بینظمی جدید جهانی
تلاشهای ضدتروریسم میتواند و باید طیفی از ابزارها را شامل شود از جمله تامین و تدارک اسلحه، اطلاعات و آموزش؛ کمکهای اقتصادی؛ و استفاده ماهرانه از رسانههای اجتماعی و شکلهای سنتیتر دیپلماسی عمومی. تلاشهای هماهنگ برای کاهش جریان بودجه و استخدام و ردیابی افراد و گروههای مظنون مورد نیاز است. همچنین حمایتهایی از دولتها صورت میگیرد تا آنها بهتر بتوانند در برابر فشاری که از سوی برخی کشورها وارد میشود، مقاومت ورزند. باز هم این حمایت باید مشتمل بر طیفی از ابزارهای سیاست خارجی باشد. ریشهکن کردن تروریسم واقعگرایانه نیست – هرچند امری مطلوب است- زیرا تروریسم بخشی از یک امر «معمولی جدید» [new normal]، نتیجه مولفههای اجتماعی، مذهبی و سیاسی است که کشش و جذابیت قابلتوجهی بهدست آورده است. اما آنچه واقعگرایانه است همانا کاهش تروریسم به سطحی است که دستیابی به آنچه میتواند و اینکه چه زمانی به موفقیت دست مییابد را محدود سازد تا بر مبانی اساسی زندگیمان تاثیر نگذارد. این مستلزم یک رویکرد دائمی و جامع است که عناصری از پیشگیری، حفاظت و انعطافپذیری را در هم میآمیزد. هدف دوم هر گونه سیاست خاورمیانهای باید دربرگیرنده تلاشی چشمگیر برای مایوس کردن کشورهای منطقه از هستهای شدن شود. سومین جنبه از این سیاست باید حمایت از اسرائیل باشد. این حمایت البته فراتر از حفظ یا حمایت گزینشی و فزاینده اقتصادی، نظامی و اطلاعاتی میرود. این حمایت همچنین شامل برقراری و حفظ روابط مشورتی در طیفی از موضوعات میشود: از مساله جلوگیری از هستهای شدن منطقه گرفته تا آنچه که میتوان در پاسخ به بحران بیثباتی در- مثلا- اردن یا عربستان سعودی انجام داد. ایالاتمتحده از قبل گفتوگوهای استراتژیک با اسرائیل داشته اما همچون تمام گفتوگوهایی از این دست، در گیرودار بوروکراسیها گرفتار شد. پیش از این خاطرنشان ساختم که هر کشوری که نام «دموکراتیک» بر خود دارد لزوما دموکراتیک نیست؛ همین مساله در مورد گفتوگوهایی که استراتژیک هم نامیده میشود صادق است؛ یعنی گفتوگوهایی هست که لزوما استراتژیک نیست. بر عکس، همکاری استراتژیک واقعی معمولا خارج از گفتوگوهای رسمی رخ میدهد. برای مثال، در ژانویه ۱۹۹۱، پرزیدنت جورج دبلیو بوش، اسحاق رابین نخستوزیر اسرائیل را تشویق کرد که حتی پس از حمله موشکی عراق به تلآویو دست به مقابله به مثل نزند. در بطن این استدلال این مساله نهفته بود که اسرائیل باید به آمریکا برای انجام «کار درست» اعتماد کند که شامل اقدام برای حفاظت از منافع اسرائیل و منافع خود آمریکا بود. این یک درخواست استثنایی بود؛ آنچه استثناییتر بود تمایل اسرائیل برای گوش دادن به آمریکا بود. این دو کشور باید به همان جایگاه اعتماد بازگردند، با توجه به طیفی از احتمالات دشوار از هستهای شدن منطقه گرفته تا فروپاشی نظام سیاسی در اردن و عربستان که باید برای مقابله با آن آماده باشیم. چهارمین بعد از سیاست خاورمیانهای آمریکا شامل استفاده از زور نظامی است. توصیه من این است که مداخله نظامی را به خودی خود کنار نگذاریم. مداخله – به هر شیوهای- میتواند طیفی از اهداف را شامل شود از جمله دفاع از یک کشور دوست در برابر تهاجم خارجی، حمله به تروریستها یا جلوگیری از اشاعه یا ممانعت از پرتاب (یا از دست دادن کنترل) تسلیحات کشتار جمعی برای احتراز (یا تسهیل) از کابوس بشردوستانه، برای حفظ تحرک آزاد کشتیها و تانکرهای نفتی یا برای حفاظت از حوزههای تولیدکننده نفت.
ارسال نظر