ممکن است مجلس آینده به شدت رادیکال شود. یعنی قاعدتا باید بشود، وگرنه مملکت کاملا میپاشد، یعنی نابود میشود. این مجلس فرمایشی فعلی آنقدر مسخره شده و در واقع مجلس مرده است.
-یعنی الان هرچه آقای لاریجانی بگوید، همان میشود؟
خب لاریجانی در قصه استیضاح وزرا برای اینکه ضربه نخورد فرار کرد رفت خراسان شمالی. این نشان میدهد که مجلس آینده مجلس متخصصان به شدت رادیکال محور برای نوسازی و بازسازی کشور است. مردم به اینها رأی میدهند. تحصیلکرده باسوادم متفکر کم نداریم. یکی از همان مجلسیهای دوره آینده چهره سال می شود برای ریاست جمهوری می آید و پیروز خواهد شد. الان بعد از آقای روحانی را تقسیم کردند، مثلا میگویند جهانگیری یا علی لاریجانی.
جهانگیری یک اصلاح طلب ورشکسته است /لاریجانی ضعیف تر از روحانی است
جهانگیری که اصلاحطلب ورشکسته است و اصلا حال ندارد، دنبال خوش گذرانی و آرامش خودش است. علی لاریجانی هم یک محافظه کار ضعیف تر از روحانی است، یعنی ضعیف تر از روحانی و نمیتواند کاری انجام دهد. در سال ۷۲ به علی لاریجانی میگفتند بولدوزر، اما الان کسی به او نمیگوید بولدوزر چون به شدت محافظه کار است و شکست میخورند. رادیکالیسم در اروپا هم دارد رأی میآورد. حزبهای راستگرا پیروز می شوند و این نشان میدهد که در آینده وقوع جنگهای نیابتی شدید میشود. لذا میخواهم بگویم آدم متناسب با این فضا باید بیاید سر کار که بتواند ایران را حفظ کند. بعد از مشروطه ایران را به سه منطقه تقسیم کردند، رضاشاه آمد و همه اینها را جمع کرد. در همین جمهوری اسلامی هم نظامیگری می آید و شوخی ندارد.
- پس شما میگویید در ۱۴۰۰ یک فردی که با ادبیات نظامیگری است، پیروز میشود؟
وقتی مدام میگویید نظامیگری، نظامیگری در مقابل سیاسی واقع میشود، ولی معلوم نیست که حتما آن فرد نظامی باشد.
- ولی ادبیاتش ادبیات نظامیگری خواهد بود.
بله، ولی یک نکته مهم، همین جنگ تمدنها قصهاش جدی است، یعنی اینکه بالاخره کسی هم که در ایران بخواهد بیاید تمدن ایجاد کند، اینطوری نمیشود. هیتلر در عرض شش سال کشورش از یک کشور ورشکسته بدبخت، به بالاترین کشور جهانی در بُعد اقتصاد و سیاست و تکنولوژی تبدیلش کرد، کامپیوتر را هیتلر خلق کرد، یعنی مدرنیسم را تبدیل به مدرنیته کرد. ناپلئون هم این کار را کرد. ناپلئون هم آمد تمام ساختار دینی را تبدیل به ساختار علمی کرد، یعنی انقلاب علمی عظیمی انجام داد. بعد هیتلر آمد تمام مدرنیسمی که بعد از ناپلئون ایجاد شده بود، تبدیل به مدرنیته کرد. هیتلر تکنولوژی، موشک، کامپیوتر، شیمیایی و غیره را به شدت بالا آورد. خب الان در ایران مدام میگوییم تمدن تمدن، سابقه تمدنی هم شدید داریم. با این وضع محافظه کاری که آقایان تمدن غرب را قبول کنند، ساختار غرب را قبول کنند مثل روحانی، مثل علی لاریجانی، اینها هرگز نمیتوانند آن انقلابی گری که رهبری میگوید؛ اجرا کنند.
آتش به اختیار یعنی کسانی روی کار بیایند که حزبی نیستند
رهبری گفت آتش به اختیار. آتش به اختیار همان است، یعنی اتفاقا باید یک کسانی بیایند سر کار که حزبی نیستند. حزب کمونیست ایران یعنی موتلفه اسلامی خیلی جالب است که می گوید در موتلفه کسی صیغه کند بیرونش میکنیم. خیلی قشنگ بود. یعنی اینها حزب کمونیست شدند، یعنی همینها هم کمونیست بازی را شروع کردند و شکست میخورند. در ذهن یکی مثل بادامچیان چیست که درگیر مسئله جنسی است. الان این فکری که آقای بادامچیان گفته، مقایسهاش کن با حرفهای سعید جلیلی. در سعید جلیلی اینها را نمیبینی؛ مدام میگوید رو به جلو، رو به جلو. حاتمی کیا هم به او پیوسته است. آتش به اختیار همین است. لذا آنچه که بُعد تمدنی است، همین است و رهبری هم گفت «اینها دیگر حرف من را گوش نمیکنند». در سخنرانی روز اول عیدش گفت «ما گفتیم، گوش نکردند، لایحه میانی گوش نمیکنند». یعنی همان مافیایی که گفتم. باید یکی بیاید اینها را نابود کند. آینده یا فروپاشی ایران و تبدیل شدن به لیبی است یا دیکتاتوری است. مردم کدام را انتخاب میکنند؟ دیکتاتوری را انتخاب می کنند.
مردم سال ۱۴۰۰ دیکتاتوری نوساز را انتخاب می کنند
- یعنی ۱۴۰۰ مردم دیکتاتوری را انتخاب میکنند؟
دیکتاتوری نوساز، یعنی نوسازی جامعه میخواهد ایجاد کند. میخواهد در اداره کارش انجام شود، یعنی فقر نباشد، شغل جدی ایجاد شود. الان هرچه رهبری میگوید «ساختار اقتصادی درونی»، اینها گوش نمیکنند. بحران خشکسالی با دیکتاتوری دیکتاتوری حل می شود. دیکتاتوری یعنی کسی بیاید و توزیع آب را تنظیم کند. این کار یک فکر متمرکز میخواهد. البته دیکتاتوری برعکس استبداد است و ما یک وقتهایی این را قاطی میکنیم.
در حوزه جهانی نیز غربیها دارند به شدت محافظه کار، ورشکسته و در حال فروپاشی هستند، در عوض چین و روسیه و ایران تازه نفس دارند بلند میشوند. یعنی یک خط تمدنی؛ جنگ بین شرق و غرب شروع شده است، ولی شرق به شدت زنده و سرحال، پرتمرکز و پرحرکت و غرب به شدت محافظه کار شده و دارد عقب نشینی میکند. در سوریه نمونه اش، در خاورمیانه نمونه اش. این تزلزلی است که الان در اسرائیل احساس میشود، معنایش همین است. موقعی که چنین چیزی باشد و شما خط مقدم بخواهید، یک آدم محافظه کار مثل لاریجانی می تواند ادامه روحانی باشد یا دیکتاتوری جدی و منسجم؟ اصلا ضرورت امنیتی هم برای ایران دیکتاتوری ایجاب میکند و این جدی هم است. مردم و قشر متوسط هم این نظر را دارند. پشیمانم پشیمانم سلبریتیها نشانه اش است، می گویند «ما پشیمانیم ما پشیمانیم یا روحانی ما را به دره شعب ابی طالب دارد میبرد»، یعنی ما شکست خوردیم. یعنی مردم ما دموکراسی را نخواستند. شدند هیتلری، در نتیجه قصه ناپلئون هم همین بوده است.
ناپلئون برای چه اینقدر میجنگید؟ برای چه سوار بر اسب میخوابید و حرکت میکرد؟ من زیاد تاریخ اروپا خوانده ام ناپلئون و هیتلر به اروپا هویت دادند. خیلی از اروپاییها با هیتلر همراهی کردند، حالا کاری ندارم که انگلیسیها چیکار کردند و حملهاش به روسیه و غیره اشتباه بود، ولی الان به نظر من یک جبهه درست شده است. الان به شدت انگلیس و فرانسه با هم متحد شدند در بُعد نظامیگری، آلمان در وسط معلق مانده است. بعدا به آلمان که فشار بیاید، به روسیه میپیوندد؛ الان ترامپ علیه اینها کار کرد و طرحهای بعدی هم برایشان دارد که اروپا را در بُعد اقتصادی ضعیف کند؛ خب اینها نمیتوانند بایستند و به طرف روسیه میروند.
قالیباف می گفت من رضاخان حزب اللهی ها هستم
من میخواهم بگویم الان چیزی که در جهان دارد رخ میدهد، در ایران هم رخ می دهند و آن این است که مردم دیکتاتوری میپسندند؛ چون شرایط ایجاب میکند. من خیلی بر این اعتقاد هستم که اینها با این وضعیتی که دارند به شدت ساختارهای بینالمللی فروپاشی میکند و قواعدش از بین میرود و تئوریها دارند از بین میروند و دارند تبدیل میشوند به ساختارهای قدرتمدار و قدرت محور از ترامپ تا آخرش. با این وضعیت بعید می دانم در ایران بخواهد یک آدم محافظهکار روی کار آید.یادم می آید قالیباف هم می گفت من رضاخان حزب الهی ها هستم. یعنی قصه نوسازی آمرانه جدی است. نظام قاجار چه طور به نظام پهلوی منتقل شد، سُر خورد. در مملکت تمدنی به شدت مستقر، نظام سُر می خورد کودتا در آن نمی شود. واقعه ۲۸ مرداد ۳۲ کودتا نبود یک نوع سُر خوردن است یعنی نخبگان جامعه به این نتیجه می رسند که باید این کار را انجام دهند.
بخش سایتخوان، صرفا بازتابدهنده اخبار رسانههای رسمی کشور است.
ارسال نظر