به من نگو استاد!

علیرضا مجمع

تنها یک برخورد کوتاه، اولین و آخرین دیدار من بود با نادر ابراهیمی، که استادش می‌خواندند و خودش می‌گفت مرا استاد صدا نزنید. حوالی سال‌های آخر دهه هفتاد در هفته‌نامه مهر که مدتی ویراستارش بودم و او صفحه‌ای و ستونی داشت در آن هفته‌نامه، که خدایش بیامرزد؛ هم مهر را و هم نادر ابراهیمی را. در همان برخورد کوتاه سنگینی نگاهش چنان بود که هیچ گاه از یاد نبردم در طبقه چهارم کوچه دوم خیابان زرتشت با همان نگاه کوتاه استادی‌اش را به رخ کشید. نادر ابراهیمی که بود؟

نادر ابراهیمی‌نویسنده، تصویرگر و سینماگر ایرانی، بعد از ظهر روز پنج‌شنبه پس از تحمل ۹ سال بیماری در سن ۷۳ سالگی در بیمارستانی در تهران در گذشت.

نادر ابراهیمی‌چنان که خود نوشته است، پیش از این که نوشتن را به عنوان کار اصلی خود برگزیند کارهای زیادی انجام داده است که کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن صحرا، کارگری چاپخانه، حسابداری و تحویلداری بانک، صفحه‌بندی روزنامه و مجله و کارهای چاپ دیگر، میرزایی یک حجره فرش در بازار، مترجمی‌و ویراستاری، ایران‌شناسی عملی و چاپ مقاله‌های ایران‌شناختی، فیلمسازی مستند و سینمایی، مصور کردن کتاب‌های کودکان، مدیریت یک کتابفروشی، خطاطی، نقاشی و نقاشی روی روسری و لباس و تدریس در دانشگاه‌ها بخشی از کارهای او است.

نادر ابراهیمی‌یکی از چهره‌های پرکار هنر و ادبیات ایران بود که از سال ۱۳۴۲ در سن ۲۷ سالگی با انتشار نخستین کتابش با نام «خانه‌ای برای شب» به جرگه نویسندگان ایرانی پیوست و خیلی زود با کتاب‌هایی که پشت سر هم نوشته و به بازار کتاب ایران عرضه می‌شدند، برای خود جایی ویژه در میان نویسندگان ایرانی یافت.

او هم چنین در ساخت سریال برای تلویزیون نیز فعال بود و از میان آثار او می‌توان به سریال تلویزیونی «آتش بدون دود» به نویسندگی و کارگردانی نادر ابراهیمی‌اشاره کرد که به زندگی ترکمن‌های ایران می‌پرداخت و در مدتی کوتاه به یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیون ایران دوره پیش از انقلاب تبدیل شد. او رمانی هفت جلدی هم به همین نام دارد. کیومرث پوراحمد، کارگردان شناخته شده امروز ایران، در آن زمان از دستیاران نادر ابراهیمی‌در ساخت «آتش بدون دود» بود و خود بر نقش نادر ابراهیمی‌ در فیلمساز شدنش تاکید دارد.

ابراهیمی‌ هم‌چنین سریالی با نام «سفرهای دور و دراز ‌هامی ‌و کامی‌ در وطن» ساخت که هدفش معرفی ایران بود. این مجموعه در آخرین سال‌های پیش از انقلاب ایران به یکی از پربیننده‌ترین مجموعه‌های تلویزیونی تبدیل شد. البته ساخت و پخش این مجموعه با انقلاب ایران نیمه‌کاره ماند.

نادر ابراهیمی‌ در زمینه سینما نیز فعالیت داشت و کارگردانی فیلم «صدای صحرا» در سال ۱۳۵۴ و مشاور فیلمنامه فیلم معروف «مغول‌ها» به کارگردانی پرویز کیمیاوی از جمله فعالیت‌های او در سال‌های پیش از انقلاب است.

نادر ابراهیمی ‌تا پیش از انقلاب داستان‌ها و رمان‌های زیادی برای بزرگسالان و کودکان نوشت که از میان آن‌ها می‌توان به آتش بدون دود، مصابا و رویای گاجرات، بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم، تضادهای درونی، رونوشت بدون اصل، غزل داستان‌های سال بد را برای بزرگسالان و کتاب‌های کلاغ‌ها، سنجاب‌ها و دور از خانه برای کودکان اشاره کرد که هر سه این کتاب‌ها از کتاب‌های تقدیر شده در زمان خود بوده و موفق به دریافت جوایزی شده‌اند. نادر ابراهیمی ‌هم چنین در نوشتن کتاب‌های نظری و آموزش ادبی نیز فعال بوده و کتاب‌های «براعت استهلال» درباره ساختار و مبانی ادبیات داستانی، «مقدمه‌ای بر فارسی نویسی برای کودکان»، «مقدمه‌ای بر مصورسازی کتاب‌های کودکان»، «مقدمه‌ای بر مراحل خلق و تولید ادبیات کودکان» و «مقدمه‌ای بر آرایش و پیرایش کتاب‌های کودکان» از جمله آثار او است.

نادر ابراهیمی‌ با نوشتن دو کتاب «ابن مشغله» و «ابوالمشاغل» تجربه‌ای تازه در زندگینامه‌نویسی ارائه کرد. از دیگر آثار او که از آن می‌توان به تجربه‌ای جدید در عاشقانه‌نویسی تعبیر کرد، «چهل نامه کوتاه به همسرم» است.

نادر ابراهیمی‌به‌‌رغم استقبالی که از سوی خوانندگان از آثارش به عمل آمده و اغلب آثارش بارها تجدید چاپ شده، از سوی محافل روشنفکری چندان با استقبال رو‌به‌رو نشده و در مجله‌های مشهور روشنفکری ایران به آثارش توجهی نشده است. این بی توجهی در سال‌های بعد از انقلاب تشدید نیز شد.

نادر ابراهیمی‌ که مثل خیلی از روشنفکران در آغاز با انقلاب همراه شده بود و مجموعه ای چند جلدی با عنوان «قصه‌های انقلاب» نوشته بود، همراهی‌اش را بیش‌تر از نویسندگان دیگر با انقلاب ادامه داد و برگزاری کلاس‌های آموزش داستان‌نویسی و فیلمسازی در حوزه علمیه قم و بازدید از مناطق جنگی همراه هنرمند گمنام آن زمان و کارگردان مشهور این دوره ابراهیم حاتمی‌کیا که گزارش سفرش را در کتابی به نام «با سرودخوان جنگ، در خطه نام و ننگ» منتشر کرد و نیز نوشتن زندگی‌نامه‌ای از آیت‌ا... خمینی رهبر فقید انقلاب از فعالیت‌های این دوره او است.

با این همه او را نمی‌توان از نویسندگان وابسته به حکومت یا نزدیک به آن نامید. او همیشه کوشیده بود تا استقلال خود را حفظ کند و از سوی برخی از نشریات نزدیک به حکومت نیز همواره مورد انتقاد قرار می‌گرفت و «خودی» به حساب نمی‌آمد. او پس از انقلاب نیز آثار زیادی از خود بر جای گذاشت که از آن جمله می‌توان به «مردی در تبعید ابدی» درباره زندگی ملاصدرا فیلسوف ایرانی، «صوفیانه‌ها و عارفانه» بخشی از تاریخ تحلیلی ادبیات داستانی ایران و آخرین کتابش «برجاده‌های آبی سرخ» بر اساس زندگی میر مهنای دوغابی یکی از عرفای ایرانی اشاره کرد. گرایش او به عرفان و فلسفه ایرانی در سال‌های آخر عمرش از آثارش پیدا است.

با این همه او در سال‌های پس از انقلاب در زمینه نوشتن برای کودکان فعال‌تر بود و با تاسیس انتشارات «همگام با کودکان و نوجوانان» با همکاری همسرش دست به انتشار آثار خودش و برخی از نویسندگان از جمله شاعر مشهور و نویسنده کودکان احمدرضا احمدی زد. آثار منتشر شده توسط این انتشارات توانست جوایز مختلفی کسب کند و دو بار از سوی دوسالانه آسیایی و بین‌المللی تصویرگری تهران به عنوان ناشر برگزیده انتخاب شد.

نادر ابراهیمی‌ بعد از انقلاب پس از سال‌ها دوری از فضای سینما، فیلمی‌ با عنوان «روزی که هوا ایستاد» با موضوع آلودگی هوا ساخت که تقریبا همه کار فیلم را خودش انجام داده بود، اما این فیلم مورد توجه واقع نشد و هرگز موفقیت‌های پیش از انقلابش تکرار نشد. نادر ابراهیمی‌ یکی از برندگان جایزه پر سرو صدای ادبیات داستانی در ۲۰ سال بعد از انقلاب بود که در دوره وزارت ارشاد عطاء‌ا... مهاجرانی برگزار شد. او پس از انقلاب در زمینه آموزش نیز فعال تر بود و برخی از چهره‌های داستان‌نویسی و سینما بر نقش نادر ابراهیمی‌ در زندگی هنری خود تاکید کرده‌اند از آن جمله می‌توان به کمال تبریزی، کارگردان سینما و تلویزیون ایران، اشاره کرد.

سال ۱۳۸۴ بزرگداشتی برای نادر ابراهیمی ‌از سوی نهادهای غیردولتی مربوط به ادبیات کودک در خانه هنرمندان برگزارشد که با استقبال بسیاری رو‌به‌رو شد.

پرسش‌های بی‌پاسخ از نادرخان!

در جست‌وجوی مطالبی درباره نادر ابراهیمی به گفت‌وگویی برخوردیم از همکارمان علی کاشفی خوانساری که به سادگی حال و هوای روزهای آخر او را بازگو می‌کرد. این گفت‌وگو شاید آخرین حرف‌های نادر ابراهیمی باشد که در شناخت او کمکمان می‌کند:

می‌خواستم بپرسم فرصت کردین به سوال‌ها جواب بدین؟

ببخشید دوست من! من حافظه‌ام خراب شده. شما را می‌شناسم؟

بله، در حوزه هنری همکار بودیم. موسسه صدا، آقای حاج سید رضی، کلاس‌های پیک...

بله بله، فکر می‌کنم یک چیزهایی یادم می‌آید. خب گفتی چه کار داشتی؟

چند تا سوال فرستاده بودم که جواب بدین. برای کتابی که درباره کارهای شما قرار است دربیاید.

آفرین! ناشرش دولتیه؟

نه خصوصیه، اما ارشاد یک تعداد برای کتابخانه‌ها می‌خره تا حمایت کرده باشه.

گفتی موضوعش چیه؟

عرض کرده بودم. یک تعداد کتاب درباره ادبیات کودک؛ معرفی و نقد آثار.

بقیه چه کسانی هستند؟ مثلا من اصلا نمی‌خواهم نامم در کنار افرادی مثل رضا رهگذر باشد.

برای ایشان هم کتابی نوشته‌ایم. اما کتاب هر کس مستقل است. کتاب شما فقط درباره خودتان است.

آفرین! حالا گفتی چه سوالی داری؟

برای بخش مصاحبه کتاب، یک تعداد سوال داده بودم. قرار بود تا امروز جواب بدین.

یادم نیست. حتما نرسیده یا گم شده. من فرصتی ندارم. خیلی زود می‌میرم. سرطان مغز دارم. باید سریع کار کنم. از منشی‌هایم می‌پرسم، اما اصلا چنین چیزی ندیده‌ام.

چرا استاد! هفته قبل با هم صحبت کردیم و همین حرف‌های امروز را گفتم.

به من نگو استاد! من از این کلمه نفرت دارم. روشنفکرها دوست دارند که بهشان بگویی استاد. من از روشنفکرها بدم می‌آید. آنها هم از من.

پس چه بگویم؟

پس بگو نادر، نادر خان، نادر جان، هرچه خواستی بگو.

آقای ابراهیمی! بالاخره سوال‌های ما را جواب نمی‌دین؟

چرا! بده کارگاه فیلمنامه‌نویسی (حوزه هنری) جواب می‌دم.

باشد. سلامت باشید. راستی قرار نیست کتاب تئوری ادبیات کودک جدیدی منتشر کنید؟ از آن فهرست طولانی قدیم یا از صوفیانه‌ها؟

چرا! آقای زم چند نفر همکار در اختیارم گذاشته، یادداشت‌ها را مرتب کنند. داریم کار می‌کنیم. اما من همش سرم گیج می‌خورد. نمی‌توانم زیاد کار کنم...

ولی پرسش‌ها بی‌پاسخ ماند و نادر ابراهیمی در شانزده خرداد ۱۳۸۷ شمسی این جهان را ترک گفت. قرار است دوشنبه صبح از مقابل خانه هنرمندان پیکرش تشییع شود. او در این سال‌ها اجازه نداد کسی از او عکس بگیرد تا همچنان چهره زمان سلامت او در اذهان باقی بماند. شاید آخرین قاب‌های عکس او در مراسم تشییع پیکرش، ماندگارترین عکس‌های زندگی‌اش باشد. روحش شاد.