نگاه دیگران-بخش چهارم
قطر بهمثابه یک« قدرت عاریهای»
نظریههای رایج درباره انواع قدرتی که اتحادیه اروپا از زمان شکلگیریاش اعمال کرده است، ارتباط نزدیکی با توسعه تاریخی این اتحادیه و عوامل خارجیای دارد که خواستار گذار از قدرت «غیرنظامی» معرفیشده از سوی «دوشنه» در سال ۱۹۷۲، قدرت «نظامی» از سوی «بول» (۱۹۸۲) و سپس قدرت «هنجاری» از سوی «منرز» در سال۲۰۰۲ شد. مطالعات قدرت قطر نشان میدهد که طبقهبندی سنتی قدرت نرم، سخت یا هوشمند کافی نیست و درحالیکه این طبقهبندیها هنوز مرتبط است، اما رویدادهای بینالمللی جدید و در حال تحول نیز باید در نظر گرفته شوند، همانطور که در سال۲۰۱۳ توسط محقق مستقر در دوحه یعنی «مهران کامروا» استدلال شد. کامروا شناسایی نوع جدیدی از قدرت را مبتنی بر مورد قطر، یعنی قدرت «لطیف» مفهومسازی و پیشنهاد میکند. بااینحال، هیچیک از انواع قدرتهای ذکرشده نمیتواند حمایت قطر از بازیگران غیردولتی تثبیتشده و جاافتاده را که برای اِعمال قدرت این کشور حیاتی بودهاند، توضیح دهد. پس اگر این موارد نیستند، قطر را میتوان دارای چه نوع قدرتی توصیف کرد؟
مروری بر این استدلال
این کتاب با بسط یک نظریه جایگزین قدرت، با استفاده از قطر بهعنوان یک مطالعه موردی تجربی، به این پرسش پژوهشی پاسخ میدهد. این کتاب استدلال میکند که قطر از آنچه به بهترین شکل میتوان بهعنوان «قدرت عاریهای» توصیف کرد، برخوردار است. «قدرت عاریهای» قدرتی است که توسط یک دولت توانگر برای حمایت از یک بازیگر غیردولتی در ازای دسترسی به نفوذ فراملی آن بازیگرِ غیردولتی استفاده میشود. این فرمولبندی تا حدی بر پایههای قدرت «رابرت دال» (۱۹۵۷) و بسط آن از سوی جانشینان فکری او مبتنی است. این کتاب «رویکردی رابطهای» به قدرت در چارچوب حوزه وسیعتر قدرت اجتماعی دارد و اساسا اعمال قدرت از سوی دولتها در هر اندازهای، از جمله قدرتهای بزرگ، دولتهای متوسط و کوچک را میپذیرد. علاوه بر این، تعریف قدرت ارائهشده توسط دال، در قالب «A تا حدی بر B قدرت دارد که بتواند B را مجبور به انجام کاری کند که در غیر این صورت B انجام نمیداد»، مرتبط است به توضیح روابط بین یک دولت و یک بازیگر غیردولتی در ساختار پیشنهادی «قدرت عاریهای». بسط مهم این مفهوم جدید همانا توانایی آن در گنجاندن و شمولیت بازیگران غیردولتی و راههایی است که از طریق آن، آنها میتوانند به شکلی از قدرت به نمایندگی از بازیگر دولتی تبدیل شوند. با توجه به اینکه این روابط باید با روابط بین دولتی متفاوت باشد، «قدرت عاریهای» بهتر میتواند سیاستهای قطر و اثرات آن را توصیف کند.
ابعاد اصلی قدرت که توسط دال تعریف شده و از سوی محققان متعددی تصحیح و پالایش شده است، عبارتند از: ابزار، دامنه، گستره، وزن و هزینه. بااینحال، اینها نیاز به بسط و تبیین بیشتر دارند تا کاربرد آنها در زمینه «قدرت عاریهای» توضیح داده شود. با توجه به اینکه «قدرت عاریهای» بر «به عاریت گرفتن» یا «اجارهی» نفوذ کاملا جاافتاده بازیگران غیردولتی تمرکز دارد، این امکان را فراهم میکند تا تفسیر دال را با توجه به در نظر گرفتن ظرفیت اقتصادی/پول بهعنوان ابزاری برای تعامل با بازیگران غیردولتی در نظر بگیریم. پول ظرفیت اولیه قدرت در این مورد است و ظرفیت اقتصادی میزان حمایت مالی از آن را تعیین میکند. یک دولت میتواند از این ظرفیت اقتصادی بهطور مستقیم یا غیرمستقیم برای حمایت مالی از یک بازیگر غیردولتی استفاده کند. ابعاد دیگری که در آثار دال بیان شده است به شیوهای مشابه با «قدرت عاریهای» مطابقت دارد. دامنه به مساله «روشها» پاسخ میدهد که بهواسطه آن یک دولت از تعامل خود با یک بازیگر غیردولتی سود میبرد. گستره روی «مکان» جغرافیایی نفوذ یک دولت تمرکز میکند؛ درحالیکه وزن بررسی میکند که A (یک دولت) چه تاثیری را در سطح منطقهای و بینالمللی از طریق قدرتش بر B با به عاریت گرفتن نفوذ تثبیتشده و مستقر B بهدست آورده است. در نهایت، هزینه A و B هنگام اندازهگیری قدرت مرتبط هستند؛ در اساس بهایی که A برای به عاریت گرفتن تاثیر B میپردازد.
چرا مطالعه قطر؟
مفهوم «قدرت عاریهای» ممکن است بهطور مزیتبخشی درباره تعدادی از کشورها بهکار رود و در فصلهای بعدی درباره چگونگی نشان دادن این شکل از قدرت توسط چندین دولت بحث خواهد شد. با این حال، مهم است که یک مورد را با جزئیات کامل مورد بررسی قرار دهیم؛ زیرا ویژگیهای خاص «قدرت عاریهای» در نتیجه واضحتر میشود. بنابراین قطر یک مطالعه موردی جدی در نمایش «قدرت عاریهای» است؛ بهویژه به این دلیل که به درک قدرت قطر فراتر از لنز هر نوع قدرت موجود (و بهویژه قدرت نرم، که اغلب در رابطه با قطر استفاده شده است) و نظریه دولت کوچک منجر میشود. پیشینه تاریخی مورد بحث در بالا نشان میدهد که قطر بهطور سنتی یک بازیگر سیاسی ضعیف بوده و اغلب بهدلیل ظرفیت محدود قدرتش (سرزمین کوچک، تعداد جمعیت و ظرفیت نظامی) در سایه همسایگان خود قرار داشته است؛ بااینحال توانسته به یک بازیگر منطقهای تبدیل شود.
نفوذ سیاسی قطر بهتدریج در حال افزایش است و بهویژه در زمینه رویدادهای تاریخی در خاورمیانه، بهویژه بهار عربی، افزایش یافته است. علاوه بر این، معماری منطقهای یعنی تغییر موازنه قدرت ژئوپلیتیکی در خاورمیانه و منطقه شمال آفریقا، تغییر سیاست خارجی آمریکا به سمت آسیا و ترس از تاثیر داخلی قیام عربی در کشورهای شورای همکاری خلیجفارس، باعث گسترش نفوذ سیاسی قطر در خاورمیانه شد. خلأ قدرت ظهوریافته در خاورمیانه بهدلیل کاهش نقش رهبران سنتی - عراق، مصر و سوریه - و ارتقای فرصتهای رهبری برای کشورهای شورای همکاری خلیجفارس است. کشورهای شورای همکاری خلیجفارس، بهویژه عربستان سعودی، امارات متحده عربی و قطر، از سال۲۰۱۱ تاکنون مسلطترین کشورهای خاورمیانه بودهاند. تغییر محیط سیاسی و موقعیت فعال کشورهای شورای همکاری خلیجفارس باعث شده که دانشجویان منطقه اصطلاحات «ضعیف» و «نه قوی» را در منطقه روشن کنند و قطر را در میان وزنههای سنگین سیاسی منطقه قرار دهد. بهعبارتدیگر، قطر فراتر از زمینه و نمایش قدرت ادراک تثبیتشده از تئوری کشورهای کوچک پدیدار شد.