پرسش از استادان
مزیت نسبی چیست؟
مترجم: حسن افروزی
استیون هورویتز، استاد اقتصاد دانشگاه سنت لاورنس در کنتون نیویورک و محقق ارشد موسسه مرکتوس آرلینگتون ویرجینیا است.
استاد: استیون هورویتز
مترجم: حسن افروزی
استیون هورویتز، استاد اقتصاد دانشگاه سنت لاورنس در کنتون نیویورک و محقق ارشد موسسه مرکتوس آرلینگتون ویرجینیا است. او مولف دو کتاب است: «پایههای خرد و اقتصاد کلان: یک دیدگاه اتریشی» و «تکامل پولی، بانکداری آزاد و نظم اقتصادی.» وی همچنین آثار زیادی را در باب اقتصاد مکتب اتریشی، اقتصاد سیاسیهایک، تئوری و تاریخ پولی نگاشته است. کارهای او در نشریههای حرفهای همچون:History of Political Economy، Southern Economic Journal و The Cambridge Jou rnal of Economics
چاپ شده اند. او PhD خود را در رشته اقتصاد از دانشگاه جورج میسون و مدرک کارشناسیاش در اقتصاد و فلسفه را از دانشگاه میشیگان دریافت کرده است.
جوناتان ساکز، مجتهد یهود انگلیسی، مینویسد: «از طریق مبادله است که تفاوت از یک نفرین به یک موهبت تبدیل میشود.» ساکز، در یک جمله موجز و زیبا، یکی از بنیادیترین مفاهیم اقتصاد را بیان میکند: مفهوم مزیت نسبی و نقش آن در توسعه همکاری انسانها از طریق تخصصی شدن، تقسیم کار و مبادله.
مفهوم مزیت نسبی، ابتدا در زمینه تجارت بینالملل به کار برده شد، به طوری که دیوید ریکاردو، در نوشتههای خود در قرن نوزدهم میلادی، اینگونه نتیجهگیری میکند که نفع هر کشوری در این است که به تخصصی شدن در تولید و ارائه کالاها و خدماتی بپردازد که در آن بهترین است و با مبادله مازاد آن با کشورهای دیگر، نیاز خود به کالاها و خدمات دیگر را تامین کند (که آنها نیز در تولید و ارائه آنها بهتریناند). مللی که سعی میکنند خودکفا باشند در واقع به نوعی فقر را در میان مردم خود گسترش میدهند، چرا که با تولید کالاهایی که در تولید آنها بهترین نیستند، آن کالا را با قیمتی بالاتر از قیمتی که کشورهای دیگر میتوانستند ارائه دهند به مردم خود میفروشند، در حالی که میتوانستند با آزاد گذاشتن مردم شان برای تولید کالاهایی که در تولید آنها بهترین اند، نهایت بهرهوری و سود را از آن ایشان سازند.
چیزی که ریکاردو سعی در بیان آن دارد، این است که یک کشور میتواند در تولید دو کالا مانند پارچه و نوشابه، از یک شریک تجاری بهتر باشد، ولی باز هم برای آن کشور بهتر است که در تولید کالایی تخصصی شود که «نسبت» به شریک تجاری و کالای دیگر، بهتر آن را تولید میکند. و این جایی است که واژه نسبی در عبارت مزیت نسبی موجودیت مییابد. بدین ترتیب هر کشوری با تخصصی شدن در تولید کالایی که نسبتا مزیت بیشتری در تولید آن دارد، میتواند دیگر کالاهای مورد نیاز خود را با مبادله مازاد تولید خود با مازاد تولید دیگر کشورها تامین کند. تخصصی شدن و انجام مبادله باعث میشود که هر یک از کشورها بتوانند بیشتر از حالتی که هر کدام خود به تولید هر دوکالا بپردازند، مصرف کنند. همین منطق برای شرکای تجاری بیشتر نیز صادق است. تجارت آزاد در میان ملتها باعث افزایش رفاه تمامی طرفین تجاری میگردد.
جالب اینجاست که استدلال ریکاردو، پا بسیار فراتر از تجارت بینالملل نیز میگذارد. بدین ترتیب که میتوانیم همان منطق را برای افراد نیز به کار بریم. افراد میتوانند با تخصصی شدن در فعالیتهای تولیدی خاص و مبادله مازاد آن با دیگر کالاها مصرف خود را بیشتر کنند. برای مثال من در زمینه تولید «خدمات آموزشی اقتصادی» تخصصی شدهام. ولی من خودم همه آن را لازم ندارم پس مازاد آن را به دانشگاه سنت لاورنس میفروشم و این نهاد در عوض به من حقوق میدهد و من با این پول به خرید مواد غذایی، مسکن، لباس، اتومبیل و ... میپردازم. هر فرد یا سازمانی که من از آن چیزی میخرم، در تولید کالا یا خدمتی تخصصی شده است که مزیت نسبی بیشتری برایش دارد و مازاد آن را به من و دیگر خریدارانش میفروشد. پروسه تخصصی شدن که در نتیجه مزیت نسبی اتفاق میافتد و پدیدههایی که به تبع آن به وجود میآیند (تقسیم کار و مبادله)، راهی است که تجارت آزاد میان افراد، بنگاهها و خانوارها از طریق آن، همه ایشان را منتفع میسازد. چیزی که در سطح ملل کار میکند، به همان ترتیب در سطح افراد نیز کار خواهد کرد و بالعکس. و از میان ملتها، بازارها به افراد اجازه خواهند داد تا چیزی را که بیشترین مزیت نسبی را برای آنها دارد تولید کنند و مازادش را آزادانه به کسانی که متقاضی آن هستند بفروشند.
به این نکته جالب در قیاس افراد و کشورها دقت کنید: وقتی کشوری بیشتر از صادراتش، واردات داشته باشد میگوییم این کشور دچار «کسری تجاری» شده است و این معمولا باعث نگرانی ما میشود. ولی وقتی من از بقالی سر کوچه غذای بیشتری نسبت به خدمات آموزش اقتصادی که به او میفروشم، «وارد» میکنم، کسی نگران کسری تجاری من با بقال سر کوچه نمیشود. در واقع چنین «کسریهایی» (از جمله «کسری تجاری» سنت لاورنس با من) برچسب دیگری بر تخصصی شدن و فرآیند مبادله است که مرا قادر میسازند تا کالاها و خدمات دیگر را که خودم با قیمت بسیار بالاتر میتوانم تولید کنم، بتوانم از کسانی تهیه کنم که در تولید آنها بهترین اند. سوال جالبی است اگر بپرسیم که چرا ما برای این پدیده میان افراد ارزش بسیاری قائلیم ولی در میان کشورها آن را مذموم و مقبوح میانگاریم؟
تولید با مزیت نسبی همچنین باعث افزایش آرامش و صلحجویی در روابط انسانها میگردد. وقتی افراد تخصصی میشوند و به مبادله میپردازند، به یکدیگر وابسته میشوند. من برای تامین بخشی از مواد غذایی خود به بقال سر کوچه وابستهام. دانشجویانم برای تامین آموزش خود به من وابستهاند. این فرم از همکاری اجتماعی انگیزه افراد برای آسیب رساندن به شرکای تجاری خود را کاهش میدهد، چرا که آنها برای تامین نیازهای مختلف خود به یکدیگر وابستهاند. در اینجا نیز آنچه برای افراد صدق میکند برای کشورها نیز صادق است: کشورهایی که با تجارت آزاد با یکدیگر به یکدیگر وابسته شوند، بسیار کمتر مایلند که با هم وارد جنگ شوند. بدین ترتیب با پیش رفتن هر چه بیشتر فرآیند بینالمللی تخصصی شدن در نتیجه تجارت آزاد، راه برای برقراری صلح جهانی نیز هموارتر خواهد شد. و از طریق همین تخصصی شدن و مبادله است که «تفاوت از یک نفرین به یک موهبت تبدیل میشود.» این روزها صحبت از خوبیهای تنوع و گوناگونی مد شده و جای تاسف دارد که در بیشتر این بحثها توجه بسیار کمی به اقتصاد میشود. میگویم متاسفانه چون با درک مفهوم مزیت نسبی است که میتوانیم بفهمیم اقتصاد چه کمکی به آشکار شدن شاید مهمترین مزیت تنوع میکند: وقتی مردم آزاد باشند تا با مزیت نسبی تولید کنند و سپس به مبادله آن بپردازند، تنوع انسانی به منشا رفاه فزاینده مادی و بهبود روابط صلحجویانه میان آنها مبدل میگردد. هر چه آزادی بیشتری به مردم برای شرکت در فعالیتهای بازار دهیم، بیشتر، تنوع و گوناگونی انسان به موهبتی برای افزایش رفاه و بهبود صلح تبدیل میشود.
ارسال نظر